eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند صوتی شنود.mp3
17.41M
🔉 🔰 نیروی امنیتی که زندگی پس از زندگی را درک کرد. 📣 جلسه سیزدهم 🔷 روزی که به بدنم برگشتم 🔷 وضعیت جنگ اسرائیل درغزه. التماس والتهابی که به درگاه خدا داشتم. گردابی از نور که من را به دشت بسیار نورانی برد 🔷 ابر سیاهی که نصف آسمان را گرفت. فرشته هایی که مسلح بودند. فرشته هایی که امر الهی به دست آنهاست⁦ 🔷 ما ثابت بودیم زمین گرد ما میرخید. با یک اشاره اش، اسرائیل نابود می شد. نقش نیت واراده شیعیان در پیشبرد اهداف 🔷 سران جنگی که با اسرائیل بسته بودند. با یک چرخش زمین، یمن را می دیدم 🔷 حجاب هایی که با اراده او کنار می رفت. تفرقه ای که در عراق بود. جنگ عراق، جنگ قدرت بود. 🔷 کسی به دنبال رضایت خدا نبود. به ایران هم سر زدم. 🔷 سکینه ای که بعد از دیدن تمثال امام، به من دست داد. همه عالم هستی در اختیار ماست وما غافلیم 🔷 مقام حضرت آقا 🔷 جنگ اطلاعاتی که درگیر آن هستیم. ⏰ مدت زمان: 42:53 «چهل و دو دقیقه و پنجاه و سه ثانیه» اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ وَآلِ مُحَمدوَعَجِّل فَرَجَهُم ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
💔 دختران وشهادت🌱 می گفت: دلم میخواد منم برم سوریه! آخه ینی چی!؟ منم میخوام برم[💔] باید برم سرم بره! گفتم خواهرم: این عشق تورا ب حضرت زینب(س) می ستایم ... و درک میکنم.. اما باور کن! این چادر مشکی شما ... این یادگار مادرم زهرا (س) .. بوی شهادت میدهد.... . همین که با چادر مشکی ات در این خیابان های آلوده ب گناه ... این شهر ... قدم برمیداری.. همین ک وقتی به نامحرمی میرسی سرت را زیر می اندازی ... همین که چادرت ... این برترین حجاب .. را ب رخ مردان بی غیرت میکشانی ... و با زبان بی زبانی ات میگویی هنوز هم هستند مردان با غیرتی که سر زنان شان چادر است... . باور کن لحظه لحظه قدم هایت جهاد است ... شهادت است ...😍✨ . خواهرم شنیده ای سخن آن شهید عزیز را ک میگوید ... دشمن و استعمار .. از سیاهی چادرت بیشتر از سرخی خونش میترسد؟ حواست هست نصف دنیا صف کشیده اند تا چادرت را حیایت را ...حجابت را ... چادر فاطمی ات۰۰ مکتب زهرایی ات را صبر زینبی ات را از تو بگیرند ....😡😡 .میخواهد از تو بگیرند هویتت را تا دیگر نتوانی مانند حضرت زهرا ... فرزندانت را همچون حسن (ع)و حسین (ع) تربیت کنی..😌 . تو اینجا با چادر سیاهت .. تنه دشمنان 😥😨را ب لرزه در می آوری ... دشمن را میترسانی و میگویی: هنوز هم هستند مادرانی که تربیت میکنند پسرانی شهید 🙂را... چادر آداب دارد ... آدابش را که شناختی... وابسته اش میشوی
مرحوم علامه بحرالعلوم "ره" به‌ قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر فرو رفته بود. شخص عربی سوار بر اسب رسید و فرمود: "سید" ، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سیدگفت اینکه‌چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنان سیدالشهدا علیه السـلام می دهد؟ مثـلا در هر قدمی ثـواب یک "حج" و یک عمره و برای "قطره"ای اشک، "گناهان" صغیره و کبیره‌شان آمرزیده می شود؟ مرد عرب فرمود : بحرالعلوم، امام‌حسین علیه‌السلام هرچه از مال و منـال و اهل و عیال و "پسر و برادر" و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به‌زائرین و گریه کنان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب‌کرد چون "خدا: که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری می‌تواند برایش انجام می‌ دهد یعنی صرف نظر از "مقامات" عالی خود "امام حسین" علیه السلام، به "زوار و گریه کنان" ایشان هـم " درجاتی " عنایت می کنـد ، وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود واز نظر سید بحرالعلوم غائب شد برکات‌حضرت ولیعصر ص۲۱۸ 💕💝💕💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_دهم توی اون شلوغی هم خنده ام گرف
رمان: نویسنده: راه افتادیم.از نجف دل کندن سخت بود... ولی خب.باید می رفتیم سمت ارباب... تقریبا اول های راه هستیم.راه خیلی شلوغه.میشه گفت ترافیک آدمه.جلوی روت آسمون رو نمی تونی ببینی.آسمون که نیست پر از پرچمه.پر از پرچم لبیک.هرکس نگاه کنه باورش نمیشه هزار و چهارصد سال پیش حسین فقط هفتاد و دو نفر یار داشت و الان این سیل جمعیت دارن خودشون رو به خاک و خون می کشیدن برای کی؟برای خود حسین. عمه زینب این جمعیت رو ببینه.... سه نفری با هم بودیم.من و نرگس و زینب.روی دوش هامون چفیه های یه رنگ و روی سرم سربند یازهرا.عین گروه سرود شده بودیم😁 هممون ذوق کرده بودیم نمی دونستیم چی کار کنیم جوری که اول های راه سر هر موکب می ایستادیم و هرچی خوراکی داشت می خوردیم.هنوز به تیر برق صد نرسیدیم از شکم پر نمی تونستیم راه بریم. -رضوان سادات جان عزیز دلم.کسی شما رو زور نکرده که همه چایی های موکب هارو بخوری ها؟من برای خودت میگم خواهر.اینجا دسشوویی ایناش زیاد تمیز نیستا.تو هم که وسواسی... اینجا بود که یاد این شعر افتادم توی دلم خندیدم: من ترک چایی کرده بودم سالیانی موکب به موکب اربعین چایی خورم کرد —شما خودت از اول راه فلافل هارو درو کردی تا اینجا زینب بانو.بزار برای بقیه هم بمونه. خلاصه اول راه همه جوگیر بودیم.نمی دونستم گلی کجای راهه.می خواستم پیداش کنم و یک قسمتی از راه رو با اون باشم.باید پیداش می کردم. _وای بچه ها من دارم می پزم..‌ نرگس درحال که خودش رو باد می زنه می گه: _وای وای.دیشب تو سرما دندونامون تیلیک تیلیک می کردا.الان احساس می کنم مغزم به صورت مایع از گوشام بریزه بیرون... همه از این حرف نرگس خندیدیم.عجب راهی بود... باهمه سختی هاش حاضر نیستی جاتو با بهشت عوض کنیم. زینب که مخ گروه بود مثلا چفیه هممون رو گرفت و برد زیر شیر آب.خوب که خیس شد اورد انداخت رو سرمون. آخی چقدر خوب شد. راستی..عمه زینب شما چفیه داشتی؟ اصلا آب... 🌸 پايان قسمت يازدهم بخش اول 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷 کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست. @banoooo_mim👈👈👈 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_يازدهم #بخش_اول راه افتادیم.از ن
رمان: نویسنده: چون اول راه بود تقریبا تند تند اومده بودیم یک ذره خسته شده بودیم.وقت نماز بود برای همین قرار شد یک ذره کنار جاده استراحت کنیم و نماز بخونیم.بعد هم بگردیم دنبال موکب برای خواب. چندتا صندلی کنار هم دیگه پیدا کردیم و نشستیم به صحبت کردن و چایی خوردن.غروب بود و هوا خیلی دلچسب بود.نسیم خنکی میومد و چادرامون رو تکون می داد. با خودم گفتم این نسیم از کربلاست.بوی سیب دارد با خودش.سلام منو به حسین برسون.بگو بهم امون بده برسم... صدای خش خش راه رفتن اون همه زائر کنار غروب آفتاب بی نظیر بود.خش خش که نه.بعضی از عراقی ها بچه های کوچیکشون رو گذاشته بودن توی این کارتون های میوه و با بندی روی زمین می کشیدنشون.بچه ها هم خوشحال از کنار ما که رد میشدن باهامون بای بای می کردن. آره دیگه.توی راه کربلا بودن.ولی باباشون اونا رو میبرد.چرا خوشحال نباشن.بابا نباشه عموشون که هست... عمو نباشه داداششون که هست... اصلا هیچ کسی نباشه دشمن نیست که... تازیانه نیست که... لب تشنه نیست که... بگذریم... بعد از کمی استراحت بلند شدیم بریم نماز خونه پیدا کنیم ولی از کمبود جا مجبور شدیم یک کارتون روی خاک ها بیاندازیم و به نوبت نماز بخونیم و اون نماز چقدر به ما چسبید.نزدیکی های کربلا...توی صحرا....نماز اول وقت...روی خاک.... باز هم بگذریم... ولی زمان مثل برق و باد می گذشت.نمی دونستیم قراره وقتی برگشتیم حسرت ثانیه ثانیه های این سفر رو بخوریم.هیچکس توی سفر نمی فهمه.ولی وقتی برگردی تازه می فهمی کجا بودی و به سمت کی میرفتی... نوشتم: دست خودم نبود عاشقت شدم بر طالعم نوشته بود عشاق الحسین 🌸 پايان قسمت يازدهم بخش دوم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷 کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست. @banoooo_mim👈👈👈 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_يازدهم #بخش_دوم چون اول راه بود
رمان: نویسنده: چادر خیلی بهش میومد.گلی رو میگم. من به خاطر پادرد از زینب و نرگس عقب افتادم و توی راه گلی رو دیدم.اول نشناختمش ولی وقتی صدام کرد و طرفم اومد فهمیدم گلی خانومه.خیلی تغییر کرده.دو روزی میشه ندیدمش.ولی هنوز یه سری افکار مزاحم داره.خلاصه شب رو توی یک حسینیه خوابیدیم و برای نماز صبح بلند شدیم که برسیم به بقیه بچه ها.نماز صبح رو که خوندییم روش رو کرد به من ازم پرسید: -رضوان جان.یک سوال. —جانم بگو زود فقط که راه بیوفتیم دیر نشه. -ببین چرا ما باید توی نماز چادر بپوشیم.خدا مگه به ما نامحرمه؟ —بریم توی راه بهت می گم. چادر هامون رو پوشیدیم و از موکب بیرون اومدیم.چند قدم نرفته بودیم که با کمال تعجب با یک موکب ایرانی مواجه شدیم که حلیم میداد!چه بویی هم داشت.خیلی جالب و حیرت انگیز بود. آخه صبح اول صبح اون هم تو این هوای پاییزی خیلی حلیم میچسبه.با گلی رفتیم دو تا حلیم گرفتیم و دوباره برگشتیم توی راه.یهو دیدم گلی بغض کرده و یک قطره اشک از چشماش افتاد پایین.منم تعجب کرده بودم. -چی شدی گلی؟ —هیچی هیچی. -خب بگو منم بدونم دختر خوب. همون جوری با بغض ادامه داد: —از دیروز تا حالا که راه افتادیم هرچی توی دل آدم اختیار میشه اینجا ظاهر میشه.سی ثانیه نگذشته از اون لحظه که توی دلم گفتم چقدر الان حلیم می چسبه.رضوان میگم مگه این از خصوصیات بهشت نیست که انسان هرچی اختیار کنه میارن جلوی روش؟ هیچی نمی تونستم بگم.هیچی... ادامه داد: —حالا ما اینجا با کلی امکانات و کلی بخور و بخواب داریم این راه رو میریم.همه چی برامون فراهمه.نمی تونم فکر کنم که بچه های امام حسین دو برابر این راه رو با تازیانه بدون بابا طی کردن. همین جوری که اشک می رختیم راه می رفتیم.گلی زیر لب روضه می خوند و من گریه می کردم.انگار نمی شد توی این راه گریه نکرد... حلیم هامون هنوز دستمون بود.گلی بعد از پاک کردن اشک هاش رفت کنار جاده و نشست تا کمی استراحت کنه.منم رفتم کنارش نشستم.خندمون گرفته بود.حلیم ها سرد سرد شده بودن.گلی گفت: -رضوان ولی خدایی سرد شده اش هم خوشمزس. و با کلی ملچ و مولوچ افتادیم به جون حلیم ها. یه ذره دیگه به راهمون ادامه دادیم که رسیدیم به یک قسمتی از جاده که بیست نفر دو زانو نشسته بودن وسط جاده و دستمال کاغذی و عطر به زائر ها میدادن.صحنه عجیبی بود.از اون جا که رد شدیم به گلی گفتم: -گلی.تا حالا توی دنیا دیدی نوکر های یک ارباب اینجوری نوکریشو بکنن؟حتی وقتی هزار و چهارصد سال باشه که اون ارباب مرده باشه؟ هیچی نگفت فقط سری تکون داد و زیر لب شعری رو زمزمه کرد که من هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر رو از زبون گلی بشنوم. پدرم نوکر و من نوکر و فرزند منم نوکر تو... 🌸 پايان قسمت دوازدهم 🌸 امیدوارم لذت برده باشید🌷 کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست. @banoooo_mim👈🏻👈🏻👈🏻 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🌱| میگفت↓ میدونی ڪِی از‌چشم‌ِ خدا‌ میوفتی؟! زمانی ڪه آقا‌ امام‌ زمان....؛ سرشو‌بندازه‌ پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌تو خجالت بڪشه ولی تـو‌انگار‌ نـه انگار..! رفیــق.؛ نزار‌ڪارت‌ بـه اون‌جاها‌ برسـه!!! • 💕💝💕💕
•🖤🏴• بچـه‌ها داغِ گناھ کردنِتون رو به دلِ شیطان بذارید ❗️🤜🏼 _ حاج حسین یکتا !' ـ ــ ــــــــــــــــ اون ملعون فقط کارش وسوسه کردنه این ماییم که تصمیم میگیریم به حرفش اهمیت بدیم یا نه! اون دنیا وقتی جهنمیا یقشو میگیرن میگه:من بهتون تسلطی نداشتم ، فقط پیشنهاد دادم شماهم پذیرفتین '!😏 پس خودتونو سرزنش کنین نه منو😒 اخ چقدر ادم میسوزه اون لحظه... اگه میخوای اون دنیا این حرفو بهت نزنه همین دنیا هروقت پیشنهاد داد با ذکر گفتن و لعنت کردنش حالشو بگیر 👊🏼 • 💕💙💕💙
•🖤🏴• بچـه‌ها داغِ گناھ کردنِتون رو به دلِ شیطان بذارید ❗️🤜🏼 _ حاج حسین یکتا !' ـ ــ ــــــــــــــــ اون ملعون فقط کارش وسوسه کردنه این ماییم که تصمیم میگیریم به حرفش اهمیت بدیم یا نه! اون دنیا وقتی جهنمیا یقشو میگیرن میگه:من بهتون تسلطی نداشتم ، فقط پیشنهاد دادم شماهم پذیرفتین '!😏 پس خودتونو سرزنش کنین نه منو😒 اخ چقدر ادم میسوزه اون لحظه... اگه میخوای اون دنیا این حرفو بهت نزنه همین دنیا هروقت پیشنهاد داد با ذکر گفتن و لعنت کردنش حالشو بگیر 👊🏼 💕💜💕💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «به ظهور کمک کن» 👤 اساتید ، 🚩 با تقویت به ظهور امام زمان کمک کن... 🔅 امام حسینی‌ها رو جمع می‌کنن یه عده‌ای از این‌ها امام زمانی میشن... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••❥⚜︎----------- 🔴آثار شب در ! ✴️ورود نوری در ✍🏻امیر المومنین(ع)فرمود: ✨(هر کس یک تمام به به سر برد ، در حالی که شریف را تلاوت نماید و همه در رکوع و سجود و ذکر خدا باشد، مشعلی از نور در وی بزنند و تیرگی و را از قلب او برطرف سازد، 🖇و او را از ایمن گردانند، و بیزاری و برات آزادی از جهنم را به او عطا کند.)✨ 💫 💕💝💕💝
هدایت شده از پروانه های وصال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج) 😍همه به یاد امام زمان باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💓 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 💓 ای آنکه به مُلک خویش پاینده تویی وز دامن شب صبحِ نماینده تویی کار من بیچاره قوی بسته شده بگشای خدایا، که گشاینده تویی « یا قاضی الحاجات » با نام او دفتر دوشنبه را میگشاییم الـــهــی بــه امــیـــد تـــو . 🌸🍃
🌷صبح دوشنبه تون متبرک به ذکر شریف ❤️صلوات بر حضرت محمد (ص) 🌷و خاندان پاک و مطهرش 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ 🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ 🌸🍃
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓 امروز   دوشنبه ☀️  ٢١      شهریور  ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١۵    صفر     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٢    سپتامبر    ٢٠٢٢    ميلادى . 🌸🍃
🌷صبح دوشنبه تون متبرک به ذکر شریف ❤️صلوات بر حضرت محمد (ص) 🌷و خاندان پاک و مطهرش 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ 🌷إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨السَّلامُ علی من جعل الله الشفاء فی تربة✨ ✨سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاک قبر او قرار داد✨ ✨صلی اللَّه علیْك یٰا اباعبدِاللّٰه الْحُسَیْنِ 🌹 🥀🍃
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا 🙏 صبحم را با یاد زیبا تو آغازمیڪنم🌼 مرالذت بندگی خالصانہ عطاڪن🌷 مرادرڪسب روزی حلال یاری ڪن🌼 مرالبریزازمهربانی ڪن🌷 مراقدرت بخشش هدیہ ڪن🌼 مراپناہ باش وقلبم رامهمان🌷 آرامشت ڪن🌼 آمیـــن یا قاضِیَ الْحاجات 🙏 ای برآورنده ی حاجت ها 🙏 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁پاییـز در حال آمدن است 🍂اما نه فصل خزان زرد 🍁اما نه فصل اندوه و درد 🍁فصل زیبای سادگی 🍂فصل رنگهای زیبای طبیعت 🍁فصل موسم شدید دلدادگی! 🍂پیشاپیش 🍁پاییزتون قشنگ و 🍂پاییزتون پراز خاطرات شیرین 🌸🍂