eitaa logo
تـࢪگݪ🇵🇸
156 دنبال‌کننده
962 عکس
625 ویدیو
5 فایل
بہ‌نام‌خاݪـق‌زیبایے🌝 فَإِ‌نَّ‌المَرأَةَ‌رَیحَانَةٌ خدامیگہ‌: تو‌ریحانہ‌ےخلقتے🙂🤍 کانال‌اصلی‌مونِ☺️ @monjiyaran313 هیئت‌دخترونه‌مونِ🙂 @Banat_al_shohada -باهام حرف بزن دیگہ‌ قربونت برم🥺♥️ https://harfeto.timefriend.net/17357127622642
مشاهده در ایتا
دانلود
فائزه هاشمی: مشکلاتی که در ازدواج شرعی وجود دارد، در نیست و آنها خیلی راحت‌تر هستند❗️ 🔰 سوال: در ازدواج سفید بعد از بچه‌دار شدن چه اتفاقی می‌افتد؟! ✅ پاسخ: فقط ۱۲ درصد مردان حاضر می‌شوند که فرزند را نگه داشته و بقیه فرزند را با مادر رها می‌کنند! @patogh_targoll•ترگل
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانواده وجودش رو مدیون زن‌هاست ؛ اگر زن‌ها در خانواده نقش‌ مادری و همسری خودشون را اجرا نکنند قطعا خیلی از مشکلات در درون خانواده به وجود می‌آید 🎙مقام‌معظم‌رهبری‌مدظله‌العالی🤍 •@patogh_targoll•ترگل
شاید باور این داستان زندگی سخت باشه و خیلیا از کنار این داستان راحت بگذرند اما حقیقت جامعه‌ی ولنگار و بی‌حجاب همینه و اولین آسیب در این جامعه به خانواده میرسه خانواده‌ای که اگر ثبات و آرامشش بهم بریزه اولین ضربه شامل فرزندان اون خانواده میشه و اتفاق میوفته آنچه که نباید... و الحق که سخت‌گیری اسلام در هیچی بی‌مورد نیست..! @patogh_targoll•ترگل
✅ افرادی که بد حجابند بخوانند‼️ 🙃💔 با یکی از مراکز مشاوره قوه قضاییه برای حل اختلاف بین زوجین همکاری می‌کنم. ی خانم جوانی به بنده رجوع کرد ، می‌خواست طلاق بگیره، گفتم شرمنده، بنده در طلاق کسی کمکی نمی‌کنم. گفت پس راهنماییم کنید، قبول کردم. مردد بود طلاق بگیره و یا راه حلی برای تنفری که از همسرش داشت پیدا کنه. موضوع از این قرار بود که ایشان بچه ۶ ،۷ ماهه‌ای داشت دختر، خیلی ناز و زیبا و شیرین. گفت: - زندگی خوبی با همسرم داشتیم . یک روز آمد خونه و گفت ی رنگ مویی دیدم بیرون خیلی قشنگ بود، چون بهش اطمینان داشتم که خیلی چشم پاک و آدم درستی هست و همه حرفاش رو به من می‌گفت، گفتم خب چه رنگی بود، گفت نمی‌دونم دقیقا، توش رگه‌های طلایی و رنگ عجیبی بود، خلاصه نشستیم با همدیگه سرچ کردیم رنگ موها رو دو تاش رو انتخاب کرد به هم نزدیک بود، گفتم باشه فردا میرم موهام رو این رنگی می‌کنم. فرداش رفتم آرایشگاه نزدیک خونه مون و گفتم موهام رو این رنگی کن. خیلی خوشحال ی شام عالی براش درست کردم، کمی آرایش و میز رو چیدم با شمع و سالاد تزیینی و ی لباس خوب... منتظر شدم اومد، تا من رو دید گفت خوشگل شدی ولی اون رنگی که من دیدم نیست، گفتم بهونه نگیر، بیا شام بخوریم و بیهوده زندگی رو تلخ نکن. گفت باشه یک هفته‌ای گذشت گفت یکی از دوستام گفته ی آرایشگاه خوبی خانمش میره، بیا برو آنجا. قبول کردم و رفتم اونجا و عکس رنگ رو نشون دادم. به خانمه گفتم این پلیت رنگ رو بیار بیرون خودش انتخاب کنه. بنده خدا پذیرفت. رنگ رو همسرم با کلی وسواس انتخاب کرد و... اینبار موند تو ماشین دخترم رو نگه داشت و بعد با هم رفتیم خونه بعد آرایشگاه. باز تا موهام رو دید، گفت نه، اون نیست خیلی ناراحت شده بودم گفتم برو، همون خانم رو پیدا کن. و دعوای لفظی و چند روز قهر و... گذشت، دو هفته بعد گفت بیا بریم ی جای دیگه.‌.. گفتم اون آرایشگاه گرونه ما تو اجاره خونه موندیم. چند روز بعد اومد و گفت باشه ی وام گرفتم، فهمیده بودم اون مو مش هم داشته و... رفتیم یک جای گرونتر، خدایا خودت کمک کن آرایشگر گفت نمیشه باید رنگای قبلی بیاد پایین و... دو ماه صبر کردم و رفتم دوباره که نه چند باره.. این مدت خونمون شده بود دعوا خونه. دیگه اون عشق و گرمی تو زندگیمون نبود. ی شب گریه کردم، اون هم با من گریه کرد و عذرخواهی و ... خواهش کرد برای آخرین بار. رفتم آخرین بار، با پول وام و... بماند. وقتی منو دید شروع کرد به داد و بیداد ، و عصبانی و اینکه تو دیگه کی هستی و من با تو چه کنم و.‌. همینطور فریاد کشان، برای اولین بار پرتم کرد کنار اتاق، دخترم تو بغلم بود، از دستم افتاد و خورد به لبه مبل جهیزیه‌ام... بچه شوک شده بود، فقط فریاد می‌زد ،نمی‌تونستم آرومش کنم، بچه‌ام تازه راه افتاده بود، کفش بوق بوقی براش گرفته بودم.. پاهای خوشگل دخترم درد گرفته بود انگار.. رفتیم اورژانس بیمارستان و آرامش بخش و ... فردا و فردا و فردا، بچه‌ام آزمایشگاه و دکتر متخصص و... آخرش گفتن قطع نخاع شده... به من بگو با بچه قطع نخاعی کجا برم. من شوهرم رو دوست داشتم، اون هم. آتیش به جونش بگیره اونکه موهاش رو اونطوری رنگ کرده بود و تو خیابون... نه نه، همه‌اش تقصیر شوهرمه دیگه لال شده، فقط اشک می‌ریزیم... ازش متنفرم نه دوستش دارم بچه‌ام رو چه کنم تو رو خدا بگو طلاقم بده... همه جوره حرف می‌زد، مضطرب بود. من فقط اشک می‌ریختم و به چهره معصوم دخترش نگاه می‌کردم. نمی‌دونستم چی بهش بگم. چشمای پریشون خودش و شوهرش و پاهای قشنگ دختر کوچولو با کفش بوق بوقی. پ.ن : خانم بد حجاب میدونی با موهای پریشونت، چند تا زندگی رو پریشون کردی؟ حالا توی بد حجاب، هی بگو منفعت حجاب چیه؟ یا بگو حجاب یه چیز شخصیه!! @patogh_targoll•ترگل
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- تشکر‌کنیم‌از‌اونایی‌که‌چون‌ایرانیا‌رو‌دوست‌ داشتن ماهواره رایگان در اختیارشون قرار دادن @patogh_targoll•ترگل
🇮🇷 جنابِ جمهوری اسلامی ایران ✍ جناب جمهوری اسلامی ایران! سود تو از چیست؟ چرا خود را به آب و آتش می‌زنی و مقابل بی‌حجابی می‌ایستی؟ این همه انرژی صرف می‌کنی برا که چه شود؟! بگذار مردم بی‌حجاب شوند! 🗽 بگذار خود آنچه را که به آن رسیده لمس کنند.. بگذار سدّ شکسته شود و کار به جاهای باریک‌تر کشیده شود.. بگذار یکبار را تجربه کنند و ببینند که آغاز است اما پایان نیست! 👨‍👩‍👧‍👦 آری! بگذار خود لمس کنند که رفت، خیلی چیزهای دیگر هم می‌رود! هم می‌رود! انسِ انسانی هم می‌رود و جای خود را به انس و زندگی با حیوانات می‌دهد! بله باید ببینند درد نیست! درد نفسِ سرکش و تنوع طلب انسان است که به صرفِ کنار رفتن راضی نمی‌شود.. باید آنقدر مسیر لجن‌زارِ پیموده شود تا نفَس‌ها به شماره بیفتد!!! •@patogh_targoll•ترگل
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙استاد اخلاق آیت الله مویدی: - ای خانم‌های بدحجاب؛ بدی شما در این بی‌حجابی این است که دم به دم گرفتار حق‌الناس می‌شوید! با این پوشش که در انظار حضور پیدا می‌کنید بنیان خانواده‌ها را به آتش می‌کشید؛ بدبخت‌ها لحظه‌ی مرگتان که فرا برسد می‌بینید راه فراری ندارید! @patogh_targoll•ترگل
🔥 هر وقت می‌آیند من زياد می‌شود! 🟣 یکی از اساتيد و علماي تهران مي‌گفتند: 🔻"زماني كه پدرم از دنيا رفت، او را پس از مراسمي در بهشت زهرا به خاك سپرديم. همان روزها در كنار مزار پدرم، را به خاك سپردند. 🔻 اين پيرمرد، هر شب جمعه در كنار مزار او جمع مي‌شدند. در واقع همسر اين پيرمرد كه زني مؤمن بود، هر شب جمعه با يك قابلمه بزرگ آش، به مي‌آمد و تمام فرزندان و نوه‌ها را دور خود جمع ميكرد. ما هم از آش‌هاي خوشمزه اين مادر بي‌نصيب نبوديم. 📌 نكته‌اي كه در فرزندان و نوه‌هاي اين مرحوم به چشم مي‌خورد، عدم توجه به بود. آنها با وضعيت آنچناني، در بالاي قبر اين پيرمرد جمع مي‌شدند و با ها بگو بخند داشتند و... 🔻 اما به احترام مادربزرگ، هر هفته بر سر مزار، دور هم جمع مي‌شدند. شايد حدود يك سال اين وضعيت ادامه داشت. ♨️ چند هفته‌اي گذشت و ديگر خبري از جمع شدن آنها در شب‌هاي جمعه نبود. چند شب جمعه رفتم ولي از آش خبري نبود! 🔻تا اينكه يك بار حاج خانم، همسر همان پيرمرد را ديدم كه تنها بر سر مزار همسرش نشسته بود. بعد از سلام و قرائت فاتحه پرسيدم: "حاج خانم بچه ها نيامدند؟" 🔻 بی‌مقدمه گفت: "حاجي از من خواست كه ديگه بچه‌ها رو اينجا جمع نكن!" 🍂 تعجب من بيشتر شد. 🔻ايشان ادامه داد: "توي خواب، رو سرم داد زد و گفت: هر وقت بچه‌ها و نوه‌ها را جمع ميكني، با اين وضع حجاب و حياي اينها، من رو زياد مي‌كنند..." 👤 مصاحبه با حجت الاسلام کدخدا رستم •@patogh_targoll•ترگل