eitaa logo
دل باخته
1.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1 فایل
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند. بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است . از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید 🅱 Pcdr.parsiblog.com
مشاهده در ایتا
دانلود
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 یا همه ، یا هیچ کس...! ✍ خاطره ایی زیبا و شنیدنی از فرمانده دلها سردار سرلشگر در : 🖌... در عملیات خیبر ، حمید باکری از طرف برادرش سردار مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات روانه جزایر مجنون شد . پس از رشادت های بسیار و تصرف خط ، بر اثر ترکش خمپاره ای به شهادت رسید ، آقا مهدی ، سردار شهید مرتضی یاغچیان را به عنوان فرمانده خط معرفی کردند . سردار یاغچیان با قبول ماموریت ، از سردار اجازه می خواهد که برای آوردن پیکر مطهر برادرشان اقدام نماید . آقا مهدی می پرسد : جنازه همه بچه‌ها را می خواهید بیاورید!؟ پاسخ می شنود که منطقه زیر آتش شدید دشمن است و بتوانیم فقط حمید را عقب می کشیم. خیلی جدی می گوید : هیچ فرقی بین حمید و دیگر شهیدان نیست ، اگر دیگران را نمی شود انتقال داد ، پس حمید هم پیش دیگران بماند ، اینطور بهتر است . . . پاسخ می آید که سردار ! الان وقتشه ! شاید بعداً اصلأ امکانش نباشه ...! آقا مهدی با لحنی محکم می گوید : این قدر اصرار نکن ، یا همه ، یا هیچ کس... 🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 / شب چهارم _ تحویل خط پدافندی 🖌... دل خوش و امیدوار به اینکه لشگر برای بردن رزمندگان خسته و از نفس افتاده گردان حتماً چند دستگاه تویوتای جنگی خواهد فرستاد. به جاده خاکی رسیده و برعکس انتظارم دیدم که هیچ خبری از ماشین نیست و باید با پای پیاده به عقب برگردیم. با خروج همه همقطاران از داخل کانال دستور حرکت صادر و گروه کوچک مان به ستون یک شروع به راهپیمایی از کناره جاده خاکی کرد. از گردان دویست و چهل نفره حضرت حر (ره) ، فقط حدود ۲۰ الی ۲۵ نفری باقی مانده بودیم که اکثریت هم از شدت خستگی و بی خوابی نای راه رفتن نداشتیم. حرکت ستون بسیار کند و آهسته بود و همگی ساکت و سر در گریبان راه می رفتیم. هنوز چندمتری از کانال دور نشده بودیم که فضای منطقه با روشن شدن تعداد زیادی منور در آسمان مثال روز روشن شده و بلافاصله هم بارانی از گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا بر روی جاده خاکی و اطراف آن باریدن گرفت. دشمن زبون از جابجایی یگان ها مطلع شده و از ترس عملیات جدید ، منطقه را به کوره ای از آتش مبدل کرده بود. منورهای رنگارنگ دسته دسته در آسمان روشن و خمپاره های ۱۲۰ سوت کشان یکی پس از دیگری به اطراف مان اصابت کرده و با صدای رعب آوری منفجر و مجبور به خیز زدن مان می کردند. کف زمین پهن می شدیم و ترکش های ریز و درشت ، سرخ و زوزه کشان از بالای سرمان رد می شدند. افتان و خیزان از خط پدافندی فاصله گرفته و از محدوده آتشباری ادوات سبک دشمن خارج شدیم. مسیر بسیار طولانی بود و همه هم کاملاً خسته و بی خواب بودیم. بعضی ها آنقدر خسته و بیخواب بودند که همانطور راه رفتنی ، یکدفعه خواب شأن می برد و با حالات بسیار عجیب و خنده داری افتاده و پخش زمین می شدند. نفرات پشت سر آنها هم که اوضاع بهتری از آنان نداشتند. گیج و خواب آلوده با هیکل رزمنده افتاده برخورد و یکی پس از دیگری نقش بر زمین می شدند ‌و همین امر هم موجب خنده بقیه هم‌رزمان و توقف ستون می شد. بعد از ساعت‌ ها راهپیمایی و سرگردانی در دشت ناشناس و غریب ، عاقبت با دنبال کردن مسیر چند گلوله منور تفنگی به داخل مقری بزرگ و پر سنگر هدایت شدیم. انگاری مقر یا ستاد فرماندهی نیروهای عراقی بود. همه جاش پر از قبضه های بزرگ توپ و پوکه و خرج بود. با مقر توپخانه ای که روز اول ورود به منطقه ، داخلش مستقر بودیم کاملاً فرق داشت. هم بزرگ تر بود و هم استحکامات و سنگرهای بسیار محکم و خوش ساختی داشت. با ورود به مقر دستور آزاد باش صادر و به دنبال مکانی برای خواب روانه سنگرهای مقر شدم. اما بدبختانه به هر سنگری سر زدم ، کاملا پر بود و جای سوزن انداختن هم نداشت. رزمندگان خسته و خاک آلوده با دست و صورت های سیاه شده ، بصورت فشرده کنار هم خوابیده و در خوابی شیرین و عمیق  بودند.  خلاصه هر چه گشتم سنگری خالی نیافته و در نهایت داخل چاله آتش یکی از توپ ها نشسته و خواستم بخوابم که ناگهان دهها گلوله سرخ و درخشان در بالای مقر خاموش شدند. گلوله توپ های سنگین و دورزن عراقی معروف به خمسه خمسه بودند که رزمندگان ترک زبان نام (من اولم) بر آنان نهاده بودند. چرا که اصلاً معلوم نبود بعد از خاموش شدن به کجا خواهند افتاد. خلاصه گلوله های خمسه خمسه یکی بعد از دیگری به داخل مقر و اطراف آن افتاده و با صدایی وحشتناکی منفجر و باعث بیداری و وحشت و کنجکاوی رزمندگان شد. محل استقرارم هیچ گونه امنیتی نداشت و هر لحظه امکان داشت که یکی از گلوله های توپ من اولم به روی سرم بیفتد. ترکش های ریز و درشت شأن هم مثال شهاب سنگ های سرخ و سوزان به محوطه داخلی مقر فرو می ریخت. خلاصه از ترس خمسه خمسه و ترکشهای بزرگ شأن اصلأ خوابم نبرد تا اینکه عاقبت سحر دمیده و صدای خوش اذان فضای مقر را عطرآگین کرد. تیمم کرده و سریع نماز را خوانده و دوباره سعی در خوابیدن کردم که ناگهان صدای فریادهای بلند رزمنده ای در مقر پیچید که تمام رزمندگان برای شنیدن سخنان سردار باکری فرمانده دلاور لشگر مقابل سنگر فرماندهی تجمع کنند و بعد هم چند نفر دیگر وارد یک به یک سنگرها شده و با بیدار کردن رزمندگان خفته ، همه را به مقابل سنگر فرماندهی هدایت کردند. سحرگاه خوش نسیم جنوب بود و دیدن چهره معصوم و دوست داشتنی سردار باکری آن هم در آنجا و آن لحظات خستگی و ناتوانی ، چنان تحفه ارزشمند و روحیه بخشی بود که رزمندگان با شنیدن خبر ، آنچنان سر شوق و ذوق آمدند که بلافاصله گروه گروه در جلوی سنگر فرماندهی اجتماع کرده و با شور و هیجان چشم انتظار دیدن چهره زیبای فرمانده دل ها ، سردار مهدی باکری ‌شدند .. 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 در ایام خجسته میلاد حضرت علی اکبر (ع) ، یادی کنیم از علی اکبرهای پیرجماران که عاشقانه در راه حسین (ع) جان شیرین فدا کردند ، آلبوم تصویری از عکس های زیبا و دیدنی شهیدان جوان و نوجوان در دوران دفاع مقدس با آهنگ بسیار زیبا و خاطره انگیز 🎙می‌گذرد کاروان ، روی گل ارغوان قافله ‌سالار آن ، سرو شهید جوان در غم این عاشقان ، چشم فلک خون ‌فشان داغ جدایی به دل ، آتش حسرت به جان خورشیدی تابیدی ،‌ ای شهید در دل‌ها جاویدی ،‌ ای شهید می‌گرید در سوگت ، آسمان می‌سوزد از داغت، شمع جان... 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این کلیپ زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 مصاحبه زیبا و سخنان شنیده نشده از علمدار جنگ ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سردار جانباز ، سرلشگر پاسدار با تصاویر زیبا و دیدنی از این دلاورمرد میدان ها که تاکنون ندیده اید. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🔹...وچه زیبا سید اهل قلم اینگونه در وصف اش نغمه پردازی می کند : ... آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می شود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند. 🌺 نامشان جاوید و راهشان پررهرو ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
💢 ✍ خاطره ای شنیدنی از فرمانده دلاور طرح و اطلاعات و عملیات لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) در 🖌... وضعیت جزیره مجنون به حالتی رسید که خدا رحمت کند شهید زین الدین گفتند : امروز روز عاشورا است و فکر نمی کنم روزی بدتر از امروز باشد و آن زمانی بود که عراق تمام عیار با آتش سنگین سعی کرد که جزیره جنوبی را بگیرد. بعد آقا مهدی تعدادی از فرماندهان گردان و گروهان ها را که تعداد معدودی هم مانده بودند . جمع کرد و سعی نمود خط مقدم را حفظ کند تا دوباره نیرو برسد و وارد عمل شود. چون قرار بود عده ای از ارتش و سپاه بیاید و جزیره را تقویت کنند . سردار زین الدین به برادرانی که مانده بودند ، گفت : که به هر حال باید برویم و امروز هم عاشوراست و باید به تکلیف مان عمل کنیم... با فرمان آقا مهدی تمام برادران به جز سلاح انفرادی همگی آر پی جی هفت و موشک برداشتند و یکسره به ضلع غربی جزیره رفتیم ، طاهر اجاقلو هم آنجا بود و با فرد دیگری سوار موتور شده و با هم رفتیم سمت خط ، به خاکریزی رسیدیم که کمتر از یک متر ارتفاع داشت ، دیواره خاکریز از سمت مقابل بقدری گلوله مستقیم توپ خورده بود که دیگر چیزی ازش باقی نمانده بود . فاصله اندکی با نقطه درگیری داشتیم و بلافاصله هم مورد حمله قرار گرفته و مجبور به پناه گرفتن در پشت همان خاکریز کوچک شدیم . واقعاً کوتاه بود و به زور می شد‌ که پشتش سنگر گرفت. درگیری ها شدت گرفته و عراقی ها یک هجوم گسترده را آغاز و ضمن کوبیدن شدید خط ، با صدها تانک و هزاران نیروی پیاده به خطوط دفاعی رزمندگان نزدیک شدند . تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اصلاً به شمارش نمی آمد و کلاً همه جای منطقه را گرفته بودند . در این موقعیت خطیر ، بچه های ‌باغیرت زنجانی در قالب گردان حضرت ولیعصر عج لشگر ۱۷ در داخل کانالی بسیار کوچک که خود با دست خالی کنده بودند . جانانه مشغول نبرد با قشون دشمن بودند ‌. طاهر هم طاقت نیاورده و زیر آن آتش شدید راه افتاد و دلاورانه سمت آن کانال رفت تا کنار رفقا و هم‌رزمان زنجانی خود به نبرد ادامه دهد . طاهر به سلامت وارد کانال شد و ما هم رفتیم پشت یک خاکریز دیگر و شروع به زدن تانک ها کردیم تا شاید از جلو آمدنشان جلوگیری کنیم . اما تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اصلاً اعتنایی به سیل موشک ها نکرده و غرش کنان به سمت خط می آمدند . اوضاع طوری شد که چند تانک خاکریز اول را رد کرده و از پشت سر به خاکریز ما حمله ور شدند و اگر نبود شجاعت رزمندگان زنجانی که با نارنجک دستی به تانک ها حمله کرده و منفجر شأن کردند ، حتماً ما را دور زده و اسیرمان می کردند. نبرد به شدت ادامه داشت تا اینکه مهمات رزمندگان کم کم رو به پایان گذاشت و بدلیل آتش سنگین امکان جابجایی و رساندن مهمات هم اصلأ وجود نداشت. خلاصه برادران آرپی جی زن تمام موشک‌ها را زدند و چیزی برایشان باقی نماند و به این ترتیب کاملاً دست خالی و بی دفاع در مقابل قشون عظیم دشمن ماندیم . دیگر لحظات آخر مقاومت بود و بچه ها با هرچه به دست شأن می آمد به مقابله با تانک ها می رفتند و یکی پس از دیگری با خلق حماسه ایی ، مظلومانه شهید می شدند . درست زمانی که همه چیز داشت تموم می شد و تانک ها به خاکریز رسیده بودند یک دفعه معجزه ای روی داد ، تا اینکه خون شهیدانی چون سردار حسن باقری ها و افرادی که به اسارت رفته بودند و زحمت هایی که برای این جزیره کشیده بودند به هدر نرود و توانستیم در کمال ناباروری جزیره را حفظ کنیم. بالگردهای هوانیروز به دادمان رسیده و مقوله میدان را کاملاً عوض کردند . خلبان های دلاور هوانیروز تانک های پیشرو ‌را یکی پس از دیگری شکار کرده و باعث فرار بقیه آنها شدند . سردار زین الدین دستور داده بود که از پشت با بولدوزر آب باز کنند تا تانک ها نتوانند پیشروی کنند و تمام جزایر جنوبی و شمالی را تسخیر کنند. هوانیروز قهرمان هم درست سر وقت رسید و هجوم دشمن ناکام ماند و جزایر در اختیار ما باقی ماند . بعد از پایان نبرد ما فهمیدیم که طاهر در کانال به شهادت رسیده و پیکر مطهرش را از کانال بیرون آوردند. می گفتند که خمپاره ای کنارش افتاده و ترکشی به سرش خورده ، اما هرچه بود . صورت خاک گرفته اش بقدری زیبا و نورانی بود که همه یک به یک پیکرش را در آغوش کشیده و صورتش را بوسیدیم. سردار شهید طاهر اجاقلو ، فردی بود که زحمات ارزنده ای در طول جنگ متحمل شد و جداً فرد مفیدی برای لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب ع بود. لشگری که جداً می توان گفت مدیون چنین شهیدانی است و خدا به حق امام زمان عج روحش را شاد کند و امثال طاهرها بودند که جنگ و این انقلاب را با خونشان حفظ کردند. 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 🖍خاطره از سردار ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab