eitaa logo
پروین جاویدنیا
205 دنبال‌کننده
108 عکس
11 ویدیو
13 فایل
پروین جاویدنیا ✍️ شاعر و طنزپرداز کانال من در تلگرام🔻 https://t.me/parvin_javidniya ادمین کانال خبرنامه شاعران @Parvin_javidnia لینک کانال خبرنامه شاعران در ایتا 🔻 https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش کنگره بین المللی چند رسانه ای میراث فرهنگی شیراز سالن آمفی تئاتر گلستان سعدی ۲۸ مردادماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359
1_13186030722.pdf
1.7M
نشریه قاصد امروز و چاپ داستان کوتاهی از من به نام: (انتظار جانی) @parvin_javidnia1359
امروز ۲۹ مردادماه ۱۴۰۳ محفل طنز بی‌شوخی @parvin_javidnia1359
پیشنهاد من: کانال خانم دکتر سوگل مشایخی در تلگرام https://t.me/Maharat_khanevad شرح متن فیلم (مست عشق) مولانا @parvin_javidnia1359
این سان که با هوای تو در خویش رفته ام گویی بهار در نفس ِ مهربان توست... حسین منزوی پ.ن. پسر بزرگم در لباس سربازی... «فَاللّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ» حسین من💚 ماشاءالله لاحول و لا قوه الا بالله @parvin_javidnia1359
«شب کویر» به خود گفتم شبی باید سفر کرد از این دود و شلوغی‌ها گذر کرد به جای جنگل و دریاچه بایست به کنج عزلتی دیگر نظر کرد به زیر آسمان پر ستاره شب آرامش خود را سحر کرد به دور از های‌وهوی خانه و شهر تمام خستگی‌ها را به در کرد رسیدم صبحگاهان تا کویر و به خود گفتم که همسر جان ضرر کرد! زدم خیمه میان آن بیابان پس از یک ساعتی گرما اثر کرد نشستم سفره‌ام را باز کردم عرق اما تنم را خوب تَر کرد پس از آن چرتکی آمد که تا عصر مرا از هر چه جز آن بر حذر کرد به قصد حاجت واجب شدم دور پس از خوابی که ما را بی‌خبر کرد! صدایی آمد از آن دور ناگه که دل با این صدا حسِ خطر کرد نبیند بد دو چشمت، مار زنگی مرا با فیش فیشش مفتخر کرد! نفهمیدم چه احوالم ولی ترس تو گویی زیر پای من فنر کرد! گذشتم از شب و ماه و ستاره سفر را مار زنگی مختصر کرد! زنم وقتی که پرسید از دلیلش به او گفتم نشد بی تو که سر کرد! نباید دور از کفگیر نابت! شب آسایش خود را سحر کرد! @parvin_javidnia1359
«دلم تنگه بابا» هوا ابریه، بوی بارون میاد دلم تنگه بابا برا دیدنت بیا دس بکش روی موهای من دلم لک زده واسه بوسیدنت هوا ابریه مثلِ چشمای من می بینم همه عکساتو روبه‌روم بیا قصه‌ی غصه‌مو گوش کن نشسته یه بغضی تو راهِ گلوم تو گفتی که باید قوی باشم و پذیرای این زندگی با غمش... بخندم به دنیای بی اعتبار نبندم دلم رو به بیش و کمش بیا تا به یُمن قدم های تو بگیره غزلهای من رنگ و بو بیا تازه کن لحظه های منو بگو از گذشته برام مو به مو دلم تنگه بابا یه چیزی بگو پریشونم از این همه انتظار بیا لااقل توی خوابم شبی بغل کن منو تا بگیرم قرار پ.ن. کتابخانه شهید آیت‌الله دستغیب «شیراز» انجمن کارگاهی شعر شیرازی زیر نظر جناب غلامعلی خوشبخت شنبه سوم شهریور ماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359
فصل نامه تابستان.pdf
9.74M
فصل نامه تابستان.pdf «شعرپویان» @parvin_javidnia1359
فصل نامه شماره ۳ «شعرپویان» @parvin_javidnia1359
طنز گفتم ای شیخ چرا غمگینم پاسخ این بود که از علافی‌ست! گفتم انگیزه ندارم اصلاً گفت این درد و مرض اشرافی‌ست! گفتم اخراج شدم از کارم گفت دنیا همه‌اش اوقافی‌ست! گفتم این شهر ندارد قانون گفت خاموش که بی‌انصافی‌ست گفتم از وضع فلان کشور و گفت بچه! مشکل فقط از جغرافی‌ست! گفتم اوضاع چرا خر تو خر است گفت این‌ها چه دگر اوصافی‌ست؟! گفتم از بی‌غمیِ مسئولین گفت غیبت به گمانم کافی‌ست! گفتم ای شیخ نگفتم همه را... گفت بیماری‌ات از حرافی‌ست! @parvin_javidnia1359
شب شعر آیینی همنوا با نینوا «آباده طشک» هفتم شهریورماه ۱۴۰۳ @parvin_javidnia1359