eitaa logo
تـࢪگݪ🇵🇸
158 دنبال‌کننده
931 عکس
605 ویدیو
5 فایل
بہ‌نام‌خاݪـق‌زیبایے🌝 فَإِ‌نَّ‌المَرأَةَ‌رَیحَانَةٌ خدامیگہ‌: تو‌ریحانہ‌ےخلقتے🙂🤍 کانال‌اصلی‌مونِ☺️ @monjiyaran313 هیئت‌دخترونه‌مونِ🙂 @Banat_al_shohada -باهام حرف بزن دیگہ‌ قربونت برم🥺♥️ https://harfeto.timefriend.net/17357127622642
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی‌دونم شاید فریدون هم قربانی پدر و مادر بی‌مسئولیتش شده. به گفته‌ی مژگان از بچگی پدر و مادرش به خاطر مسافرتا و رفت و آمدهای زیاد وقتی برای رسیدگی به بچه‌هاشون نمی‌گذاشتن و چون فریدون بچه‌ی شروشیطونی بوده با پرستاراش نمی‌ساخته و مدام با هم درگیر بودن همین موضوع باعث میشه که یک پرستار مرد براش بگیرن. همون موقع هم مادر فریدون برای دو هفته به مسافرت خارج از کشور میره. پرستار از همون اول با فریدون آبشون تو یک جوی نمی‌رفته و هر دفعه به یک بهونه اونو تنبیه می‌کرده. حتی چند بار به دور از چشم دیگران فریدون رو مورد آزار و اذیت قرار داده. این کشمکش و تنبیه‌ها از فریدون یک بچه‌ی عصبی و انتقام‌جو می‌سازه که البته به گفته‌ی مژگان اون پرستار هم بعد از مدت کوتاهی با شکایت‌های مکرر فریدون اخراج میشه. مامان از وقتی این حرفا رو از مژگان شنیده بود تا منو تنها گیر می‌آورد مدام می‌گفت اگه تو سارنا و مادرش رو ول می‌کردی کی می‌خواست مواظبشون باشه، بعد تشکر می‌کرد. یک روز در جواب تشکرش گفتم: _مامان باید از راحیل تشکر کنید، چون اگه اون اصرار می‌کرد زندگی جدایی داشته باشیم من قدرت این که به خواستش تن ندم رو نداشتم. سرش رو به علامت مثبت تکون داد. _اگه تو این بچه رو ول می‌کردی و می‌رفتی دنبال زندگیت، خدا میدونه تو اون خانواده و با اون داداش و خانواده بی‌مسئولیت مژگان چه بلایی سرشون می‌اومد. بالاخره مژگانم مادرشه می‌تونستیم بچه رو بهش ندیم؟ وقتی سکوتم رو دید، به جون راحیل هم دعا کرد و گفت: _خدا خیرش بده، خدا رو شکر که درکش بالا بود و از این دخترایی نبود که موقعیت رو درک نمی‌کنن و مثل کنه می‌چسبن. ان‌شاالله هرجا هست خوشبخت بشه. پوزخندی زدم. وقتی پوزخند منو دید، ادامه داد: _می‌دونم مادر بهت سخت گذشت، توام خیلی گذشت کردی، ولی چیکار میشه کرد سرنوشت اینطور بوده من تا آخر عمر مدیون شما دوتا هستم. راستش اوایل ازش خوشم نمی‌اومد. ولی کم‌کم که رفتاراش رو دیدم فهمیدم انسانیت ربط زیادی به پوشش و دین و مذهب نداره. قبلا فکر می‌کردم اونا که مثل راحیل هستن، کارهاشون از روی اجبار و برای جلب توجهه و هی واسه ماها جانماز آب می‌کشن. چون واقعا یه نفر رو می‌شناختم که چادری بود ولی خیلی بد‌اخلاق و بی‌فرهنگ و کلا اهل جانماز آب کشیدن بود. راحیل جای بچه‌ی من بود ولی رفتاراش خیلی بزرگ منشانه بود. اون خیلی خوب بود، من متوجه می‌شدم ولی نمی‌خواستم به روم بیارم. دلخور نگاهش کردم. _مامان، فکر کنم راحیل برای ما زیادی بود. ما قدرش رو ندونستیم. اگر قدر چیز با ارزشی رو که خدا بهت داده رو ندونی ازت گرفته میشه. این خوبی‌هایی که شما از راحیل میگید شاید برای ما خیلی خاص باشه ولی برای اون یه رفتار معمولی بود. با خودم گفتم "راحیل کار خاصی نمی‌کرد، فقط از عقلش درست استفاده می‌کرد. اون مثل ما نبود. همش دنبال این بود که از زندگیش سود ببره، اصلا به زیان فکر نمی‌کرد. درست برعکس ما." مامان با تاسف گفت: _اون اوایل نامزدیتون چند بار از خدا خواستم که یه جوری بینتون بهم بخوره و عروسمون نشه. با چشمای از حدقه دراومده نگاهش کردم. _آخه چرا مامان؟ بغض کرد. _چون زیادی خوب بود، پیشش کم می‌آوردم و احساس عذاب وجدان داشتم. آهی کشیدم و گفتم: _پس راسته که میگن دعای مادرا گیراست. اشکش سرازیر شد. _اشتباه کردم، کاش کیارشم بود و شما هم می‌رفتید سر خونه زندگیتون. ربط این حرفش رو با دعایی که برای جدایی من و راحیل کرده بود رو نفهمیدم. ولی به این فکر کردم که مگه خدا دعاهای اشتباهی رو هم برآورده میکنه؟ ✍به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور •@patogh_targoll•ترگل