پروانه های وصال
#قسمت_بیستم #رمان_عشق_که_در_نمیزند ( ادامه داستان از زبان علی) دوتا بچه هارو برداشتم و به هیچکی
ام داشتیم تو زندگی خندبدیم ذپق کردیم ولی... همیشه یه حسرت تو دلمون مونده اونم بودن مامان بابا پیشمونه. مادر جون بعد شما هیچی واس ما کم نزاشت دو سالی میشع برگشتیم خونه خودمون.بعد فوت مادر جون که یه سال بعد باباجون فوت کرد ماهم برگشتیم خونه خودمون.زندگیمون میگذشت با خوبیا و بدیاش داداش امیر طاها مثل یه مرد واقعی پشتم بود.مامان کاش بودی خیلی حسرات ها تو دل من و امیر طاها مونده کاش بودید...
برای مامان بابا فاتحه خوندم و گفتم: خدا رحمتتون کنه....
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#نویسنده
@Shiva_f
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#ادامه_نداره_😔
#تموم_شد
#امیدوارم_از_داستان_راضی_باشید
#منتظر_انتقادهاتون_هستم
#برای_شادی_روح_مدافعان_حرم_الفاتحه_مع_صلوات
#به_پایان_آمد_این_دفتر_حکایت_همچنان_باقیست
😔😔😔