#تلنگر
اَیُّها النَّاس
بخواهیدڪہآقابرســد
بگذارید،دگـر
دردبـہپـایانبرســـد
همگےدرپسهرسجدہ
بہخالقگویید
ڪہبہمارحمڪند
یوسفزهــرابرسد ....💔
#اللهمعجللولیکالفرج..🌱
💕💙💕
#حدیث_روز
امام على عليه السلام:
💠العَجَبُ هُوَ الدّنيا، و غَفلَتُنا فيها أعجَبُ
دنيا شگفت است و شگفت تر از آن غفلت ما در آن است
ميزان الحكمه جلد7 صفحه 66
💕💚💕
۵.docx
8.7K
💠 پرسش و پاسخ
✅ سوال پنجم: چرا مشارکت حداکثری؟ آیا نمیشود صرفا بر روی انتخاب گزینه اصلح تمرکز کرد و انتخابات را به نحوی برگزار نمود که فردی شایسته مدیریت دولت را به دست گیرد؟
#روشنگری
#انتخابات۱۴۰۰
#ثامن
#مشارکت_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ انتخابات واقعی یعنی کاندیداها به خاطر چهارتا رای به راحتی حقیقت رو کنار نذارند
🔸 در انتخابات سال 1360 تعداد 4 نفر به عنوان کاندیداهای نهایی انتخاب شدند و این افراد انقدر درک و فهمشون بالا بود که در تبلیغات انتخاباتیشون هم صریحا فرد اصلح رو "سید علی خامنه ای" عنوان کردند.
⭕️ اما متاسفانه دشمن چه بلایی بر سر فرهنگ ما آورد که ما الان از اینکه چند غربزده ی فحاش و کلک باز در بین کاندیداها نیستند آشفته و ناراحت میشیم!!!
💢 فرهنگ ما چه بود اما چه شد...
هیچگاه به خاطر چند خطای کوچک
یک رابطه حقیقی را ترک نکنید.
هیچکس بی عیب نیست.
هیچکس به طور کامل درست نمی گوید.
💕💚💕
در روزگاری که قدرت را با پول بخرند، عدالت را نیز با پول خواهند فروخت... و آنگاه انسانیت، ذره ذره خواهد مرد.
💕💚💕
🌼🍃زنی به کشیش کلیسا گفت:
من نمیخوام در کلیسا حضور داشته باشم!
کشیش گفت:
میتونم بپرسم چرا؟
زن جواب داد:
چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضی فقط جسمشان اینجاست،
بعضیها خوابند،
بعضی ها به من خیره شده اند...
کشیش ساکت بود،
بعد گفت:
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت:
حتما چه کاری هست؟
کشیش گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور کلیسا بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.🌼🍃
زن گفت:
بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور کلیسا گردید. برگشت و گفت: انجام دادم!
کشیش پرسی د:
کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟🌼🍃
زن گفت:
نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد...
✨کشیش گفت:
وقتی به کلیسا میآیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد.
برای همین است که مسیح فرمود «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسیحیان را دنبال کنید!
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان
💕💚💕
زشت ترین ویژگی شخصیت: خودخواهی
بزرگ ترین سرمایه طبیعی انسان: جوانی
مخرب ترین عادت: نگرانی
بزرگ ترین لذت: بخشش
بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار: کمک به دیگران
بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر
قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
بدترین فقر: یأس
مهلک ترین سلاح: زبان
پرقدرت ترین جمله: من می توانم
زیباترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کباب_مرغ تابه_ای
برای 3 تا 4 نفر
سینه مرغ 1 عدد
ران مرغ 1 عدد
پیاز تقریبا بزرگ 1 عدد
سیب زمینی کوچک 1 عدد (خام هستش)
نمک و فلفل و زردچوبه و زعفران به میزان لازم
تکه های مرغ رو استخوان هاش رو گرفتم و گوشت مرغ رو دوبار چرخ کردم.
یه پیاز رو رنده کردم و آبش رو کمی گرفتم . یه فلفل و زردچوبه و زعفران رو با هم مخلوط و سیب زمینی کوچیک هم رنده کردم (سیب زمینی به خاطر اینکه خشک نشه کباب استقاده میشه) (دوستان نگران نشین مزه و نه طعم سیب زمینی اصلا حس نمیشه یه دونه کوچولو هیچ کاری نمی کنه نمیزاره کبابتون سفت و خشک بشه.😊)
گوشت مرغ و پیاز و سیب زمینی و نمک و فلفل و زردچوبه و زعفران غلیظ رو با هم مخلوط و ورز دادم. کمی در یخچال قرار دادم.
داخل تابه ای مقداری روغن ریختم. تابه دو طرفه رژیمی که باشه عالی. بعد مواد رو کفش پهن کردم. من در تابه رو هم چند دقیقه گذاشتم و بعد دوباره باز کردم. برش دادم و سرخ کردم.
گوجه ها هم روی سیخ فلزی روی گاز کباب شدن.
🌸بزرگی می گوید موفقیت
نتیجه سه عبارت است:
تجربه دیروز
استفاده امروز
امید به فردا ...
ولی اغلب ما با سه عبارت
دیگر زندگی می کنیم:
حسرت دیروز
اتلاف امروز
ترس از فردا....
در حالی که آفریدگار مهربان
گذشته را عفو ...
امروز را مدد....
و فردا را کفایت می کند.
💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرغ پفکی
مواد لازم :
روغن زیتون : 4 قاشق غذاخوری
ران مرغ : 6 عدد بدون پوست
عصاره مرغ : 1 عدد حل شده در 1 پیمانه آبجوش
رزماری : 4 شاخه
سیر : 4 حبه
سیب زمینی پخته : 3 عدد
پنیرموزارلا : 220 گرم
آردگندم : 1.5 پیمانه
فلفل قرمز : 1 قاشق چایخوری
پودرخردل : 1 قاشق چایخوری
تخم مرغ : 4 عدد
پودرسوخاری : 150 گرم پولکی
نمک و فلفل سیاه و سس کچاپ تند به مقدار لازم
طرز تهیه :
ابتدا ران های مرغ را آغشته به فلفل قرمز و نمک و فلفل سیاه کرده و داخل روغن زیتون با شعله ملایم سرخ می کنیم.
ران های مرغ سرخ شده را همراه با عصاره مرغ و سیر و شاخه های رزماری برای حدود یک ساعت می پزیم تا کامل آب آن خشک بشه.
بعد سرد شدن ران ها، استخوان ها را درآورده و گوشت باقیمانده را ریش ریش می کنیم و با سیب زمینی پخته و پنیرموزارلا رنده شده و نمک و فلفل مخلوط می کنیم.
و طبق فیلم دوباره روی استخوان های مرغ همراه با کمی پنیرموزارلا قرار می دهیم.
در نهایت آغشته به آردگندم و تخم مرغ و پودرسوخاری کرده و داخل روغن سرخ می کنیم.
#ضرب_المثل
"به کُرسی نشاندنِ حرف" از کجا آمده؟!
"رسم خواستگاری و بله بران" در گذشته ایجاب می کرد که پس از آن که میان خانواده های عروس و داماد درباره ی "مهریه" و دیگر "خرج های" ازدواج توافق به دست می آمد و پیشنهاد های پدر و مادر عروس سرانجام مورد پذیرش خانواده داماد قرار می گرفت و "قباله عقد" نیز نوشته می شد.
آن گاه عروس را بزک کرده بر یک "کرسی" که در آن زمان "جای نشستن مهتران و بزرگان" بود، می نشاندند ( در آن زمان از مبل و صندلی خبری نبود و کهتران نیز بر چهارپایه می نشستند) و او را در برابر تماشای دوشیزگان و بانوان محله و آبادی قرار می دادند.
"نشستن عروس بر کرسی" و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانواده عروس درخواست های خود را به خانواده داماد "قبولانده" و یا "تحمیل" نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است.
👈از این رو این اصطلاح اندک اندک دامنه ی معنایی گسترده تری یافت و مجازاً در مورد قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت...
💕💛💕
☆∞🦋∞☆
چرا نمیخواید قبول ڪنید
خـــــداے فضاے مجازے
و خـــــداے فضاے واقعے، یڪیه؟
طرف تو دنیاے واقعے
هر چے بگےُ داره!
تقوا داره ادب داره حجاب داره سر به زیره
نمازش اول وقته،
با نامحرم در حدِ سلام علیڪ صحبت میڪنه و ..
اما ڪافیه یڪے تو فضاے مجازے بهش بگه
داداش/ابجے :|
ازخود بیخود میشه انگارے قند تو دلش آب میشه ..نشد دیگه!
یا نمیخواے بگیرے ڪه خدا حواسش بهت هست
یا دارے بخاطره بندههاے خدا بندگے مےڪنے :)
#مواظبِ نَفسِتـــــ باشاخوے` !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#بدونتعارفـــــ
💕🧡💕
☆∞🦋∞☆
اگه بعضے وقتا
حالِ قرآنخوندن ندارے…
وضو بگیر ؛ قرآن رو لمسڪن
یڪدفعه بیدارتـــــ میڪند :)
#اسماعیل_دولابے !
💕🧡💕
🏖مجلس میهمانی بود.....
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.....
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.....
مواظب قضاوتهایمان باشیم....
چه زيبا گفت دكتر شريعتي:
برای کسی که میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند
مهم نیست که چه "مدرکی" دارید
مهم اینه که چه "درکی" دارید..
💕🧡💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شورای نگهبان در کشورهای دیگر!
آیا شورای نگهبان فقط مخصوص ایران هست؟ بقیه کشورها هر کسی بخواد، با هر میزان از فساد و ناکارآمدی، میتونه وارد انتخابات بشه؟
این فیلم ساز و کار کشورهای خارجی برای حفاظت از کشورشون در برابر خائنین و افراد ناکارآمد که قصد ورود به انتخابات رو دارن نشون میده!
👈 پاسخبهشبهاتفــجازی
پروانه های وصال
قسمت هجدهم: باور نمی کنم اسلحه به دست رفتم سمت شون ... داد زدم ... - با اون چشم های کثیف تون به
قسمت نوزدهم: فاصله ای به وسعت ابد
بین راه توقف کردم ... کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود ... خم شدم و از صندلی عقب بسته رو برداشتم ...
قرآن حنیف با یه ریکوردر توش بود ... آخر قرآن نوشته بود ...
- خواب بهشت دیده ام ... ان شاء الله خیر است ... این قرآن برسد به دست استنلی ...
یه برگ لای قرآن گذاشته بود ...
- دوست عزیزم استنلی ... هر چند در دوریت، اینجا بیش از گذشته سخت می گذرد اما این روزها حال خوشی دارم ... امیدوارم این قرآن و نامه به دستت برسد ... تنها دارایی من بود که فکر می کنم به درد تو بخوره ... تو مثل برادر من بودی ... و برادرها از هم ارث می برند ... این قرآن، هدیه من به توست ... دوست و برادرت، حنیف ...
دیگه گریه ام، قطرات اشک نبود ... ضجه می زدم ... اونقدر بلند که افراد با وحشت از کنارم دور می شدند ...
اصلا برام مهم نبود ... من هیچ وقت، هیچ کس رو نداشتم ... و حالا تنها کسی رو از دست داده بودم که توی دنیای به این بزرگی .... به چشم یه انسان بهم نگاه می کرد ... دوستم داشت ... بهم احترام میذاشت ... تنها دوستم بود ... دوستی که به خاطر مواد، بین ما فاصله افتاد ... فاصله ای به وسعت ابد ...
له شده بودم ... داغون شده بودم ... از داخل می سوختم ... لوله شده بودم روی زمین و گریه می کردم ....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
قسمت نوزدهم: فاصله ای به وسعت ابد بین راه توقف کردم ... کنترل اشک و احساسم دست خودم نبود ... خم
قسمت بیستم: انتخاب
برگشتم ... اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم ...
گوشی رو به ریکوردر وصل کردم ... صدای حنیف بود ... برام قرآن خونده بود ...
از اون به بعد دائم قرآن روی گوشم بود و صدای حنیف توی سرم می پیچید ... توی هر شرایطی ...
کم کم اتفاقات عجیبی واسم می افتاد ... اول به نظرم تصادفی بود اما به مرور مفهوم پیدا می کرد ...
اگر با قرآن، شراب می خوردم بالافصله استفراغ می کردم ... اگر با قرآن، مواد تقسیم می کردم حتما توی وزن کردن و شمارش اشتباه می کردم ... اگر سیگار می کشیدم یا مواد مصرف می کردم ... اگر ...
اصلا نمی فهمیدم یعنی چی ... اول فکر کردم خیالاتی شدم اما شش ماه، پشت سر هم ... دیگه توهم و خیال نبود ... تا جایی که فکر می کردم روح حنیف اومده سراغم ...
من به خدا، بهشت و جهنم و ارواح اعتقاد نداشتم اما کم کم داشتم می ترسیدم ... تا اینکه اون روز، وسط تقسیم و بسته بندی مواد ... ویل با عصبانیت اومد و زد توی گوشم ...
از ضربش، گوشی و دستگاهم پرت شد ... خون جلوی چشمم رو گرفت و باهاش درگیر شدم ... ما رو از هم جدا کردن ... سرم داد می زد ...
- تو معلومه چه مرگت شده؟ ... هر چی تحملت کردم دیگه فایده نداره ... می دونی چقدر ضرر زدی؟ ... اگر ...
خم شدم دستگاه رو از روی زمین برداشتم ... اسلحه رو از سر کمرم برداشتم و گذاشتم روی میز و به ویل گفتم ...
- من دیگه نیستم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹