یکی دعا میکرد:
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
پرسیدند:چرا نمیگویی روزی ام ده؟
ڱفت روزی را خدا برای همه
ضمانت کرده است...
اما من برکت را در رزق طلب میکنم چیزیست
که خدا به هرکس بخواهد میدهد
(نه به همگان)
اگر در مال بیاید ، زیادش میکند .
اگر درفرزند بیاید ،صالحش میکند .
اگر درجسم بیاید، قوی وسالمش میکند .
و اگر درقلب بیاید،خوشبختش می کند.
💕💜💕
🏖 این کلمات را کمتر به کار ببرید:
نمیشود ؛ نمیتوانم ؛ ندارم
هیچ وقت از نداشتن و یا کمبود سخن نگویید؛ زیرا از سخنهای شما بر شما حکم میشود! (قانون جذب)
یعنی با آن چه که میگویید، هم ارتعاش میشوید، شاید در آن لحظه چیزی متوجه نشوید ولی پاسخش را در طول زمان دریافت میکنید.
اگر مدام متوجه شکست و بیپولی و روابط ناسرانجامتان باشید، شکست بیشتری را به خود جذب خواهید کرد.
عادت کنید که در دنیای شگفتیها ومعجزهها زندگی کنید؛ زیرا حقیقت چیزی نیست که شما میبینید.
چشمهایتان را به موفقیت بدوزید و جز پیروزی چیز دیگری را باور نکنید.
💕💙💕
#حرف_قشنگ🌿
در ڪلاس درس خـــــدا ...
اونایے کہ نالہ میڪنند رد میشن
اونایے کہ صبر مے ڪنند قبول میشن
اونایے کہ شڪر میڪنند شاگرد ممتاز میشن ...
💕🧡💕
✨﷽✨
🌼شفای بیماری چشم آیت الله بروجردی بوسیله گِل عزاداری سید الشهدا علیه السلام
✍بزرگ مرجع تقلید جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی بروجردی (رضوان الله علیه) می فرمودند :در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند، نشسته بودم اشک می ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد. بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم.
در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند : به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.
📚مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، ج1
💕🧡💕
#آشپزخانهکوچیکمن 🏡
🔷#شیرینی_پفکی
زرده تخم مرغ 6 عدد
پودر قند 180 گرم
گردو ی خرد شده 100 گرم
هل یک چهارم قاشق چایخوری
طرز تهیه :
ابتدا زرده ها و پودر قند و هل رو کاملا با همزن برقی میزنیم پودر قند رو قاشق قاشق و تدریجا اضافه کنید. مراقب باشید که موقع جدا کردن زرده از سفیده از سفیده داخل زرده ها نشه چون توی پخت از شیرینی میزنه بیرون ، تا جایی که کاملا کرم مانند بشه حدودا یک ربع زمان میبره( حتما ۱۰تا۱۵مین بزنید تا بوی زهم تخم مرغ گرفته بشه) سپس گردوها رو هم اضافه میکنید و با قاشق هم میزنیم.
حالا فر رو روی حرارت ١٨٠ درجه روشن کنید و تو این فاصله که فر داغ میشه سینی فر رو کاغذ روغنی بیاندازید از مخلوط تخم مرغی با کمک قاشق چایخوری بردارید و اندازه فندق کوچک روی کاغذ روغنی با فاصله بزارید.
۷تا ۱۰دقیقه زمان برای پخت با درجه ۱۴۰ بدین تا زیر شیرینی ها طلایی بشه.
#با_رسپی_های_امتحان_شده
..
#طرز_تهیه_خورش_مرغ_و_بادمجان
1- بادمجان : 6 عدد متوسط
2- مرغ : ران ها و یک سینه
3- پیاز: یک عدد بزرگ
4- رب : یک قاشق غذا خوری
5- زعفران دم کرده: به مقدار لازم
6- روغن زیتون: به مقدار لازم
7- نمک: به مقدار لازم
8- غوره: 50 گرم
9- زردچوبه: به مقدار لازم
👈ابتدا پیاز را نگینی خورد کرده به همراه کمی روغن سرخ کنید. سپس زردچوبه را اضافه کنید و بعد از کمی تفت خوردن، مرغ را اضافه و به همراه پیاز و زردچوبه کمی سرخ کنید. یک قاشق رب را با یک لیوان آب خوب مخلوط کنید و بر روی مخلوط مرغ بریزید و اجازه دهید این مواد نیم ساعت پخته شوند. بعد از نیم ساعت، دم کرده زعفران را به مرغ اضافه کنید. در تابه دیگری بادمجان ها را که از قبل شسته و خشک کرده اید، سرخ و غوره را نیز به آن اضافه و مجددا کمی سرخ کنید. این مخلوط را هم به مخلوط اولیه اضافه کرده و اجازه دهید نیم ساعت دیگر، پخته شوند تا خورش جا بیفتد.این خورش را میتونید به همراه برنج سرو کنید.
#حرف_خوب
🌸ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺰﻥ ﮐﻪ ...
ﺑﺎ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
❣ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ...
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ
ﮐﻮﻩ ﯾﺨﯽ ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﺑﺖ ﮐﻨﺪ ...
ﺁﺭﺍﻡ ...
ﺁﺭﺍﻡ ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ...
ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ .🌸
💕💚💕
دکتر نشست و گفت امروز بدتری
پس از خدا بخواه طاقت بیاوری
بابا نگاه کرد به بالا و آب شد
مادر سپرد بغض خودش را به روسری
گفتند ناامید نشو ما نمردهایم
اینبار میبریم تو را جای بهتری
حالم خرابتر شد و بغضم شکاف خورد
چرخید چشم خسته من سمت دیگری
دیوار قاب عکس نسیمی وزید و بعد
افتاد روی گونه من ناگهان پری
خود را کنار عکس کشاندم کشان کشان
وا کردم از خیال خودم سویتان دری
من بودم و سکوت حرم صحن انقلاب
تو بودی و نبود به جز من کبوتری
لکنت گرفت قامت من بعد دیدنت
از هر طرف وزید شمیم معطری
از من عبور کردی و دردم زیاد شد
گفتم عزیز فاطمه من را نمیبری
گفتی نگاه کن ببینی هر آنچه هست
دیدم کنار صحن نشسته است مادری
فرمود در حریم منی یا علی بگو
برخیز تا به گوشه افلاک بنگری
برخواستم دو پای خودم بود در مطب
گرم قدم زدن شدم و سوی دیگری
تکرار سجده پدری بود و آن طرف
تکرار یا امام رضاهای مادری
دکتر نشست و دست به پاهای من گذاشت
دکتر به عکس خیره شد و گفت محشری
🌟 حسن اسحاقی 🌟
💕💜💕
#حرف_قشنگ🌿
در ڪلاس درس خـــــدا ...
اونایے کہ نالہ میڪنند رد میشن
اونایے کہ صبر مے ڪنند قبول میشن
اونایے کہ شڪر میڪنند شاگرد ممتاز میشن ...
اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰⊱⊱╮╰⊱⊱╮
💕💚💕