eitaa logo
پیام کوثر
726 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
8.4هزار ویدیو
175 فایل
برنامه های ثابت کانال پیام کوثر : #امام_زمانم ، #یاران_آسمانی، #سبک_زندگی_اسلامی ، #جهاد_تبیین ، #فرزندآوری ، #تربیت_فرزند ، #داستانک ، #مسابقه ، #تلنگر ، #پندانه ، #گزارش و... ارتباط با ما : @Hkosar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بِسْـمِـ الّلهِ النُّور 🍁رمان هیجانی و فانتزی 🌷 🍁قسمت (پایان بخش اول) بالاخره بعد از تحمل هفت سال رنج زندگی در غربت به ایران برگشتیم.🇮🇷🛬 یوسف👦🏻 تازه باید به مدرسه می رفت... و یاسین👶🏻 هم یک ساله بود. پس از بازگشتمان پدرم یکی از خانه هایش را در اختیارمان قرار داد. ☺️🏠 با آنکه خانه ی بزرگی نبود... اما فاطمه مقید بود که اولین روز هرماه مراسم ✨روضه ی✨ کوچکی در همان خانه ی نقلی برپا کنیم. دوره هایی که بچه های دانشگاه داشتند همچنان ادامه داشت...، 👥👥 هرطور که بود سعی می کردم خودم را به جمع شان برسانم و در بحث هایشان شرکت کنم. 😇👌 چند ماه بعد امیلی زنگ زد و به فاطمه گفت که فکرهایش را کرده و شده....😊 فردای آن روز فاطمه یک دیگ بزرگ آش پخت و بین همسایه ها پخش کرد.🍲 بعدها برایم تعریف کرد که برای امیلی کرده بود و حالا که این اتفاق افتاده بود باید نذرش را اینگونه ادا می کرد.... می گفت : _« از روز اول آشنایی با امیلی توی نگاهش غریبی رو میدیدم که مطمئن بودم اگه بهش داده بشه شکوفاش میکنه.»😎 از داشتن فاطمه به خودم می بالیدم... هر روز کنارش بزرگ و بزرگتر می شدم. همیشه نگاهش به بود. در تمام سال های زندگی مشترکمان... با همه ی وجودم احساس می کردم که چقدر زبانم قاصر است از آن خدایی که عشقش را از دستان دختری بنام فاطمه در زندگی ام جاری ساخت... دختر دلنشین قصه ام زن رویایی زندگی ام عشق وفادار و جاودانه ام فاطمه ی من همان کسی بود که "مثل هیچکس" نبود... ادامه دارد.... نویسنده:فائزه ریاضی ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅•••{🌼🦋🌼}•••༅࿐✾ @payame_kosar