فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاستاصدفی بزرگ یاجامبوشلز
این مدل پاستا خیلی خوبه چون به جای اینکه روش چیزی بریزید و بخورید داخلش رو میشه پر کرد و بصورت فینگر فود سرو کرد
من داخل پاستاها رو با پنیر گوشت چرخ کرده پر کردم البته از ادویه مختلف استفاده کردم مثل کاری، جوز هندی و ...
بیشتر هدف من اینه که بهتون ایده بدم تا برای درست کردن غذا یکم کمتر فکر کنید 🤗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پای_سیب_زمینی
اول از همه بگم که سایز قالب من،دایرش 17 سانت هستش.
مواد لازم :
سیب زمینی 3 عدد متوسط
ترکیب مخلوط سبزیجات هویج و نخود فرنگی و ذرت خورد شده با هم 100 گرم
پنیر پیتزا 90 گرم
کره حدود 50 گرم
نمک فلفل قرمز و سیاه و آویشن و کمی زردچوبه
جعفری تازه خورد شده نصف لیوان
طرز تهیه :
اول از همه سیب زمینی هارو با یکم آب بزارین بپزه،پوستشو جدا کنین،رنده کنین کره اضافه کنین و هم بزنین تا آب بشه،جعفری و نمک و فلفل و آویشن و زردچوبه رو اضافه کنین و هم بزنین ، قالب کمربندی رو چرب کنین و مواد سیب زمینی بریزین داخلش و با قاشق روشو کاملا صاف کنین،حالا مواد سبزیجاتمون رو که از قبل بخارپز کردیم میریزیم روش با کمی جعفری تازه و روی سبزیجات رو پر از پنیر میکنیم،فر رو از قبل ده دقیقه گرم میکنیم و بعد با دمای 180 درجه ، 18 دقیقه بزارین بپزه،وقتی پخت بزارین یکم سرد شه و بعد آهسته از قالب جدا کنین و به راحتی سرو کنین.
پ ن : بچه ها بجای سبزیجات بکار رفته توی این غذا میشه از مرغ ریش ریش شده و یا گوشت چرخ شده ی سرخ شده با پیاز و فلفل دلمه استفاده کرد که دقت کنین قبلش باید بپزین و بعد اضافه کنین
پروانه های وصال
درس دوم #احساس_نیاز_به_خدا 💢 مهم ترین خصوصیت انسان اینه که خیلی زود طغیان میکنه. 🔴 اصلا لازم نیست
درس سوم
#احساس_نیاز_به_خدا
⛔️ طغیان یه حسیه که خیلی زود سراغ آدم میاد. همین که آدم یه ذره وضعیت اقتصادیش خوب میشه حس طغیانش برانگیخته میشه...❌
حتما تجربه کردید
⭕️مثلا آدم یه لباس شیک و نو میخره و جلوی یه تعداد آدم نسبتا فقیر راه میره!
چه حسی پیدا میکنه؟!
🚘 یا وقتی که یه ماشین شاسی بلند سوار میشه...
اون حس طغیان خیلی واضح پیش میاد.
🚨 طغیان با علم هم پیش میاد. خیلی وقتا طرف یه مدرک دکترا میگیره دیگه بقیه رو آدم حساب نمیکنه!!!
بابا چه خبرته؟!
خیال کردی کی هستی؟😒
چیه؟ طغیان کردی؟!
یا طرف روحانی میشه یه جمعیتی پای منبرش میان
بعد دیگه کسی رو حساب نمیکنه! 😒
⭕️ طغیان حتی با "تحمل مظلومیت" هم به وجود میاد!!!
💢 طرف بهش ظلم شده شروع میکنه به فحش دادن؟
چیه چه خبرته؟ 😒
💢 بهم ظلم کرده! حقشه فحش بدم😤
🔷 خب باشه! ظلم کرده خدا مجازاتش میکنه. تو چرا طغیان کردی؟
یا خیلی راحت پشت سر رقیبش غیبت میکنه. تا بهش میگی
میگه جلوی روش هم میگم!😤😠
حواست هست طغیان کردی....؟ پررو شدی مقابل خدا...
و بدتر و ناراحت کننده تر از همه اینه که
⭕️آدم با انجام کار خوب هم طغیان میکنه...
دیگه اینو کجای دلم بذارم؟!😐
چهار رکعت نماز بیشتر از بقیه میخونه دیگه فکر میکنه فقط این بنده خداست!
⛔️ دو روز آدم خوبی میشه بعد میبینی غرق در عجب و تکبره!
خب عزیز من داری اشتباه میری
این ره که میروی به ناکجاآباد است....
⚠️ بیشتر مراقب طغیانمون باشیم.☺️
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیست_و_هفتم_اینک_شوکران۱ م
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_هشتم_اینک_شوکران۱
درس خوندن📚 رو هم شروع کرد. ثبت نام✍ کرده بود هر سه ماه، درس یه سال رو بخونه📖 و امتحان📝 بده. از اول راهنمایی شروع کرد. با هیچ درسی مشکل نداشت الا دیکته....!📒
《کتاب فارسی را باز کرد📖 و چهار پنج صفحه ورق امتحانی پر دیکته گفت. منوچهر در بد خطی قهار بود!😕
گفت:حالا فکر کن درس خوانده ای. با این خط بدی که داری معلم ها نمی توانند ورقه ات را صحیح کنند!🙃
گفت: یاد می گیرند...!😉
این را مطمئن بود. چون خودش یاد گرفته بود نامه های✉️ او را بخواند «وقت» را «فقط» بخواند و «موش» را «مشت» و هزار کلمه ی ديگر که خودش میتوانست بخواند و فرشته....!!!😳
غلط ها را شمرد، شصت و هشت غلط...!
گفت:رفوزه ای!😠
منوچهر همان طور که ورق ها📑 را زیر و رو می کرد و غلط ها را نگاه می کرد، گفت: آن قدر می خوانم تا قبول شوم.
این را هم می دانست منوچهر آن قدر کله شق بود که هر تصمیمی می گرفت به پاش می ماند...》
صبحا☀️ از ساعت چهار و نیم می رفت پارك🏞تا هفت درس📓می خوند. از اون ور می رفت پادگان و بعد پیش نادر. کتاب و دفترش📚 رو هم می برد تا موقع بی کاری بخونه...
امتحان که داد دیکته شد نوزده و نیم.😍 کیف🤗 می کرد از درس خوندن...! اما دکترا اجازه ندادن ادامه بده...
امتحان سال دوم رو می داد و چند درس سال سوم رو خونده بود که سر دردهای🤕 شدید گرفت. از درد
خون دماغ👃 میشد و از گوشش👂 خون می زد. به خاطر ترکش هایی که توی سرش داشت و ضربه هایی که خورده بود، نباید به اعصابش فشار می آورد...
بعضی از دوستاش می گفتن (چرا درس می خونی؟ ما برات مدرك جور می کنیم. اگه بخوای می فرستیمت دانشگاه)
این حرفا براش سنگین میومد.😤 می گفت: دلم میخواد یاد بگیرم. باید یه چیزی توی مخم باشه که برم دانشگاه. مدرك الکی به چه دردی میخوره؟😶
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیست_و_هشتم_اینک_شوکران۱ در
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_بیست_و_نهم_اینک_شوکران۱
بعد از جنگ💣 و فوت امام😔 زندگی ما آدمای جنگ وارد مرحله ی جدیدی شد. نه کسی ما رو می شناخت و نه ما کسی رو می شناختیم. انگار برای اين جور زندگی کردن ساخته نشده بودیم...😟
خیلی چیزا عوض شد...
منوچهر می گفت: "کسی که تا دیروز باهاش توی یه کاسه آبگوشت🍲 میخوردیم، حالا که میخوایم بریم توی اتاقش، باید از منشی و نماینده و دفتر دارش وقت قبلی بگیریم..."🏷
بحث درجه هم مطرح شد. به هر کس بر اساس تحصیلات📚 و درصد جانبازی و مدت جبهه بودن درجه می دادن. منوچهر هیچ مدرکی رو رو نکرد. سرش رو انداخته بود پایین😔 و کار خودش رو می کرد، اما گاهی کاسه ی صبرش لبریز میشد...😤
حتی استعفا📝 داد فکه قبول نکردن...
سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. انقدر حالش خراب شد که خون بالا می آورد. با آمبولانس🚑
آوردنش تهران و بیمارستان🏥 بستری شد .
از سر تا پاش عکس گرفتن، چندبار آندوسکوپی کردن و از معده اش نمونه برداری کردن، اما نفهمیدن چشه...
یه هفته مرخص شده بود.
گفت: فرشته، دلم یه جوريه. احساس می کنم روده هام داره باد میکنه. 😦
دو سه تا توت سفید🍓 نوبرانه که جمشید آورده بود، خورده بود. نفس که می کشید، شکمش میومد جلو و بر نمیگشت. شده بود عین قلوه سنگ. زود رسوندیمش بیمارستان....
انسداد روده شده بود. دوباره از روده اش نمونه برداری کردن.💉 نمونه رو بردم آزمایشگاه🔬 تا برگردم منوچهر رو برده بودن بخش جراحی. دویدم برم بالا، یه دختر دانشجو سر راهم رو گرفت.
گفت: خانوم مدق اینا تشخیص سرطان دادن ولی غده رو پیدا نمیکنن. میخوان شکمش رو باز کنن و ببینن غده کجاست...
گفتم: مگه من میذارم..؟😭
منوچهر رو آماده کرده بودن ببرن اتاق عمل. 🛋
گفتم: دست بهش بزنید روزگارتون رو سیاه می کنم.😡
پنبه ی الکل رو برداشتم، سرم رو از دستش کشیدم و لباس هاش رو تنش کردم. زنگ زدم☎️ پدرم و گفتم بیاد دنبالمون...
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_بیست_و_نهم_اینک_شوکران۱ ب
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_ام_اینک_شوکران۱
میخواستم منوچهر رو از اونجا ببرم...
دکتر که سماجتم رو دید، یه نامه نوشت،📝 گذاشت روی آزمایش های📑 منوچهر و ما رو معرفی کرد به دکتر میر، جراح غدد بیمارستان جم و منوچهر رو روز عاشورا بستری کردیم بیمارستان جم...
اذان که گفتند، با این که سرم داشت، بلند شد ایستاد و نماز خوند. خیلی گریه کرد.😭 سلام نمازش رو که داد، رفت سجده و شروع کرد با خدا حرف زدن: "خدایا🙏 گله دارم. من این همه سال جبهه بودم. چرا منو کشوندی اینجا، روی تخت بیمارستان؟ من از
این جور مردن متنفرم ".😭
بعد نشست روی تخت و گفت: یه جای کارم خراب بود.😔 اونم تو باعثش بودی.😑 هر وقت خواستم برم اومدی جلوی چشمم 👁سد شدی. حالا دیگه برو ...
همه ی بی مهری و سرسنگینیش😑 برای این بود که دل بکنم. می دونستم...😢
گفتم:منوچهر خان همچین به ریشت چسبیدم و
ولت نمی کنم...حالا ببین.😉
ما روزای سخت جنگ🔫💣 رو گذرونده بودیم. فکر میکردم این روزا هم میگذره...
ناهار 🍲 بیمارستان رو نخورد. دلش غذای امام حسین (علیه السلام) رو می خواست.😥
دکترش گفت: هرچی دلش خواست بخوره. زیاد فرقی نداره...
به جمشید زنگ زدم و از هیئت غذا 🍪و شربت🍹 آورد. همه ی بخش رو غذا دادیم...
دو تا بشقاب موند برای خودمون. یکی از
مریضا اومد، بهش غذا نرسیده بود. منوچهر بشقاب غذاش رو داد به اون و سه تایی از یه بشقاب خوردیم.😊
نگران بودم😟 دوباره دچار انسداد روده بشه، اما بعد از ظهر که از خواب بیدار شد حالش بهتر بود.🙂
گفت:از یه چیزی مطمئنم. نظر امام حسین روی منه. فرشته، هر بلایی🤕 سرم بیاد صدام در نمیاد...😤
《تا صبح🌤 بیدار ماند...
نماز میخواند، دعا می کرد،🙏 زل میزد به منوچهر که آرام خوابیده بود، انگار فردا خیلی کار دارد. از خودش بدش آمد. تظاهر کردن را یاد گرفته بود. کاری که هرگز فکر نمی کرد بتواند. این چند روز تا آنجا که توانسته بود، پنهانی گریه😭 کرده بود و جلوی منوچهر خندیده بود.😊 دکتر تشخیص🔬 سرطان روده داده بود. سرطان پیشرفته ی روده که به معده زده بود.
جواب کمیسیون سپاه ✉️ هم آمده بود: جانباز نود درصد. هر چند تا دیروز زیر بار نرفته بودند که این بیماری ها از عوارض جنگ باشد...
با این همه باز بنیاد گفته بود بیمار های منوچهر مادرزادی است. همه عصبانی😡 بودند، فرشته، جمشید، دوستان منوچهر. اما خودش می خندید😃 که از وقتی به دنیا آمدم بدنم پر از ترکش بود!
خب راست می گویند...!
هیچ وقت نتوانسته بود مثل او سکوت کند...》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
❣
✨ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
✨✨ ✨ #ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 #قسمت_سی_ام_اینک_شوکران۱ میخواس
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند 🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_سی_و_یکم_اینک_شوکران۱
صبح قبل از عمل تنها بودیم دستم✋ رو گرفت و گذاشت روی سینش...😭
گفت: "قلبم❤️ دوست داره بمونی، اما عقلم میگه این دختر از پونزده سالگی به پای تو سوخته.💔 خدا زیبایی های زندگی 🛤 رو برای بنده های خوبش خلق کرده. اونم باید ازشون استفاده کنه. شاد🤗 باشه..."
لباش👄 میلرزید...
گفتم: "من که لحظه های شاد😃 زیاد داشتم. از جبهه برگشتن هات، 🚶زنده بودنت،💁♂ نفس هات،💗 همه شادی زندگی منه... 💕 همین که میبینمت شادم..."☺️
گفت: "من تا حالا برات شوهری نکردم.😕 از این به بعد هم شوهر خوبی نمیتونم باشم. 😔تو از بین میری."😣
گفتم: "بذار دوتایی با هم بریم ."😭
همون موقع جمشید و رسول اومدن. پرستارا هم برانکارد🛏 آوردن که منوچهر رو ببرن. منوچهر نذاشت. گفت پاهام سالمه میخوام راه برم🚶 هنوز فلج نشدم..
جلوی در اتاق عمل، برگشت صورت جمشید و رسول رو بوسید.😙 دست✋ من رو دو سه بار بوسید😘 گفت این دستا خیلی زحمت کشیدن. بعد از این بیشتر زحمت میکشن...😓
نگاهم کرد و پرسید: "تا آخرش هستی؟"
گفتم: "هستم."✌️
و رفت...🚶
حتی برنگشت پشتش رو نگاه کنه...
《نکند برنگردد؟ .......😞
لبه ی تخت منوچهر نشست، مثل ماتم زده ها.😣
باید چه کار کند؟......🙄
فکرش کار نمی کرد. همه ی بدنش گوش👂 شده
بود بیایند خبر📣 بدهند منوچهر...😢
دکتر با یک درصد امید برده بودش اتاق عمل. به فرشته گفته بود به توسل🙏 خودتان برمی گردد...
چند بار وضو گرفت اما برای دعا خواندن تمرکز نداشت.🙇♀ حال خودش را نمی فهمید...
راه می رفت،🚶می نشست. چادرش را برمیداشت، دوباره سرش میکرد.😞 سر ظهر صداش زدند. 🔊
پاهایش را همراه خودش کشید تا دم اتاق ریکاوری. توی اتاق شش تا تخت بود. دو تا از مریض ها داد می زدند.😫 یکی استفراغ 🤑می کرد. یکی اسم زنی را صدا می زد و دو نفر دیگر از درد به خودشان می پیچیدند.😫 تخت🛋 آخر دست چپ منوچهر بود. به سینه اش
خیره شد. بالا و پایین نمی آمد. برگشت به دکترش نگاه👁 کرد و منتظر ماند....
دکتر گفت: موقع بیهوشی روح آدم ها🗣 خودش را
نشان می دهد. روحش صاف صاف است.
گوشش👂را نزدیک لب های👄 منوچهر برد که داشت تکان می خورد. داشت اذان🙏 می گفت....》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#پندانه
🌸🍃انسانها متفاوت آفریده شدن
✍انگشتهای ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ است و ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ است ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ است ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ.
ﺍﻣﺎ هیچکدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ نمیکند، هیچکدام ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ نمیکند ﻭ هیچکدام ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ نمیکند.
آنها ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ میشوند ﻭ ﮐﺎﺭ میکنند.
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ انسانها ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ باشیم ﻟﻬﺶ میکنیم ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایینتر باشیم ﺍﻭ ﺭﺍ میپرستیم.
اما ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ:
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ؛
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎست.👌🍂
#💕❤️💕❤️
🔸 برکات نماز شب
✍آیةاللهالعظمی مظاهری ماز شب گرچه مستحب است، اما هر امر مستحبی را نمیتوان ترک کرد. اگر بنده بداند که خداوند متعال به نماز شب او، نزد فرشتگان مباهات میکند و بهواسطه نافله شب، گناهان او را میآمرزد، هیچگاه از خواندن آن غافل نمیشود. مهمترین فایده و برکت نماز شب، این است که موجب آمرزش و غفران الهی است.
پیامبر اکرم(ص) می فرماید: آنگاه که بنده از بستر گرم و خوشایند خود برمیخیزد، تا خشنودی پروردگارش را با برپاداشتن نماز شب به دست بیاورد، در حالیکه خواب آلودگی در چشمان او باقی است. خداوند متعال بهخاطر او به فرشتگان مباهات میکند و میفرماید: آیا نمیبینید این بنده مرا که از بستر گرم خویش برخاسته است تا نمازی را که بر او واجب نکردهام، برپا دارد؟ شاهد باشید که من او را آمرزیدم.
نمازشب، موجب حسن خلق میشود و غم و اندوه را از دل بنده شبزندهدار زایل مینماید؛ چنانکه در روایات آمده است: نماز شب، روزی را زیاد، صورت را زیبا و اخلاق را نیکو میکند و موجب میشود گرفتاری و غم و غصهها از بین برود.
همچنین نافله شب، در سیر و حرکت به سوی خداوند متعال، جایگاه والایی دارد و عنایاتی از جانب حق تعالی برای عامل رقم خواهد خورد. چنانچه امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: بدون تهجد و نماز شب، کسی نمیتواند راه رسیدن به خدا و کمال را بپیماید.
#💕💙💕💙
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌺پروردگارا
✨امروز از شكر تو سرمستم
✨و شايسته است كه از تو آرزوهای
✨بزرگم را بخواهم و به
✨كوچكها بسنده نكنم
✨چرا كه تو بی حد و حصری
🌺خدای خوبم
✨داده و نداده ات را شاكرم
✨چرا كه كه ايمان دارم
✨كه در نداده ات هم
✨خيری بزرگ نهفته است.
🌸مهربانـا
✨در آخرین سه شنبه تیرماه
✨به دوستان و عزیزانم
✨سلامتی و دلخوشی فراوان
✨و روزی پراز خیرو برکت عطا فرما
🌺آمـیـــــــن
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زندگی_می_گذرد
🌷تو ، نباید آنکسی باشی که من می خواهم ، و من نباید آنکسی باشم که تو می خواهی.
کسی که تو از من می خواهی بسازی,
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت,
🌷من باید بهترین خودم باشم برای تو
و تو باید بهترین خودت باشی برای من …
🌷هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش, نادیده گرفتن کمبودها …
🌷زندگی است دیگر…
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
🌷اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
🌷به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
🌷به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
🌷ابرهای آسمان زندگی
گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
میگذرد, هر جور که باشی...
🌸🍃
📱 #استوری
🌼 و ما بدون تو در هر کجای
🌼این عالَم که باشیم غریبیم...
🔅 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج
🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐بزم ما را
🎊باز آمد عالم آرایى دگر
💐کز قدومش
🎊بزم ماگردیده سینایى دگر
💐قرنها بگذشته
🎊از موسى و شرح رود نیل
💐آمده اینک
🎊به فتح نیل موسایى دگر
💐پیشاپیش
🎊میلاد باب الحوائج
💐امام موسی کاظم
علیـه السلام مبارک💐
🌸🍃
🌷اهدناالصراط المستقیم:
🌷خدایا مارابه صراط مستقیم هدایت کن
🌷هدایت شدن آنقدر مهم ولازم وسخت است
که حتی آقا امام زمان ع روزی حداقل ۱۰بار درنمارها به خدا میگوید
اهدناالصراط المستقیم
خدایاماراهدایت کن
💕❤️💕❤️