eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ تمام سرودهای دهه فجر دریک سرود؛ بسیار زیبا و خاطره انگیز! 📣ترکیب زیبا و جالب چند سرود انقلابی🌹 پنج سرود انقلابی در یک سرود🌷 🎤ایران ایران 🎤خمینی ای امام 🎤به لاله در خون خفته 🎤آمده موسم فتح ایمان 🎤هوا دلپذیر شد
❣ همسر فرعون تصميم گرفت که عوض شود و شُد یکی از زنان والای بهشتی... پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت... غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان... اولي همسر يک طغيانگر بود و دومی پسر يک پيامبر...! براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست... اين خودت هستي که تصميم می گيری تا عوض شوی... بعضي از چيزها دير که شد، بي‌ فايده هستند... مانند بوسيدن پيشانی عزیزی که دیگر نیست.. 💕❤️💕
✨﷽✨ ▫️ای آنکه طلبکار خدایی، به خود آ ▫️از خود بطلب، کز تو خدا نیست جدا ✍گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می‌کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می‌شد و سعی می‌کرد که او را از این عادت منصرف کند. روزی کیسه‌ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد، زن آن را گرفت و با گفتن "بسم الله الرّحمن الرّحیم" در پارچه‌ای پیچید و با " بسم‌ الله " آن را در گوشه‌ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت‌زده کند و "بسم الله" را بی‌ارزش جلوه دهد. وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد، آن مرد ماهی‌ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود، درون شکم یکی از ماهی‌هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت. شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین شد. 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بــــرگــےازخاطــــراتــــــ ◽️همیشه مےگفت : زیباترین شهادت را می‌خواهم ! یڪ بار پرسیدم : شهادت خودش زیباست ، زییاترین شهادت چگونه است ؟! ◽️در جواب گفت : زیباترین_شهادت این است ڪه جنازه‌اے هم از انسان باقے نماند..... °•{هادے دلهـــــا شهید‌ ابراهیــــم‌ هــــادے}•°
هر شہیدے ڪہ بر خاڪ مےافتد تڪہ اے از بُغض هاے نهفتہء مولا را شڪوفا مےڪند. شهدا بُغض هاے بَرملا شده ی مـــولا هستند... برادر شهیدم دعایم کن که سخت محتاج دعایت هستم
مادر یعنی تمام دلواپسی مادر یعنی هر صبح که بیرون میری پشت سرت دعا بخونه مادر یعنی گفتن خودتو خوب بپوشون غذا خوردی گرسنه نمونی مادریعنی لطف خداوندمهربان
مادر من هم بسان بسیار بی مادران عالم ، مادر ندارم ، ولی در نیمه هر ماه ، به هلال کامل ماه نگاه می کنم و خورشید وجودت را حس می کنم.  💕🖤🖤💕 در بارش باران مهربانی هایت را ، در زلالی چشمه ساران اشک هایت را ، در تردی برگ های شمعدانی دلواپسی و دل نازکی هایت را ، در صدای آبشار و امواج دریا لالایی هایت را می بینم و می شنوم و آرام می گیرم. 💕🧡💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باقلوای ترکی🌺🌺 مواد لازم📝 خمیر: تخم مرغ - 1 عدد کره - 150 گرم آب 250 میلی لیتر آرد - 600 گرم ((+ -) rup شربت: آب 250 میلی لیتر شکر 900 گرم - 1 کیلوگرم عسل -4-4 قاشق غذاخوری اب لیمو روغن آفتابگردان -1-1.5 لیتر (برای سرخ کردن) خمیر را ورز دهید. تخم مرغ ، آب ، کره ذوب شده (خیلی گرم و گرم نیست) مخلوط کنید. آرد الک شده را اضافه کنید و خمیر را با قوام متوسط ​​ورز دهید (خیلی نرم و محکم نباشد) خمیر را به دو قسمت مساوی تقسیم کنید و آن را به یک لایه نازک بچرخانید (هرچه خمیر را نازکتر پهن کنیم ، باقلوا نرمتر خواهد شد)لبه ها را با آب چرب کنید و تا انتها بچرخانید (عرض رول c 7 سانتی متر) خمیر را با زاویه برش دهید ، در روغن داغ ، باقلوا را از هر دو طرف با حرارت متوسط ​​سرخ کنید و از یک طرف آن را حدود 1 دقیقه سرخ کنید. برای شربت ، ما به یک قابلمه معمولی نیاز داریم. آب بریزید ، بعد از جوش آمدن آب ، شکر را اضافه کنید. بعد از آن ، کف در شربت شروع به افزایش می کند ، این نشانه آماده بودن شربت است (به طور منظم ، شربت می تواند مانند شیر از بین برود😉🤭) ، حرارت را کم می کنید ، در غیر این صورت ممکن است شربت از ظرف خارج شود. عسل اضافه کنید و مقداری اب لیمو شربت را به مدت 10 دقیقه با حرارت ملایم بپزید ، شربت آماده است ، نوش جان 👩‍🍳👩‍🍳〰〰〰〰〰〰👩‍🍳👩‍🍳
🌼امیرالمؤمنین عليه‏ السلام 🔻الأَمرُ قَريبٌ، وَالاِصطِحابُ قَليلٌ 🌟 مرگ، نزديك، و همراهى با دنيا اندك است. 📙 نهج البلاغه،حکمت 168 پ‌ن: 🍃و چه بسیار افرادی که به فردا نرسیدند، خدا پایان‌ِمون رو با عاقبت بخیری برسان 🙏 💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ⚠️ حق نداری ڪسی رو وابستہ ے خودتـ کنے و بی دلیل بذاری و بری 🙁💔 👌🏻 •┈┈✾•☘️💖☘️•✾┈┈•
✅ حاضرم ثواب عبادتم را عوض کنم‏ 🌺 ‌‏یک بار امام به یکی از دخترانشان فرمود: حاضرم ثوابی را که تو از تحمل شیطنت‌‎ ‌‏فرزندت می بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم....
اغلب کسانی که در زندگی خویش احساس آرامش می کنند لبخند را مشق می کنند با امید دعا می کنند عشق را تدریس می کنند و محبت را فراموش نمی کنند 💕🧡💕
توزندگی اگه رسیدی به یک دربزرگ که یه قفل بزرگ بهش بود نترس وناامیدنشو چون اگه قرار بود اون در هیچ وقت باز نشه حتماً به جای در،یه دیوار می ساختند... 💕❤️💕
خانه‌داری یکی از سخت‌ترین شغلهاست. حقوق و بازنشستگی نداردساعت کار مشخصی ندارد بعنوان وظیفه همسرت به آن نگاه نکن گاهی بخاطر انجام آن از همسرت تشکر کن و معجزه تشکرت را در رفتارش ببین 💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گذشته ات را در گوشه ایی پنهان کن ولی دور نیندازش لازم است هر از گاهی سری بزنی و با حال و هوای این روزهایت مقایسه اش کنی چه حس دلنشینی ست  خود را از نو ساختن ... 💕💛💕
زندگی هيچگاه به بن بست نميرسد خدا که باشدهرمعجزه اي ممکن است خدایا دراین لحظات ظهر برای تمام عزیزانم دمادم معجزات خوبت رابر زندگیشان سرازیر بفرما 💓روزتون بخیر💓 💕🧡💕
زندگی به موسیقی نزدیک تر است تا به ریاضیات ریاضیات وابسته به ذهن اند و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند. 🌸نت زندگیتون شـاد🌸 💕💛💕
💕 کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی تـا رسـد اِنّا به اَعـطیـــنا به دنیا آمدی تا یـتیـمی پدر را اندکی جبـران کـنـی دخــتـری و مـادر بـابـا به دنیــا آمـدی 💐 پیشاپیش_ولادت_مادر_ائمه_اطهار میگوییم 🌸❣ 💕❤️💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
⚠️ ↲در روزگارے ڪــہ : ⇦زن را بہ ⇠ تن⇢ مے شناسند ⇦غیرت را ⇠ بددلے⇢ مے نامند ⇦و با حجاب را ⇠ ٱمل⇢ مے دانند ↫تو همچنان ⇠ فرشتہ⇢ بمان 🧕 بانوے سرزمین من‌!‌ 💕🧡💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🌹آدم های امن🌹 آدم های امن، افرادي هستند كه همه چیز را می‌توانی بهشان بگویی و بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند، میتوانی کنارشان احساس بودن کنی اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمی‌پرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟ می‌گویند: چقدر قشنگه، بهت می‌آید، من عاشق این جنس ژاکتم. از سفر که برگردی نمی‌پرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چه‌قدر هزینه شد؟ می‌گویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟ ماشین تازه بخری، نمی‌پرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟ می‌گویند راحتی باهاش؟... خوبی این ماشین اینه که دانشگاه قبول شوی، نمی‌پرسند کدام دانشگاه؟ شهریه‌اش چه قدره؟ وای چقدر دوره! می‌گویند چه رشته‌ای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی. مشغول کاری تازه‌ شوی، نمی‌پرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟ می‌گویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدم‌های خوبی هستند؟ این‌جور شغل‌ها جای پیشرفت دارد. "کسانی که فقط وجود خودت براشون مهمه نه هیچ چیز دیگه ای" قدردان ادم های امن زندگیتان باشید🙏🌹 ‎💕🧡💕
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_بيست_چهارم: ضامن دار نظامی دوش آب سرد ... لباس هام رو عوض کردم ... از اتاق
: ساندرز مادر دنيل ساندرز توي بيمارستان بستري بود ... واسه همين نمي تونست براي صحبت با ما به اداره پليس بياد ... دنبالش مي گشتيم که پرستار با دست به ما نشونش داد ... چهره جوان و غمگيني داشت ... و مهمتر از همه ايستاده بود و داشت با دست چپش، برگه هاي ترخيص رو پر مي کرد ... با روي گشاده با ما دست داد ... هر چند اندوه رو مي شد در عمق چشم هاش ديد ... اندوهي که عميق تر از خبر مرگ يک شاگرد براي استادش بود ... انگار دوست عزيزي رو از دست داده بود ... هيچ کلام ناخوشايندي در مورد کريس از دهانش خارج نمي شد ... هر چند، بيشتر اوقات حتي افرادي که مرتکب قتل شده بودن ... در وصف و رثاي مقتول حرف مي زدن تا کسي متوجه انگيزه شون براي قتل نشه ... اما غير از چپ دست بودنش ... دليل ديگه اي هم براي اثبات بي گناهيش داشت... در ساعت وقوع قتل ... توي بيمارستان بالاي سر مادرش بود ... از صحبت با آقاي ساندرز هم چيز قابل توجهي نصيب ما نشد ... جز اينکه کريس ... توي آخرين شب زندگيش ... براي ديدن دبير رياضيش به بيمارستان اومده بود ... - يه نوجوان ... شب براي ديدن شما اومده ... و بدون اينکه چيز خاصي بگه رفته؟ ... خيلي عجيب بود ... با همه وجود مي خواستم بگم اعتراف کن ... اعتراف کن که پخش مواد دبيرستان زير نظر توئه ... چه جايي بهتر از اينجا براي اينکه مواد رو جا به جا کني ... جايي که به اسم مادرت اومدي و به خوبي مي توني ازش براي پوشش کارت، استفاده کني ... خيلي آروم مکث کرد ... - کريس خيلي آشفته بود ... چند بار اومد حرف بزنه اما يه فکري يا چيزي مانع از حرف زدنش مي شد ... سعي کردم آرومش کنم ... اما فايده نداشت ... به حدي بهم ريخته بود که موبايلش رو هم جا گذاشت ... رفت سمت کيفش و موبايل کريس رو در آورد ... موبایلی رو که فکر می کردم حتما دست قاتله ... - بعد از اينکه متوجه شدم با منزل شون تماس گرفتم و به پدرش گفتم ... قرار شد بعد از ظهر بياد و گوشيش رو ببره ... وقتي ازش خبري نشد دوباره با خونه شون تماس گرفتم که ... و بغض راه گلوش رو بست ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹