eitaa logo
پیک صبا
16.1هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
6.9هزار ویدیو
2.2هزار فایل
پیکِ صبا پاتوقِ: #صالحینِ #بصیرِ #ایران ارسال خبر: از طریق مدیران استانی (روابط‌عمومی تعلیم و تربیت استان)
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 نرگسِ رازدار اتوبوس که ایستاد، نرگس ساک مربی را قاپید: من میارمش خانم! یکی از بچه‌ها به طعنه گفت: «می‌بینم که نظرت عوض شده! حوصله نداشتیااا» نرگس بی‌اعتنا به او از فرمانده پایگاه حدیث پرسید: «پشت تلفن گفتید امروز مسابقه فوتبال، جشن و جایزه، بازی‌های بومی داریم، درسته؟!» فرمانده هیس طولانی کشید و گفت: «شگفتانه است، نباید لو بره!» مستقر شدن بچه‌های صالحین در خوابگاه یک ساعتی طول کشید. برای نرگس سخت بود تا افتتاحیه زبانش را نگه دارد. البته جا به جایی پسرهای پایگاه امام حسن عسگری کمی بیشتر طول کشید. در اردوی دو روزه‌ای که به همت این دو پایگاه در اردوگاه شیرآباد برگزار شد بچه‌ها حسابی به تکاپو افتادند. کنار هم نمازجماعت می‌خواندند، در غذا و‌ خوراکی‌هایشان شریک پیدا می‌کردند و در مراسم هیئت و زیارت‌عاشورا چای می‌دادند. در پایان اردو، مراسم اختتامیه و اهدا جوایز برگزار شد و لحظات این اردو از خاطرات رنگارنگی شد که همیشه در ذهن بچه‌ها بقای خواهد ماند. 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••
🤲 دعای ننه‌گلی با اشعارِ کودکانه تمامِ مسیر مدرسه تا مسجد را می‌دویدند و همه‌ی روستا را خبر کرده بودند! معلم‌های مدرسه‌ی عدالت و مربیان پایگاه‌ مقاومت آسیه نیز از شور و شوق آنها به وجد آمده بودند. جوان‌ترها با آنها همراه می‌شدند و بزرگ‌ترها گاهی زیر لب دعایشان می‌کردند. صحنه ی ورودشان به مسجدِ روستای برفتان با تاج‌های رنگی مثل ضیافت فرشته‌ها بود. معلم کلاس اول گفت: سال‌های سالِ که معلم این پایه‌ام اما هر سال با بچه‌های سال جدید انگار دوباره از نو دنیارو تجربه می‌کنم. قشنگ‌ترین خاطره‌ی کاریم وقتیه که شما رو تو جشن قرآن می‌بینم. مربی توضیح داد: از امروز یک کتاب ارزشمند به قفسه‌ی کتاب‌هاتون اضافه می‌شه، این کتاب با بقیه‌ فرق داره و باید خیلی بهش احترام بذارین. کتابی که صحبت‌های خدای مهربونه. یکی پرسید: یعنی ما می‌تونیم بخونیم؟ معلم با لبخند پاسخ داد: امسال تو این کتاب خیلی از دستورات خدا رو با هم یاد می‌گیریم و سعی می‌کنیم بهشون عمل کنیم. آخر جشن، ننه گلی _خادم مسجد_ چاقویی که تزئین شده بود رو به دست مربی داد. معلم قبل بُرش کیک ازش خواست تا دعا کنه؛ ننه گلی دستاش رو به آسمون بلند کرد و گفت: خدایا این طفل معصوم‌ها رو همیشه در پناه قرآنت نگه دار. آمین بلند بچه‌ها عطر معصومیت شون رو تو مسجد پخش کرد... 🆔 ••✾@peickesaba✾•• ••✾پاتوقِ‌صالحینِ‌بصیرِ‌ایران‌✾••