eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 یخ در بهشت توت فرنگی موادلازم: دوپیمانه توت فرنگی دوسوم پیمانه شکر دوپیمانه یخ نصف پیمانه شربت توت فرنگی یاشربت آلبالو( کمی شربت توت فرنگی یاشربت آلبالو را باآب مخلوط کنید ) درصورت تمایل نصف لیوان بستنی(من نریختم ) طرزتهیه: توت فرنگی هاراشسته دمش راجداکرده ونصفش رادرفریزر قراردهید وبقیه رادریخچال بگذارید. توت فرنگی هاو وشکر ویک لیوان یخ ونصف لیوان شربت توت فرنگی (مخلوط شربت آلبالو یا شربت تو فرنگی باآب) رادرمخلوط کن ریخته ومخلوطشان کنید. وقتی مخلوط شدند یک لیوان دیگریخ رااضافه کرده ومخلوطشان کنید. غلظتش توفیلم مشخصه فوق العاده خوشمزه وتگری میشه جاتون خالی حتماامتحانش کنید پشیمون نمیشید.
روز خوش🙋🙋🙋 خوراک مرغ با کته زعفرانی.برنجش شمالیه که من با لیوان برنج دودی هم مخلوطش میکنم که عطر و بوش دو چندان میشه.جاتون سبز💚💚💚💚💚💚💚 خوراک مرغ و سیب زمینی رو که همه بلدن من مرغهارو با پیاز خیلی زیاد و زعفران دم کرده به اندازه یه استکان میپزم و میزارم کاملا آبش به خردش بره بعد کمی روغن اضافه میکنم یک قاشق رب گوجه میزنم و مرغ رو تفتش میدم و میزارم کمی سرخ بشه . چون بازم سبزی داشتم (از سبزی خورشتی ) یک مشت روی مرغها ریختم و بازم تفتشون دادم باور کنید عاااالی شد. روز و شبتون خوش. کاری ازافسانه خانم.
حلوا اوماج اردبیل موادلازم آردگندم سه كيلو شكر سه كيلو شير يك بطرى روغن یک کیلو و نیم زعفران به مقدار لازم دارچین مقداری طرزتهیه:اول شربت حلوا رو اماده مىكنيم،شكر رو باسه لیتر اب ‌مقداری زعفران بردارید تا بجوشه تا كمى غلظت پيدا كنه(خيلى غليظ نباشه) وبعدشربت رو كنار ميذاريم. براى درست كردن اوماج آرد رو توى تشت بزرگى مىريزيم و بعد شير رو كم كم بهش اضافه مىكنيم ورز ميديم تا خميرخشكى بدست بياريم، بعد بايد خمير رو از الك يا ابكشى كه خمير ازش رد بشه،رد كنيد تا اوماجتون بدست بياد دو نوع اوماج بعد از الك كردن خمير بدست مياد ريز و درشت. اوماجها كه اماده شد سه ساعتى بزاريد تا خشك بشه و بعد كره وروغن رو توى ظرف بزرگى بزاريد تا اب بشه و بعد اوماج درشت روتوش مىريزيم و هم ميزنيم تا كمى سرخ بشه،بعد اينكه اوماج درشت سرخ شد ،اوماج هاى ريزرو بهش اضافه میکنیم،حدود نيم ساعت بايد تفت بديم و مدام هم بزنيم تا حلوامون نسوزه،اوماجها كه سرخ شدن مقداری دارچین، هل یا زنجبیل هم میتونید استفاده کنیدو بعدشربت رو كم كم بهش اضافه میکنيم،بعد اينكه شربت رو اضافه كرديد بايد تا سفت شدن و جمع شدن حلوا به صورت دورانى هم بزنيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 روزها مےرود و فاصلہ ها ڪم بشود یکروز دگر مانده بشود شاید از مرحمٺ اشڪ تو چشم آلوده بہ دیدار تو محرم بشود ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#احساس_نیاز_به_خدا 11 سلام. صبحتون بخیر. خوب هستید؟😌 در مورد نماز مطالبی رو تقدیم کردیم. گفتیم ک
12 🌹 عرض کردیم که آدم باید نمازش رو برای زدن تکبر و طغیان بخونه. ✳️ جالبه که وجود نازنین حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودن: خداوند نماز رو واجب کرد تا "تکبر" رو از قلب های مومنین بیرون کنه... ✅ تک تک حرکات نماز هم برای زدن همین تکبر ایجاد شده. ⭕️ اونوقت چقدر زشته که یه نفر یه عمر نماز بخونه ولی بازم تکبر داشته باشه!😒 💢 معلومه که اصلا حواسش نبوده که برای چی داره نماز میخونه! عزیزم خدا که به نماز منو تو نیاز نداره. گفته نماز بخون که طغیان نکنی. 🌺 شما بزرگواران حواستون باشه که با هر نمازی که میخونید خودتون رو بیشتر متصل کنید به خدا.☺️ بعد از نماز هم فرمودن که یه دعای مستجاب داری. 👌 حتما یه دعای کوتاه داشته باش. همینجوری بلند نشو از سر سجاده.❌ ✅ یه چند دقیقه ای بشین و چند تا دعا بکن. به خدا بگو خدایا ببین که من طغیان نکردم... 😌ببین که من کوچیکتم.. 🌹نمیدونی که خدا برای همچین بنده ای چیکار میکنه...😊 همه دنیا رو به پاش میریزه... دیگه اجازه نمیده کسی این بندش رو اذیت کنه... این تواضع مورد نیاز آدمه. مثل غذایی که برای بدن لازمه. 🌺 وقتی که آدم نماز با تواضع میخونه و استغفار میکنه در واقع داره روح خودش رو صیقل میده. 🔴 نگو که من گناه نکردم پس چرا باید استغفار کنم؟! 🌹🌺 این استغفار تو رو لطیف میکنه... زیبا میکنه.... با طراوت میشی... مثل برگ گل.... همه موجودات دنیا به احترامت می ایستن و بهت تواضع میکنن. چون تو به خدای اونها تواضع کردی...❤️🌎
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت🌸 🗓 امروز جمعه ☀️ ٧ مرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ٢٩ ذیحجه ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ٢٩ ژوئیه ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼ بوی محرم میاد ▪️هر کجا مینگرم ▪️بوی خدا می آید ▪️بوی سیبی اسٺ که ▪️از کرب وبلا می آید ▪️یک روز دگر ▪️عرش به خود می لرزد ▪️یک روز دگر ▪️ماه محرم و عزا می آید ◼ایام سوگواری اباعبدالله(ع) برشما تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصتم بہ فرودگاه کہ میـرسیم برای بار آخر از برادرت خداحافـظی میکنی و از ما
❤️ دور شـدنت آهستہ آهستہ بود! ولے چہ فایده...همان آهستہ بودنش هم داستـانے داشت دسـتت را روے سینہ ات میگذارے و آرام میگویی : عاشــقـتم...! قفسہ ے سینہ ام از شـدت تپش های قلبـم درد میگیرد... من هم زیر لب میگویم : مـنم عاشقـتمــــ لـبخندے میزنے و دسـتت را بالا می آوری و بہ حالت خداحافظی تکان میدهی... یعنــی تمام شد؟! دارے میروے؟دسـتم بہ لرزه می افـتد... چنـد قدم دور تر میـشوی و پشـت میکنی و تا درب سالن فرودگاه میدوے...حـالا تمـام دعایم این اسـت خدایا...می شود جایے از تنـش درد بگیـرد و نرود... نہ نہ...راضے نیـستم درد بڪشد! فـقط...فـقط میـشود کاری کنے نرود...میـشود کارے کنے بماند!دیگـر حتے توان ندارم کہ کاسہ ے آب را بالا بیارم و بہ پشـتت بریزم...دوباره چشـمم پر از اشـک میشود و تو هم از نگاهم رد میـشوے! ! دیـگر نمی توانم سـد اشـک هایم را نگہ دارم و بے اراده ڪاسہ ے آب از دسـتم روے زمین می افـتد و تکہ تکہ میـشود و با شکسـتن کاسہ بغـض من هم میـشکند و صداے هق هق گریہ هایم بلنـد میشـود... بہ همـین آسانے! بہ همین آسانے! خـدایا...می دانم احسـاسم مثل دفعہ ے اول نیـست...خودت هم میـدانے... فـقط ازت میـخواهم مـحمدم را بہ من بگردانے مـن بدون او نمی توانم!نمی توانم! نـویسنده : خادم الشـهــــــــ💚ـــــدا رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصت‌ویـڪم دور شـدنت آهستہ آهستہ بود! ولے چہ فایده...همان آهستہ بودنش هم د
❤️ بـرادرت با دیدنـم از ماشیـن پیاده میـشود و بہ سمـتم مـیدود ظـرف شکستہ ے آب و جاے خالے ات را کہ میبـیند با تعجـب و نگرانے میپـرسد : زن داداش خوبی؟! در دلم جـواب میـدهم آرے خوبم بہ اندازه اے کہ تمـام بدنـم شـده بود چـشم تا جانم را ببینم...بہ اندازه اے کہ تمام بدنم شـده بود قـلب تا فـقط بتـپد و کم نیاورد بہ اندازه ای کہ تمام بـدنم شده بود دسـت تا کاسہ ے آب را بگیـرم و پشـت سرش بریزم! اما... تکہ هاے کاسہ را جمع میـکند و در نزدیکترین سـطل آشـغال میـریزد بے اعتنا تلو تلو خوران خودم را تا ماشـین میرسانم و میـنشینم سـرم را بہ شیشہ تکیہ میدهم و چشمانم را میبندم صداے بستہ شدن در ماشین حاکے از این است کہ آقا مهدی برادرت سوار ماشین شده... با دیدن من با لحـن نگرانی میگوید : مریم خانم بریم بیـمارستـان؟! سـرم را بہ آرامی تکان میـدهم اما متوجہ نمی شود و دوباره میپـرسد : زن داداش؟خــوبے؟ دیـگـر حتی توان تکان دادن سرم را هم نـدارم چـشم هایم کم کم سـنگین مـیشـود و دیـگر صدایی نمیـشنوم... * * * * * * _چشـماشو باز ڪرد... تـصویر مبـهمے از یڪ خانم سفیدپوش بالاے سرم نمایان میـشود نـزدیک میـشود و در گـوشم میگوید : بیدار شدے؟! درد ندارے؟ چـند بار پلک میزنم و آرام آرام چشـمم را باز میکنم و سرم را بہ علامت منفے تکان میدهم بہ سرمم نگاه میکند و رو بہ آقا مهدے میگوید : فعلا سرمـش تموم نشده هروقت تمـوم شد میتونید ببریدش آقا مهدے کیف توی دستش را جا بہ جا میکند و حرف پرستار را تایید میکند... با صدایی گرفتہ میگویم : آقا مهدی... نـزدیک تر میـشود و میگوید : جانم زن داداش؟!چیزے میخوای؟ _ساعت چنـده؟ _چهار و ربع با گفـتن ساعت یادت می افـتم...دو ساعت اسـت کہ رفتہ ای و تمام این دو ساعت من خـواب بودم! اے کاش همیـنطور مـیخوابیدم و وقـت بازگشـتت بیـدار میـشدم... نیـم ساعت بعد صداے اذان بلنـد میـشود...چہ آرامـشی در این صـدا هـست! مـثل صداے تو...مثل چهره ے تو... نـویسنده : خادم الشهـــــــــــــ💚ــــدا رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصت‌و‌دوم بـرادرت با دیدنـم از ماشیـن پیاده میـشود و بہ سمـتم مـیدود ظـرف
❤️ صـبح کہ میـشود از بیـمارستان خارج میـشویم آقا مـهدے مرا تا منـزل میـرساند و خـودش هم بہ محل کارش میـرود...بنـده ے خـدا تمام دیشـب را بخاطر مـن بیدار ماند! مـادرت هم وقتی وضـعیت مرا دید در خانہ ے مان ماند...با ڪمـڪ او وارد خانہ می شوم و روے تختم دراز میکشم...تا چـشمم بہ قاب عکـس دونفره امان افـتاد دوباره گریہ هایم شـروع مےشود... دسـتم را روے شـکمم میگذارم و شـروع میـکنم با فـرزندم حـرف زدن : مـیدونے عزیزم...مـن عاشق پـدرتم...اونم منـو خیلے دوست داره! هم مـنو هم تورو... براے اومـدنت لحظہ شمارے میکرد بے قرارے هاش معلوم بود! امـا الآن رفتہ جـنگ...براے اینکہ بعـد از اینکہ بہ دنـیا اومدے آروم باشـے بهم گـفت مراقبت باشم! گـفت تو رو سـرباز بار بیارم...فـقط عـزیزم! سـعے نڪن منتـظر باباییت باشے...باباییت دیگہ رفـت...شایدم بره پیش خـدا...امـا تو از بی بی رقیہ بخواه مراقبـش باشہ! زودتـر بیاد...هـردومون مراقب تو باشیم...بزرگـت کنیم... باشہ؟! صـورتم از شـدت اینکہ گریہ کردم کاملا حـس غیرطبیعی داشت! دهانم تلخ شده بود و تمـام تنم میلرزید! نہ نہ...اصـلا کے گفتہ برنمیـگرده...اتفافا می آد...اما چہ جـورے؟! قـلبم تیـر میـکـشد! دسـتانم میلرزد...درد معده ام را حـس میکنم اصـلا بیا از همـین الآن تا اومـدنش مـنتظرش باشیم...دوتایی! شایـد خبرے ازش شد...! ‌ نـویسنده : خادم الشهـــــــ💚ـــــــدا رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_شـصت‌و‌سـوم صـبح کہ میـشود از بیـمارستان خارج میـشویم آقا مـهدے مرا تا منـ
❤️ یازده ماه بعـد... ڪودکمان همانطور کہ حـدس زده بودے دختـر است! اسمـش را هم طبق گفتہ ے خودت گذاشتہ ام از آخـرین تماسے کہ داشتے حـدود یڪ ماهی میگذرد گفتہ بودے این اواخـر درگیری هایتان بیشتر شده است و سیم تلفـن ها قطع شده است اما دیگر خیلے دیر شـده نگـرانم! صـداے گریہ های زینب از اتاقمان بلند میشود بہ سـمتش میـروم و در آغوشـش میگیرم درسـت شبیہ توسـت... زیبا و دلنـشین! کمـے کہ در آغوشـش میگیرم آرام میـشود و میـخوابد اورا پایین میگذارم و خـودم هم کنارش دراز میکشـم و بالشـتش را تاب میدهم تا خـوابش عمیـق تر شود چـند دقیقہ بعد صـداے تلفـن بلنـد میـشود... براے اینکہ زینـب از خواب بلند نـشود فورا گوشے را بر میدارم _الو؟ _سلام مـریم خانم...خوبے شما؟ صـداے گرفتہ ے مردی از پشت تلفن چندان مشـخص نمی کرد چہ کسے پشت خط است اما بعد از کمی صحبت فهمیدم برادرت بود _سلام آقا مهـدے ممنون _راسـتش زنگ زدم...مـیتونید آمـاده شید بریم یہ جایی؟ _ڪجا مثلا... _حالا شمـا آماده شیـد تا چنـد دقیقہ دیگہ مام دم درتـون... بدون اینکہ منتـظـر جوابم باشد گوشی را قطع میکند... با تعـجب بہ دور و برم نگاهی می اندازم کہ قصـدش از ایـن کار چیـست؟ لباسم را میـپوشم و چادرم را سر میکنم زیـنب را هم آماده میکنم چنـد دقیقہ بعد آقا مهدے دم در خانہ یمان منتـظرمان می ایستد...از پلہ ها پایین میروم و در را باز میکنم...بعـد سلام و احوالپـرسی سوار ماشیـنش میشوم اما چنـدان انگار حال درستے نـداشت! بـدون هیچ حـرفے حرکت کرد و بـعد از نیم ساعت روبروی در سپـاه ایـستاد... با تعـجب می پـرسم : ایـنجا کجاست؟! _پیـاده شو زن داداش... ملافہ ی زینب را دورش میپـیچم در را باز میـکند و او را از آغـوشم بر میدارد و بہ سـمت درب سپاه میـرود هــزاران فـکر عجـیب و غـریب در سرم میـجنبد! دسـتم را روے قلبم میـگذارم و با نفـسی عمیـق میگویم : هیـچے نیـست! و از ماشـین پیاده میـشوم و همـراهش میـروم... نـویسنده : خادم الشـهـــــــــ💚ــــــدا رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯باز اين چه شورش است 🖤كه در خلق عالم است 🕯پرسیدم ازهلال ماه: 🖤چرا قامتت خم است؟ 🕯آهی کشیدو گفت: 🖤که ماه محرم است! 🕯گفتم‌که چیست محرم؟ 🖤با ناله گفت:ماه عزای 🕯 اشرف اولاد آدم است 🕯فرا رسیدن ماه محرم و 🖤ایام سوگواری سالار شهیدان 🕯امام حسین(ع) تسلیت باد. 🥀🍃
YEKNET.IR - roze - shabe avale moharram1399 - mehdi rasouli.mp3
11.95M
🔳 🌴از هر چه غیر از عاشقی صد بار افسوس 🌴عمری حواسم پرت بود از یار افسوس 🎤 🏴
سلیمان عليه السلام گنجشگی را دید که به ماده ی خود می گفت؛ چرا خود را از من باز میداری؟ در صورتی که اگر خواهم بارگاه سلیمان به منقار بردارم و به دریا اندازم🕊 سلیمان عليه السلام از شنیدن سخن او لبخند زد. سپس آن دو را به نزد خود خواند و بدو گفت: آیا به راستی توانی چنان کنی؟ گفت: ای پیامبر خدا نه، اما گاه شود که مرد خود را در چشم زن خویش آراید. عاشق را سرزنش نشاید. سلیمان به گنجشک ماده گفت: او تو را دوست همی دارد، زِ چه رو خود را از او باز میداری؟ گفت: او عاشق من نیست. او مدعی عشق است. چرا که با من، جز من را نیز دوست همی دارد. سخن گنجشک ماده بر دل سلیمان نشست. وی سخت بگریست و چهل روز از مردمان در پرده شد و خداوند را میخواند که دل وی را برای محبت خویش خالی کند و از آمیختن با محبت غیر خود باز دارد. ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🔴 فرصتی برای عاقبت به خیری فرزندانمان.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام صادق (علیه السلام) : از جمله اموری که خداوند آن را وسیله شادمانی روح و نشاط قلبی مومن قرار داده است نماز شب می ‏باشد. نماز شب بخوووونیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایـاﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بدون آنکه متوجه بشیم گره از کارمان گشودی خـدایـا هر لحظه و همیشه کنارمان باش 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️بر نام حسین و کربلایش ✨صلوات ▪️بر نام ابوالفضل و وفایش ✨صلوات ▪️بر اهل حرم به حق زهرا ✨صلوات ▪️بر جمله یاوران مولا صلوات ✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨ 🥀🍃