#اطلاعیه_فراخوان
🇮🇷نمایش بزرگ اقتدار بسیجیان
شهرستان اردکان🇮🇷
❇️ همراه با :
♦️اجتماع بزرگ دختران تمدن ساز ؛ زنان تاریخ ساز 🌸🍃
✅ با حضور ارزشمند :
بانو عقیله ملازاده مادر بزرگوار
🌹شهید عزیز شهید محمود رادمهر(از شهدای مدافع حرم)🌹
✅با مداحی برادر : مجتبی کمالی
📆 زمان :
یکشنبه پنجم آذرماه ۱۴۰۲
بلافاصله بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء
🕌 مکان :
حسینیه ارشاد مزرعه سیف اردکان
#نمایش_بزرگ_اقتدار_بسیجیان
#پنجم_آذرماه_اردکان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃
#بسیج_مردم
#هفته_بسیج۱۴۰۲
#بسیج_امید_ملت_ایران
#رسای_اردکان
•رسا|روابط عمومی سپاه اردکان•
▪️| @rasa_ar |▪️
#فرشته_ها_عاشق_می_شوند
#پارت۱۴
"تو رو خدا به خانم حقجو بگيد باز هم رو پيشنهاد من فكر كنه".
خانم افتخاري يك زن 64- 54 ساله بود، وقتي داشت پيغام امير الياسي را به من ميداد با يک شيطنت خاصي نگاهم ميكرد و سعي ميكرد سر به سرم بگذارد. آنقدر خودش حرفهاي جور واجور و خنده دار به آن اضافه كرد كه اصل حرف الیاسی بيچاره فراموش شد. ميگفت الياسي گفته: به خانم حقجو بگيد مِن عاشق دلسوخته رو با اين غم بزرگ تنها نذاره .
بگيد خونم گردنشه اگه "نه" بگه. اگه موافقت كنه هرچي بخواد به پاش ميريزم. ميرم كوه بيستون رو خرد ميكنم براش مي آرم. سند كل تهرانو به نامش ميكنم. هفت شبانه روز، جشن و پايكوبي راه مي اندازم. اصلا اگه بخواد از همين جا تا قله قاف چهاردست و پا ميرم .
يه وسيله نقليه براش ميخرم كه تا اون ور دنيا ببردش و... كلي از اين حرفهايي كه معلوم بود خانم افتخاري همان لحظه دارد ميسازد و ... بعد گفت:
-فرشته جون غمت نباشه. خودم جوابشو دادم و گفتم :
-آقاي الياسي، مگه الكيه. به كَس َكسونش نميديم، به همه كسونش نميديم....
خانم افتخاري عادتش بود بيشتر اوقات از هر چيزي يک اسباب خنده درست ميكرد....
غرق افكارم بودم كه مامان گفت :
-فرشته! يه زنگ بزن ببين فرزانه كجاست، بگو امشب با هادي شام بيان اينجا .
گفتم: چشم مامان، الان زنگ ميزنم
فرزانه خواهر دوقلوي من بود كه توی رشته ی پرستاري درس ميخواند و پنج- شش
ماهي بود كه با هادي عقد كرده بودند و قرار بود تا چند ماه ديگر عروسي كنند. از وقتي كه فرزانه عقد كرده بود فشارهاي مامان و مخصوصا خانم جون براي اينكه من ازدواج كنم بيشتر شده بود ولي من حتي نميخواستم براي چند دقيقه هم که شده به ازدواج فكر كنم. از ده تا خواستگاري كه داشتم، هفت-هشت نفرشان را به بهانه هاي مختلف رد ميكردم و اصلا نميگذاشتم كسي بحثش را مطرح كند. خواستگارهايي هم مثل امير الياسي، خوبي شان اين بود كه خانواده ام از وجودشان بي خبر ميماندند و همانجا توی دانشگاه آب پاكي را ميريختم روی دستشان. فقط از اين ميترسيدم كه خانم افتخاري با خانواده ام مواجه شود و بند را به آب بدهد. به مريم هم سپرده بودم مواظب باشد توی حرف هایش چيزي را لو ندهد.
مريم دوست صميمي و هم مدرسهاي و هم دانشگاهي ام بود، ما هر دویمان بعد از يك سال پشت كنكور ماندن، دو سال پيش توی رشته ي روانشناسي در يك دانشگاه قبول شديم .
ما از جيك و پوك هم خبر داشتيم. با صداي مامان كه ميگفت: چي شد شام ميان يا نه؟
گوشي را برداشتم و سريع شماره ی فرزانه را گرفتم و پيغام مامان را به او رساندم. تلفن راكه قطع كردم، ديدم اصلا حوصله ي درس خواندن ندارم، از اتاق آمدم بيرون. خانم جون كه
داشت لحاف- تشك جهاز فرزانه را ميدوخت، گفت :
-به به، سلام، فرشته ي خودم. بيا مادر، بيا، چشام در اومد دو تا كوك هم، تو به اين لحاف خواهرت بزني گناه نداره،بلكه ام سر ذوق بياي و عروس بشي ايشاالله .
تو رودربايستي ماندم و سوزن را از خانم جون گرفتم كه مامان سريع از توی آشپزخانه آمد بيرون و گفت:
-خدا از دهنت بشنوه خانم جون .
من هم از عصبانيت بدون اينكه به هيچ كدامشان نگاه كنم خودم را كاملا بي تفاوت نشان دادم. ديگر ضد ضربه شده بودم. شنيدن اين حرفها در مورد ازدواج به نظرم ديگر خيلي بی اهمیت و بي كلاس شده بود، برایم عادي شده بود. اول ها خيلي حرص ميخوردم و سعي میكردم جواب بدهم و دلائل خودم را توضيح بدهم ولي گوش اگر گوش مامان و خانم جون باشد، آنچه البته به جايي نرسد فرياد است. اين بود كه ديگر حرفها را نشنيده
ميگرفتم و سعي ميكردم در برابر اصرارهاي بي جایشان...
🍄 @payame_kosar
دلانه✨
••
چشم ها منتظرند،
آنگاه که مظلومانه به خانههای ویران شده، نگاه میکنند. آنگاه که مضطربانه، میان آوارها به دنبال عزیزانشان میگردند.
و در آن لحظه های دردناک،
که شاهد به شماره افتادن نفسها میشوند.
آری همۀ چشم ها منتظرند.
منتظر روزی که به پرچمتان نگاه کنند و از شوق، بارانی شوند. منتظر روزی که ظهورتان، سرنوشت این عالم تاریک را به صبح برساند...
یک دنیا، چشم انتظار لحظۀ دیدار است...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...💚
✍🏻 ریحانه رضازاده
••
🍄 @payame_kosar
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
•┈••••✾•☘️🌸☘️•✾•••┈•
@payame_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ شرک پنهان به خدا
🔻اخلاص پایه اصلی کار بسیج...
اگر فعالیت اجتماعی برای خدا انجام داده شود خداوند به آن کار، برکت نازل خواهد کرد ،و کاری که برای خدا انجام می دهی و هیچ کسی هم نمی فهمه و پیش هیچ کسی هم تفاخر نمی کنید برای این تصمیم به خدای متعال اعتماد و حسن ظن دارید و این همان اخلاص هست و اگر اخلاص شد خود پرستی ها و خود محوری ها برکنار خواهد شد و خود پرستی ناشی از شرک به خداست شرک پنهان، برخی از انسان ها یا خودشان از خود تعریف می کنند یا مشتاق تعریف و تمجید دیگران هستند که این همان شرک نهان در وجود آدمیست وقتی اخلاص شد شرک از بین می رود
✍️ در خدا گم شو کمال اینست و بس
گم شدن گم کن وصال اینست و بس...
🇵🇸@payame_kosar🇮🇷