فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مسئله ای بسیار سرّی که به تازگی نشر پیدا کرده است.
هیچ توضیحی درمورد این نمایشنمیدهیم، کافیست فقط نمایشرو ببینید تا به هوش رهبر حکیم و فرزانه و توانایمان پی ببریم.
تا جایی که امکان دارد آن را نشر دهید ، تا افراد بیشتری با حقیقت آشنا شوند . . . .
اشکشوق انسان از تجلی قدرت خدا میریزه.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
اَلّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج. لبیک یا خامنهای
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجاب و زنان در کانون جنگ شناختی صهیونیستها علیه ایران؛ پروژه تخریب جایگاه زنان و مادران ایرانی!
کارشناسان شبکه صهیونیستی اینترنشنال در برنامههای مختلف این تلویزیون فارسیزبان موساد:
🔺مردم ایران دوست دارند زنان مثل [حضرت] خدیجه و [حضرت] فاطمه باشند؛ حجاب پرچم اسلام سیاسی است پس باید با آن مبارزه کنیم؛ #مادر، هیچ مقدس نیست و باید شرم و حیا را از زنان بگیریم! #روز_زن #روز_مادر
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ تلاوت سوره کوثر توسط آقای حمید شاکرنژاد در آغاز دیدار مداحان و شاعران با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۱۰/۲
#ولادت #حضرت_زهرا #روز_مادر
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نون_خامه_ای
آب یک لیوان
شکریک قاشق غذاخوری
روغن جامدیاکره ۵۰گرم یادوقاشق غذاخوری
آرد یک لیوان
وانیل نصف قاشق چایخوری
بکینگ پودر نصف قاشق چایخوری
تخم مرغ بین ۳تا۴عدد
خامه زده شده ۳۰۰تا۴۰۰گرم
آب وشکروروغن رومیزاریم روی حرارت وقتی شروع کردبه ریزجوش زدن آردروبه یکباره اضافه میکنیم خمیرروچندباربازوبسته میکنیم (داغ زدن) حدودابین ۵تا۸دقیقه زمان میبره میزاریم تایکمی سردبشه تخم مرغها رودونه دونه اضافه کرده بهش وانیل وبکینگ پودررو هم میکنیم تخم مرغ آخرروبایدبااحتیاط اضافه کنید برای من ۳تاونصفی تخم مرغ مصرف شد اگرخیلی خمیرتون سفت بودتخم مرغ اخررواضافه کنید اگرخیلی شل بودنزنین موادروداخل قیف که ماسوره گزاشتین بریزین (نوع ماسوره مهم نیست) داخل سینی کاغذروغنی میزاریم موادرو روی کاغذپایپ میکنیم داخل فرازقبل گرم شده میزاریم ۱۵دقیقه اول با حرارت بالا وبعدازاون حرارت روکم میکنیم واجازه میدیم تاپخت نونها کامل بشه ازفردرمیاریم میزاریم کاملاسردبشه پشت نونهارویک سوراخ کوچیک ایجادمیکنیم وداخلشوباخامه فرم گرفته پرمیکنیم روی نونهارومیتونیدباشکلات آب شده تزیین کنید
حرارت اولیه فرخیلی مهمه فرروازقبل بادرجه ۲۰۰بمدت یکربع گرم میکنیم سینی روداخل فرمیزاریم باهمون حرارت ۲۰۰یکربع باشه بعدحرارت روکم میکنیم
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کوفته_بادمجان❤️
مواد لازم:
گوشت قرمز نیم کیلو چرخ شده
۳ عدد بادمجان
۱ عدد پیاز رنده شده
۲ حبه سیر رنده شده
ادویه و نمک
پنیر چدار
مواد لازم برای سس:
۳ عدد گوجه فرنگی رنده شده
روغن
نمک
یک حبه سیر رنده شده
جند برگ ریحان برای تزئین
روش تهیه:
بادمجان ها را روی اجاق کباب کنید و پوست بکنید
گوشت و پیاز و سیر و ادویه را مخلوط کنید و مانند کلیپ روی پلاستیک پهن کنید.
روی بدنه بادمجانها خراش ایجاد کرده و مانند کلیپ حفره ای را ایجاد کنید و پنیر چدار را میان آن قرار دهید.
گوشت را توسط پلاستیک دور بادمجان ها را رول کنید.
کوفته های ایجاد شده را در دمای ۱۸۰ درجه داخل فر بپزید.
برای سرو میتوانید از سس حاصل از مخلوط گوجه و سیر که حرارت داده شده و چند برگ ریحان استفاده کنید.
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉🍈
میوه آرایی شیک و جذاب و ببین🍍🍋🍓🍊
⤹༢➥ @ashpazi_mojallal ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوکوم انار
.
ژله ی انار یک بسته(البته طعمش میتونه هر چیزی که خودتون میخواهید باشه)(برای من یکیش انار بود یکیش انبه)
اب جوش یک و نیم پیمانه
شکر نصف پیمانه
نشاسته ذرت نصف پیمانه
کره ۲۵ گرم
مغز پسته یا گردو نصف پیمانه(یا به میزان دلخواه)
نشاسته ی ذرت یا پودر نارگیل برای پوشش لوکوم
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کدو خریدی فقط این دسر رو باهاش درست کن🫴😌
گفتن نداره ولــــی 🙂↔️👇
برای میز شب یلدات خوشمزه و متفاوت ترین دسری هست که تا اخرررش سرو میشه..🍮
حالا برای اینکه این دسر مثل باقـلوا تو دهنت آب بشه نکاتی داره که همه رو داخل استوریام توضیح دادم حتما ببین از دستش ندی😍✋
⤹༢➥ @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#قسمت_هشتم #زمان_مشروط🕰 درب خانه محکم به صدا درآمد ، گویی در را میخواستند از جای بکندند با
#قسمت_نهم
#زمان_مشروط
خانه رنگ و بوی دیگری گرفته بود جای خالی پدر غصه زیادی بر دلمان انداخته بود مبارزات،اختلاف مردم با مجلس روز به روز بیشتر میشد.
علما همه تلاش خود را میکردند تا بتوانند مشروطه را که به تصویب رسیده است ،اجرا کنند و در مجلس ارجحیت داشته باشند قبل از مرگ ناصر الدین شاه مجاهدین فشار زیادی به او آوردند تا قانون مشروطه توسط امضا شود و به اجرا برسد
مظفرالدین شاه به حرف مردم اهمیتی نمیداد گر زمانی میخواست قانون را اجرا کند اطرافیان به خاطر زیاده طلبی و فزون خواهی اجازه اجرای قانون به او نمیدادند
به سمت اتاق رفتم رقص برگها را در باد تماشا کردم که با صدای مادرم به خود آمد
فخر السادات؟!
به سمت اتاق اندرونی رفتم جانم مادر جان همسایهها را برای روضه ،روز سه شنبه وعده بگیر ،می خواهم برای آزادی آقا جانت روضه بگیرم بخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم
«خدایا تو رحم کن به کسی که جز تو رحم کنندهای ندارد ».
چادر قجری را سر کردم و روبنده رو روی صورتم انداختم نگاهی در آینه به خود کردم و لبخندی زدم امیدت به خدا باشد.
از خانه بیرون رفتم تا چند تن از همسایهها را برای روضه خبر کنم به سمت خانه اعظم خانم رفتم
چند تق به در زدم ا صدایی که خسته به نظر میرسید گفت چه کسی هستی گفتم
فخرالسادات هستم.
در که باز شد هر دو لبخند زدیم سلام کردم و بعد از پاسخ گفتم مادرم سهشنبه روضه گرفته است گفتند تشریف بیاورید میخواهیم برای آزادی پدرم دعا کنیم اعظم خانوم آهی کشید و زیر لب گفت خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کند باشد دختر جان میآیم ،به مادرت هم سلام برسان.
@parvaanehaayevesaal
نویسنده :تمنا 🧡🥺
پروانه های وصال
#قسمت_هشتم #زمان_مشروط🕰 درب خانه محکم به صدا درآمد ، گویی در را میخواستند از جای بکندند با
#قسمت_نهم
#زمان_مشروط
خانه رنگ و بوی دیگری گرفته بود جای خالی پدر غصه زیادی بر دلمان انداخته بود مبارزات،اختلاف مردم با مجلس روز به روز بیشتر میشد.
علما همه تلاش خود را میکردند تا بتوانند مشروطه را که به تصویب رسیده است ،اجرا کنند و در مجلس ارجحیت داشته باشند قبل از مرگ ناصر الدین شاه مجاهدین فشار زیادی به او آوردند تا قانون مشروطه توسط امضا شود و به اجرا برسد
مظفرالدین شاه به حرف مردم اهمیتی نمیداد گر زمانی میخواست قانون را اجرا کند اطرافیان به خاطر زیاده طلبی و فزون خواهی اجازه اجرای قانون به او نمیدادند
به سمت اتاق رفتم رقص برگها را در باد تماشا کردم که با صدای مادرم به خود آمد
فخر السادات؟!
به سمت اتاق اندرونی رفتم جانم مادر جان همسایهها را برای روضه ،روز سه شنبه وعده بگیر ،می خواهم برای آزادی آقا جانت روضه بگیرم بخندی زدم و زیر لب زمزمه کردم
«خدایا تو رحم کن به کسی که جز تو رحم کنندهای ندارد ».
چادر قجری را سر کردم و روبنده رو روی صورتم انداختم نگاهی در آینه به خود کردم و لبخندی زدم امیدت به خدا باشد.
از خانه بیرون رفتم تا چند تن از همسایهها را برای روضه خبر کنم به سمت خانه اعظم خانم رفتم
چند تق به در زدم ا صدایی که خسته به نظر میرسید گفت چه کسی هستی گفتم
فخرالسادات هستم.
در که باز شد هر دو لبخند زدیم سلام کردم و بعد از پاسخ گفتم مادرم سهشنبه روضه گرفته است گفتند تشریف بیاورید میخواهیم برای آزادی پدرم دعا کنیم اعظم خانوم آهی کشید و زیر لب گفت خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کند باشد دختر جان میآیم ،به مادرت هم سلام برسان.
@parvaanehaayevesaal
نویسنده :تمنا 🧡🥺
پروانه های وصال
#قسمت_نهم #زمان_مشروط خانه رنگ و بوی دیگری گرفته بود جای خالی پدر غصه زیادی بر دلمان انداخته بو
#قسمت_آخر
#زمان_مشروط🕰
با صدای شنیدن در چشمان بسته خودم را باز کردم روسری را مرتب کردم ، چادر گلدار را از گوشهای برداشتم .
همین طور که به سمت در میرفتم ،چادر را سر کردم ،با صدای بلندی گفتم چه کسی هستی؟
سمیه باز کن فخرالسادات!
لبخندی زدم ، با چهره گشاده از او استقبال کردم.
سلام خواهر جان چه عجب از این طرفها!
سمیه لبخندی زد
سلام خیلی دلم برای تو تنگ شده بود😍 ببخشید صبح زود مزاحم شدم، دستم را از روی شانه او برداشتم ، به سمت در راهنمایی اش کردم، این چه حرفی هست میزنی تو همیشه مرا حم هستی!🥲
اتفاقاً کسی خانه نیست دلم خیلی گرفته بود، پدر که در محبس است مادر هم....
سمیه سرش را زیر انداخت؛ مادرت کجاست ؟!
به امامزاده صالح رفته است، تا برای آزادی پدرم دعا کند.
وارد اتاق شدیم خواستم به سمت مطبخ بروم تا کمی خوراکی بیاورم ،که سمیه دستم را گرفت برای دیدن تو به اینجا آمدم فرصت برای خوردن فراوان هست.
سمیه با هیجان خاصی گفت فخرالسادات بگو چه شده است؟
آهی کشیدم گفتم :حتماً باز اتفاق بدی افتاده است .
سمیه گفت اشتباه میکنی!
این بار کمی متفاوت از قبل هست با کشته شدن ناصرالدین شاه شرایط جوری شده است که می توانند آزادمردان به نشر معارف و تاسیس مدرسه بپردازند .
قرار است مدارس بیشتری تاسیس شود تا پسرها بتوانند به مدرسه بروند .
آه از نهادم بلند شد😮💨
چه سودی برای ما دارد وقتی ما به مدرسه نمیرویم، تو به این فکر کن وقتی برادرت از خدمت سربازی برمیگردد، میتواند دوباره به مدرسه برود و در اوقات بیکاری به تو درس بدهد.
زیر لب زمزمه کردم خدا را شکر شرایط کمی بهتر شد بعد نگاهی به سمیه کردم راستی قالی را تمام کردین ؟!
سمیه گفت نه هنوز تو به ما کمک میکنی؟ تمام شود چندان چیزی از آن باقی نمانده است .
چند لحظهای سکوت کردم و بعد گفتم به مادرم میگویم اگر قبول کند چرا که نه!
@parvaanehaayevesaal
نویسنده :تمنا 🥰🥺
🌸 بروید و مادرتان را خشنود کنید!
☑️ یکی از طلّاب اصفهانی میگوید:
▫️ زمانی برای خودسازی و تزکیه نفس چند ماهی به مشهد مقدّس مسافرت نمودم. روزی خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدم. ایشان بدون اینکه سؤال کنم، فرمود:
🔸 آقا خودسازی به این شکل فایدهای ندارد. بروید به اصفهان و مادرتان را خشنود کنید.
▫️ گفتم:
🔹نمیشود. و کمی با ایشان بحث کردم.
▫️ وقتی که از خدمتشان مرخص شدم در این فکر فرو رفتم که بنده در این مورد با ایشان اصلاً سخنی نگفته بودم، پس ایشان از کجا دانست؟ سپس برگشتم و معذرت خواهی کردم.
⬅️ فریادگر توحید، ص٢١٠
🏷 #خودسازی #آیت_الله_بهجت_ره #روز_مادر
@parvaanehaayevesaal
العجل بیا گل زهرا - حامد جلیلی(1).mp3
2.68M
🎼 العجل بیا گل زهرا (س)
🎤 حامد جلیلی
🔊 صوت مهدوی
#میلاد_حضرت_زهرا (س) #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #صوت_مهدوی
@parvaanehaayevesaal
روز مادر مبارک 😍
روز کدوم مادر؟؟👇
روز همون مامانی که وقتی میخوای بوسش کنی میگه اگه دوسم داشتی اذیتم نمیکردی مبارک😂
روز مامانی که همیشه میگه همونجا روی میزه، ولی روی میز نیس هم مبارک🤣
روز مامانایی که قرمه سبزیهاشون بهترین قرمه سبزی دنیاس هم مبارک😍😂
روز اونایی که خودشون غذا نخوردن و غذاشونو میدن به بچشون و اصرار دارن که سیرشدن و غذا نمیخوان هم مبارک🥺😍
روز شاغلین ۲۴ساعته و بدون حقوق مبارک🥺
روز مامانایی که لیوان تو اتاقت رو به اخلاقت که به عمتینا رفته ربط میدن هم مبارک🤣
روز مامانایی که میگن اگه انگشت پات درد میکنه بخاطر اینه که سرت توی گوشیه هم مبارک😂😕
روز همونایی که با چای نبات درد بی درمونو دوا میکنن مبارک😂🤒
روز مشترکین پرمصرف تلفن ثابت و مخابرات مبارک🤣
روز همونایی که روفرشی میندازن رو فرش نو هم مبارک🥲😂
روز همون مامانایی که سوپ رو غذا میدونن هم مبارک🥲😂
روز اونایی که خودشون بهترین زن داداش دنیا بودن اما زنداداش خودشون بدترین زنداداش دنیاست هم مبارک🤣😂
روز مامانایی که کلی ظرف خوشگل دارن که قرار برا مهمون استفاده بشه ولی هیچ مهمونی لایق این نیس که اون ظرفا رو براشون بیارن هم مبارک😕🤣
روز اونایی که برای خودشون هیچی نمیخوان ولی برای شما همه چیزای خوب رومیخوان هم مبارک😍🥺
روز مامانایی که اخلاقای خوبتون به خودش رفته ولی اخلاقای بدتون به باباتون، مبارک😐🤣🤣
روز همونایی که حتی وقتی خودشون بیمار میشن باز هم پرستار شما هستن هم مبارک😍🥺
روز مامانایی که اگه یه ساعت خونه نباشن توخونه جنگ جهانی سوم به راه میفته هم مبارک😂😂
روز اونایی که ته دیگ ماکارانیشون، رو دست نداره هم مبارک😍🥰
روز همونایی که بعد از اینکه باهاشون قهر میکنید براتون غذا میارن و میگن بخور زبونت درازتر بشه هم مبارک🥲🤣
روز آدمهایی که بعداز تولد شما، دیگه برای خودشون زندگی نکردن هم مبارک🥺😍
خلاصه اینکه:
روز مالکین بهشت🥰
روز فرشته های زمینی🥰
روز مادر😍🥰
روز نماینده ی خدا روی زمین مبارک
❤️❤️🌺🌺
#خنده
پروانه های وصال
. #نکات_تربیتی_خانواده 127 ✅ واقعاً بین مادرِ اوّل و مادرِ دوّم خیلی فرق هست... 💖 مادری که فرزندش
🌷 #نکات_تربیتی_خانواده 128
علامت یه بیماری
🌹 توی یه زندگی خانوادگی درست و یه تربیت صحیح دینی، زن و مرد باید عمدۀ توجه و لبخندشون برای همدیگه باشه نه برای غریبه ها!
💢 اگه یه خانم یا آقایی دید که دلش بیشتر با غریبه هاست و با اونا بهتر سرگرم میشه، این علامت #بیماری هست.
⭕️ خیلی وقتا میشه که یه آقا با غریبه ها خیلی خوب و مهربون صحبت میکنه:
- سلام!!! حال شما؟ احوال شما؟ چه خبرا؟😍😘
- خیلی خوشحال شدم زیارتتون کردم؟ قربونتون برم!
* بابا بی خیال! 😒
چه خبرته با غریبه ها اینطوری صحبت میکنی؟!😒
🔺 باشه اشکالی نداره که با غریبه ها قشنگ حرف بزنی «اما اگه با پدر و مادر و همسرت از این بهتر صحبت نمیکنی بدون که بیماری!»
❤️ ❣️
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه🎬: در ادبیات دینی و البته عرف جامعه اشاعه فحشا خیل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_یک🎬:
حالا یوسف اسیر زندانی در زیر زمین شده بود، زندانی نمور و تاریک و کثیف که از دید همه، سخت ترین زندان مصر بود اما برای یوسف رنگ آزادی و روشنایی داشت
زلیخا از چندین مسیر دعوت، آرایش، ایجاد مکان امن، خشونت و در آخر تهدید و تحقیر برای به دست آوردن و شکست یوسف استفاده کرد یعنی تمام امکاناتی را که داشت به کار گرفت تا یوسف را به چنگ آورد اما در نهایت موفق نشد. حالا هیچ کار دیگری نمیتوانست، اینک رشته کار از دستش بیرون رفته بود، رازش برملا شده بود و تیرش به سنگ خورده بود، حالا علاوه بر خود، جمع زیادی از زنان مصر هم به عشقی که او دچار شده بود، گرفتار شده بودند
زلیخا هر کاری کرد اما دچارشکست و در رابطه عاشقانه مبتلا به فراق شد.
از این جا به بعد یوسف دارای دو عاشق مبتلا به فراق بود که آتش اشتیاق به دیدارش در آنها زبانه
میکشید اما در مسیر های متفاوت، یکی میوه دلش، فرزند دلبندش و نبی خداوند را طلب می کرد و آن دیگری عشقی را می خواست که بر او حرام بود آری یکی یعقوب و دیگری زلیخاست.
همزمان با ورود یوسف، دو جوان هم وارد زندان شدند که نقش تعیین کننده در آینده او داشتند.
یوسف همانگونه که بیرون زندان، در قصر همه را مجذوب خود کرده بود، در زندان محبوب همه زندانیان و محل رجوع همه شده بود.
او از زندانی که یک بیغوله ی وحشتناک بود، یک سرایی آرام بخش ساخت، با راهنمایی او زندان سیاه و کثیف به خوابگاهی تمیز و آرام بخش تبدیل شد و یوسف در جای جای زندان گل و گیاه متناسب با آب و هوای مصر کاشت و بوی خوش گلها مشام را می نواخت و زندان هم گلستان شده بود
زنداتیان در همه ی موارد بدون در نظر گرفتن سن یوسف که جوان بود به او رجوع می کردند.
یکی از مواردی که به او مراجعه میکردند تعبیر خواب بود.
یوسف دارای علم تعبیر خواب و تاویل احادیث بود. تاویل احادیث به معنی دارا بودن قدرت تعبیر خواب و دادن فتوا است. در مصر فقط کاهنان با استفاده از ارتباطات شیطانی دارای این قدرت بودند و این نکته ای ظریف بود که یوسف با توسل به آن می بایست به جنگ با شیطان پرستان برود.
آن دو جوان که به جرم قتل فرعون در زندان بودند، همزمان خوابی دیدند و برای تعبیر خوابشان نزد یوسف رفتتند اولی که شراب برای فرعون درست میکرد و مقصر نبود گفت: درخواب دیده که کماکان شراب میساخته و دومی که در آشپزخانه کار میکرد و مقصر بود، گفت: در خواب دیده بالای سرش
ظرفی از نان بود که پرندگان از آن میخوردند.
یوسف گفت من پاسخ شما را بعد از غذایی که وعده میدهم می آید، می گویم. یوسف برای اینکه به همه بفهماند حرفهایش بیهوده نیست وعده غذای آن روز را که نان و ماهی و خرما بود گفت، اما همه به تمسخر به این وعده خندیدند، آخر زندان و این غذای شاهانه با هم نمی ساخت.
اما شد آنچه که یوسف گفته بود و زلیخا که درد هجران یوسف بی قرارش کرده بود این غذا را برای زندانیان فرستاده بود.
پس از صحت وعده یوسف، او رو به دو جوان خطاکار کرد و به اولی فرمود: تو به کار قبلی خود باز میگردی
و به دومی گفت: تو به دار آویخته میشوی و پرندگان از مغز سر تو تغذیه میکنند.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_یک🎬: حالا یوسف اسیر زندانی در زیر زمین شده بود، زندا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_دوم🎬:
حضرت یوسف تعبیر خواب هر دوجوان را گفت اما قبل از اینکه تعبیر خواب را برای آنها بگوید، سخنان دیگری گفت، سخنانی که بوی نبوت از آن به مشام میرسید.
گویی ایشان مامور شده بود تا نبوتش را علنی کند، پس بعد از صرف نهاری شاهانه که در زندانی در عمق زمین مثل یک اعجاز می ماند از جا بلند شد و رو به زندانیان فرمود: ای همسفرانی که در این وادی در یکجا جمع هستید، بدانید که نام من یوسف است، فرزند یعقوب نبی هستم همو که نواده ی ابراهیم خلیل الله است، من برگزیده شدم تا در این دنیای پر از ظلم و ظلمت هدایتگر بندگان خدا باشم، خداوند مرا به پیامبری برگزید تا شما را به سمت او بخوانم، همو که یکتاست و نه زاده شده و نه فرزندی دارد، خدایی که آسمان ها و زمین و درختان و آب و همه و همه را آفرید تا ما زندگی راحتی در روی زمین داشته باشیم و به راهی که او می خواهد برویم و بندگی کنیم و از ابلیس و ابلیسیان دوری گزینیم و خلیفه او در روی زمین باشیم.
زمانی که حضرت یوسف چنین فرمود، تازه زندانیان فهمیدند که این عالم زاهد که شب و روز به عبادت خدا مشغول بود و در هرکاری همدم و یار و غمخوار زندانیان بود، کیست، آنها و تمام ولایات زمین آوازه ابراهیم را داشتند، گویای ماجرای ابراهیم و آتش نمرود دهان به دهان گشته بود و به جای جای زمین رسیده بود و این داستان آنچنان برای مردم جذاب و اعجاب انگیز بود که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود و نه تنها پیران جامعه بلکه جوانان هم داستان ابراهیم را شنیده بودند.
پس با احترام و اعتمادی بیش از قبل به ابراهیم چشم دوخته بودند.
حالا یوسف تعبیر خواب دو جوان را گفت و همه منتظر بودند که ببینند تعبیر یوسف درست از کار در می آید یا نه؟!
اگر تعبیر خواب یوسف درست میشد، مقام او بسیار بالاتر می رفت و در بین مردم صاحب مقامی روحانی بود که بالاتر از آن فقط خدا بود، چرا که در این زمان،در کشوری مثل مصر که گوشه گوشه اش بوی ابلیس و جادو و سحر و کهانت می داد، تعبیر خواب فقط مختص بزرگان و خوابگزاران معبد بود که در رابطه مستقیم با آمون خدای خدایان مصر بود، پس کسی که می توانست تعبیر خواب انجام دهد یعنی متصل به نیرویی مافوق بشری هست.
.یوسف به یکی از جوانان نوید رهایی از زندان و بازگشت به قصر فرعون را داد و به دیگری خبر از اعدام او داد و به او گفت که قرار است آنقدر بر سر دار بماند تا پرندگان آسمان از مغز او تغذیه کنند و این تعبیر برای جوان خطاکار بسیار سنگین و ناراحت کننده بود، بطوریکه خود را در گوشه ای کشاند و شروع به گریه و زاری نمپد، در این هنگام حضرت یوسف مانند پدری مهربان هر چند که جوان بود، خود را به او رساند و آنقدر از رحمانیت خداوند سخن گفت که آن جوان به خداوند یکتا ایمان آورد و این در مکتب اسلام یعنی تولدی دیگر، یعنی معصومیت از گناه درست ساعاتی قبل از مرگ، یعنی رسیدن به بهشت خدا و آغوش آرام بخش پروردگاری که انسان را آفرید و از روحی شبیه روح خودش در کالبد آن دمید.
یوسف آنچنان برای جوان خطاکار سخن گفت که او بی تاب شد اما اینبار بی تابی اش از جنس دیگری بود، او بی تابانه رسیدن به خدا را طلب می کرد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_دوم🎬: حضرت یوسف تعبیر خواب هر دوجوان را گفت اما قبل
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_سوم🎬:
برای مبارزه با هر حکومت مسلط بزرگی نیاز به وجود تشکیلات هست، افرادی که با جان و دل بخواهند خدمت کنند و فرمانده و رهبرشان را یاری رسانند که فرصت ایجاد این تشکیلات برای تحول تمدنی و انجام کار هدایتی در زندان برای یوسف فراهم شد. زندان اولین جایی بود که او دعوت خود را آشکار کرد.
یوسف در ضمن دعوتش اعلام کرد که از دین پدران خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکند در واقع سلسه پدران خود را معرفی و گذاره های توحیدی را برایشان بیان کرد.
و همانطور که قبلا هم بیان شد، خبر پیروزی حضرت ابراهیم بر طاغوتی مثل نمرود در بابل به همه جا رسیده بود و یوسف با معرفی او به عنوان پدر خودحدی از اعتبار را القا میکند و با یاد آوری آن اعجاز بزرگ توجه همه را به سمت خود که نواده ابراهیم است جلب می نماید.
از آن جایی که یوسف فردی حکیم بوده و نبی خداست و انبیا هیچ کاری را لغو و بیهوده انجام نمی دادند، پس زندانیان دارای حدی از تفکر بودند که یوسف از خداوند یکتا برایشان گفت و پیامبری خودش را به آنان گوشزد کرد و زندانیان حتما مفاهیم توحیدی گفته شده توسط یوسف را درک می کردند.
یوسف نبی بنیان هایی که تمدن مصر براساس آن ساخته شده بود را با استفاده از همان برهان های فطری که توسط حضرت ابراهیم در بابل
مورد استفاده بود به چالش کشید.
یوسف بعد از وعده دادن غذا و درست درآمدن پیش بینی و وعده اش، اعلام پیامبری خود، تعبیر خواب ها را بیان کرد.
در واقع دعوت پیامبری او مابین دو خبر صحیح قرار گرفت تا پذیرش آن برای زندانیان راحتتر باشد و زندانیان که به علت دوری از خانواده، فشار های اجتماعی و یا همسو نبودن با شرایط حکومت دارای رقت قلب بودند و آمادگی پیوستن به نیروی عظیم و روحانی را داشتند، دعوت یوسف را پذیرفتند و تبدیل به هسته اولیه یاران او شدند.
بعد از اندک زمانی تعبیرخواب های
گفته شده به آن دو جوان اتفاق افتاد. یکی به دار آویخته شد و دیگری آزاد شده و به کار قبلی خود بازگشت و این باز مهر تاییدی بر حقانیت ادعای پیامبری یوسف بود
یوسف به جوان آزاد شده فرمود: که نزد فرعون از من یاد کن و بگو پیامبری بی گناه در زندان افتاده، زنان مصر به او تهمت اشتباه و ناروا زدند و او اینک بدون انجام کوچکترین گناه، اسیر زندانی تاریک و پنهانی ست.
یوسف ناخوداگاه این حرف را زد و توجه به کسی غیر از پروردگار و کمک خواستن از بنده ای ناتوان در شان پیامبر نیست و این جا توسط یوسف ترک اولی اتفاق افتاد. چرا که ما معتقدیم پیامبران معصوم و از گناه مبرا هستند.
و اینچنین شد که شیطان باعث شد آن فرد این قضیه را برای چندین سال سه تا هفت سال فراموش کند.
و تقدیر آنچنان رقم خورد که یوسف همچنان در زندان ماند و کار نبوت و پیامبری خود را ادامه داد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_سوم🎬: برای مبارزه با هر حکومت مسلط بزرگی نیاز به و
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_چهارم🎬:
روزگار همچون اسب سرکشی بی امان به جلو می تاخت و پیش می رفت، زلیخا دچار درد فراق شده بود و روز به روز پیرتر و فرتوت تر می شد، حالا دیگر از اقتدار سالهای قبل خبری نبود و اما یوسف در زندان سروری می کرد، حالا او چشم چراغ نه تنها زندانیان بلکه سربازان و زندانبانان خود شده بود، همه او را به چشم دیگر نگاه می کردند و احترامی بسیار داشت، هر پند و اندرزی که می داد بر جان مخاطبینش می نشست و هر امر او که صلاح زندانیان در آن بود فی الفور انجام می شد و این اطاعت پذیری نه از سر اجبار و قدرت یوسف بود بلکه به خاطر عشق و ارادتی که زندانیان به یوسف داشتند می بود.
فرعون پدر از دنیا رفته بود، فرعونی که علاقه ای به معبد و خدمتگزاران آمون نداشت اما فردی محافظه کار بود و به دلیل اینکه همسرش سرسختانه کارگزاران و کاهنان معبد را بسیار بها می داد، مجبور بود همیشه کاهنان را مورد توجه قرار دهد، این فرعون مرده بود و پسر او بر مسند قدرت نشسته بود، این فرعون جوان هم گویا اعتقادات پدرش را داشت با این تفاوت که مانند پدرش محافظه کار نبود و البته دنبال دلیلی عقلی و عرفی بود تا کاهنان معبد آمون را سرجایشان بنشاند و دست آنها را از حکومت و دخالتهای آنان در امور مملکت کوتاه کند.
حکومت فرعون جوان نو پا بود که اتفاقی غریب افتاد، فرعون خوابی بسیار عجیب دید.
در صحرایی بی انتها ایستاده بود، رودخانه بزرگ نیل در پیش رویش بود، هفت گاو چاق و فربه در کنار رود مشغول چریدن بودند که ناگهان هفت گاو لاغر از نیل بیرون آمد و گاوهای فربه را بلعیدند و در کنارش هفت خوشه گندم سبز و سرزنده را دید که ناگهان با پیچیدن هفت خوشه خشکیده و زرد گندم به دورشان، خوشه های سبز از بین رفت.
فرعون برای چندین مرتبه این خواب را دید، او شاید در شب اول که این خواب را دید چندان توجهی نکرد اما وقتی این خواب، رؤیای هر شبش شد، ذهنش مشغول شد و نگرانی وجودش را فرا گرفت و در اینجا بود که می بایست دست به دامان خوابگزاران مصر که جیره خواران معبد آمون و کاهنان معبد بودند میشد و برای تعبیر آن و دادن فتوا به معبرین بزرگ مصر مراجعه
کرد.
این فرعون جوان به کاهنان و نظام اصلی تعیین کننده علم در مصر بی اعتماد است اما مجبور بود از آنان بخواهد که خوابش را تعبیر کنند، پس خوابگزاران به قصر فرعون آمدند و فرعون جوان خوابش را برای آنان تعریف نمود، در ابتدا سکوت بر جمع حکمفرما شد و بعد خوابگزاران به شور نشستند و در آخر خوابگزار اعظم رو به فرعون نمود و گفت: این خواب شما جز خواب های پریشان و شوریده ایست که از قدرت تخیل شما نشأت می گیرد و ما توانایی تعبیر خوابهای آشفته را نداریم
فرعون از این پاسخ بر آشفت و به آنان رو کرد و گفت: خواب آشفته یک بار پیش می آید نه اینکه هر شب و هرشب بدون کوچکترین تغییری این رویا تکرار اندر تکرار شود. پس به آنان امر کرد که درست تفکر کنند و فرصتی داد که با فراغ بال به کشف راز خواب او بپردازند.
اما در روز دیگر که خوابگزاران به محضر فرعون رسیدند باز همان حرف قبل را بر زبان آوردند.
تکرار جلسات فتوا دادن و عدم دریافت پاسخ باعث ایجاد اضطرار در فرعون شده بود، حالا او آنقدر مستاصل شده بود که نمی دانست چه کند؟ او خوابی هولناک دیده بود که شک نداشت تعبیری واضح دارد و اما خوابگزاران معبد عاجز از تعبیر آن بودند.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨