🔴این مواد غذایی هرگز نباید یخ بزنند!
🔸پنیر و شیر مایونز
🔸خیار و آووکادو
🔸تخم مرغ
🔸ادویهها
🔸سبزیجات برگدار
🔸سیب زمینی و گوجه فرنگی
🔸غذاهای کنسروی
🔸گوشت یخ زدایی شده
🔸 فریزر میتواند وسیلهای خوب برای نگهداری از مواد خوراکی باشد، در شرایطی که سطح سلامت و میزان مواد مغذی برخی مواد غذایی منجمد با نمونههای تازه تفاوتی نداشته باشد
─
✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروازه های نور🌺🍃🇮🇷
باران گلبرگ است و من آرام پارو میزنم
فانوس تو در چشم من سوی تو سوسو میزنم
توفان مرا صد موج زد در قعر زد در اوج زد
فردا ولی در ساحلت ، آرام پهلو میزنم
دروازه های نور تو راهی است تا فردا که من
در ساحل آرامشت آرام زانو میزنم
عباس موزون
اسفند ۱۳۹۹
شرح تصویر:
تجربه گران نزدیک به مرگ گزارش میکنند در گذر از دالانی آرامبخش به سوی منبعی از نور رفته اند که سراسر عشق و مهر و آرامش است.
62.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل اول برنامه
فیلم کامل قسمت بیست و نهم
زندگی پس از زندگی
آوار عشق
تجربه گران مرگ موقت می توانند تجارب خود را به نشانی زیر با ما در میان بگذارند:
وبگاه دریافت تجربه های مرگ موقت :
zendegitv.com
01_Chera_Ali_Tanha_Mand_1397_04_27_Hey`ate_Ansarolshohada_Mashhade.MP3
28.15M
#باز_نشر
🔈#چرا_علی_تنها_ماند
📣 جلسه اول
* چگونه در سیره اهل بیت گرفتار تحلیل تاریخ نویسان نشویم
* شاقول ومحک تحلیل تاریخ
* معنی تبیان
* ارتباط منقطع از قرآن
* قرآن، معادل امام زمان(عج)
*قر آن وامام زمان؛ یک صورت در دو قالب
* قرآن، منبع ومرجع دائمی
* تاریخ اهلبیت،باید عرضه به قرآن شود
* قرآن، خودش خودش را تبیین می کند
* باقرآن، در خانه اهل بیت را می زنیم.
* حوادث قرآن دائما منطبق می شود
* همین الان همه شخصیت های قرآن هستند.
* هر آدمی، یه معادلی در قرآن دارد.
* قرآن در مورد آدم های زنده صحبت می کند.
* معادل اهل بیت در قرآن
* شخصیت معادل امیرالمومنین
* برای هر قومی، یک سامری هست
* شعار سامری امت پیغمبر اکرم(ص)
* تدبر یعنی مهندسی معکوس
* تدبر یعنی نقشه قرآن را پیدا کردن.
*ویژگی مثبت فرعون و سامری
* چهره ظاهری امیرالمومنین(ع)
* برای فهم مشکلات، به قرآن رجوع کن
* از ابتلائاتی که داری،شخصیتت را پیدا کن.
* معادل سازی شخصیت ها در کربلا
* معادل حبیب بن مظاهر در کربلا
* مادائما یک جلوه ی قرآنی را بروز می دهیم.
* شخصیت عجیب غریب سامری
⏰مدت زمان:۵۳:۴۹
📆97/04/27
#شخصیت_هارونی
#قرآن
#ذی_القعده
عکسی از پانزده سالگی شهره ( مازیار ) لرستانی.
وعکسی با لباس سربازی و فرار نافرجامش برای رفتن به جبهه در زمان جنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ واکنش جدید الهام چرخنده به ویدئوش که عده ای گفته بودند عشوه اومده!!
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 چرا رعایت حجاب، باید جزء قوانین یه کشور باشه؟!
حکومت، به اسم اسلام، آزادی ما رو ازمون گرفته!
- اصلا مگه هرکسی رو، توی قبر خودش، نمیخوابونن؟!
+ به همراه بخش هایی از #مستند_صوتی_شنود
🎤 استاد شجاعی
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیستم_اینک_شوکران۱ به چشم م
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_یکم_اینک_شوکران۱
نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول رو میزنه. دزفولیها می رفتن بیرون از شهر.
می گفتن: "وقتی میگه، میزنه...".
دو سه روز بعد که موشک بارون تموم میشد برمیگشتن. بچه هاي لشکر می خواستن خانماشونو بفرستن شهر هاي خودشون، اما کسی دلش نمیومد بره...
دستواره گفت: "همه برون خونه ما، اندیمشک."
من نرفتم...
به منوچهر هم گفتم، ادعا داشتم قوي هستم و تا آخرش می مونم...
هرچی بهم گفتن، نرفتم...
پاي علی میخچه زده بود نمیتونست راه بره...
بردمش بیمارستان نزدیک بیمارستان رو زده بودن. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی رو نشون دادم...
گفت"خانم تو این وضعیت براي میخچه پای بچت اومدي؟ برو خونت". !
برگشتم خونه...
موج انفجار زده بود در خونه رو باز کرده بود.
هیچ کس نبود، توي خونه چیزي براي خوردن نداشتیم...
تلفن قطع بود...
از شیر آب گل میومد...
برق رفته بود...
باعلی دم در خونه نشستیم یه تویوتا داشت رد می شد آرم سپاه داشت، براش دست تکون دادم. از بچه هاي لشکر بودن.
گفتم: "به برادر صالحی بگید ما اینجا هستیم، برامون آب و نون بیارید".
آقاي صالحی مسئول خونواده ها بود.
هرچی می خواستیم به اون می گفتیم. یکی دو ساعت بعد اومد. نذاشت بمونیم. ما رو برد خونه ي دستواره...
《با چند تا از خانم ها رفته بود بیمارستان براي کمک به مجروح ها، که گفتند منوچهر آمده.
پله ها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود.
منوچهر کنار محوطه ي گل کاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوي اشکهایش را بگیرد...
گفت: "نمیدانی چه حالی داشتم. فکر میکردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم"
فرشته دستش را دور گردن منوچهر حلقه کرد و گفت: "واي منوچهر، آن وقت تو می شدي همسر شهید ."!!!
اما منوچهر از چشمهاي پف کرده اش فقط اشک می آمد...》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹