eitaa logo
پلاک ۱۳
101 دنبال‌کننده
704 عکس
138 ویدیو
7 فایل
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درَم... ✨❤️ + اگر نکته‌ای هست: @ftm_omt
مشاهده در ایتا
دانلود
پلاک ۱۳
یک وقت‌هایی بابت تمام محبت‌هایی که در دلم هست، از تو خجالت می‌کشیدم. با خودم می‌گفتم تمام دل من باید برای تو و معصومین باشد، پس الان وضعم خوب نیست. دیروز یاد گرفتم مسئله این است که تو باید محور باشی. اگر محوریتت حفظ شود و اگر محبت بقیهٔ آدم‌ها را با محبت تو تعریف کنم، حُب بد که نیست هیچ، رزق هم هست، آن‌هم رزقی که باید برایش دعا کرد! گاهی به این فکر می‌کنم چقدر همه‌چیز در جهان مبهم است. نه می‌دانیم که...، نه می‌دانیم که...، نه حتی می‌دانیم این لحظه و لحظهٔ بعد چه حالی خواهیم داشت... اول فکر کردم زندگی کردن بین این‌همه احتمال چقدر سخت است، بعد یادم آمد تو را به‌هرحال داریم، خیالم راحت شد. پس من دل به حبّ خودت می‌بندم و آن را محور می‌گذارم. پس با بقیهٔ حب‌ها هم لازم نیست بجنگم، بلکه باید مدارشان را دقیق با تو تنظیم کنم. ممنونم که دل و احساساتم را به رسمیت شناخته‌ای! خیلی بیشتر از خودم... ❤️ هل الدین الا الحب؟ ❤️ اگر در اصلْ دین حب است و حب در اصلِ دین، بی‌شک به‌جز دلدادگی هر مذهبی مشتی خرافات است... @pelak13
پلاک ۱۳
این هفته، هفتهٔ متفاوتی بود. کمی خسته بودم، کمی نگران، گاهی غمگین، گاهی آرام... حالا، آخر هفته، وقتی بعداز چند ساعت به خانه برگشتم، دنبال کاری بودم که هم مفید باشد، هم جالب، هم‌ اینکه انرژی زیادی نخواهد؛ نه جسمی، نه ذهنی. تصمیم گرفتم کتاب دهه‌نودی‌ها ۲ را مطالعه کنم که مدت‌هاست آن را خریده‌ام و هربار به‌خاطر کاری نتوانستم بخوانمش. زیر پتو مچاله شدم و شروع کردم. بعضی جاهای داستان بلند خندیدم. قلم بسیار روان بود. بعضی جاها توصیف‌هایی که از صحنه‌ها آمده بود، آن‌قدر محکم بود که مرا به رمان‌های مشهوری که دوران نوجوانی خوانده بودم برمی‌گردانْد. و راستی چه خوب که راوی‌اش مدادیان بود! یک جا برای مدیریت مشکل پیشنهاد داد همه دست‌به‌قلم شوند، مثل من! که قلم همیشه سلاحم بوده برای مدیریت خوشحالی، غم، دلتنگی، شوق... :) به‌عنوان یک آدم مکتوب‌دوست، معمولاً خیلی زود از کنار تصویر کتاب‌ها می‌گذرم! باری... حالا که تصویرگر را می‌شناسم و دوستش دارم، حالا که می‌دانم پشت هر تصویر چقدر زحمت نشسته است، تک‌تک تصویرها را نگاه کردم و از دنبال کردن مورچه‌ها ذوق کردم. مورچه‌ای که روحش به پرواز درآمده بود و مورچه‌ای که کنار بقیه نشسته بود :) جلد قبلی دهه‌نودی‌ها را اولین بار که در جمع ریحانه‌ای‌ها قرار گرفتم، خریدم و خواندم. آن روز فقط یک مهمان بودم. وقتی اصلاحات این جلد داشت انجام می‌شد وارد ریحانه شدم. و حالا دربارهٔ ویرایش جلد بعدی صحبت می‌کنیم... یادآوری این فرایند چقدر شیرین بود... راستی که من بعضی جمله‌های کتاب را زندگی کرده‌ام در ریحانه. خلاصه این کتاب دقیقاً همان چیزی بود که برای آخر این هفته نیاز داشتم. نمی‌دانم دقت کرده بودید یا نه، اما اینجا فقط گفتم کتاب را خریده‌ام و از چاپ شدنش ذوق کردم. نگفتم شما هم بخرید. نمی‌خواستم بگویم چون من تولیدکنندگان را می‌شناسم و مطمئنم کاردرست هستند بخرید. می‌خواستم بگویم چون من مطالعه‌اش کرده‌ام و به‌عنوان یک مخاطب دوستش داشتم پیشنهادش می‌دهم. پس حالا می‌گویم. پیشنهادش می‌دهم. @pelak13
پیوست‌ها :) @pelak13
ذهنم شلوغ بود بدون دلیل چندان خاصی. به همین علت ترجیح دادم وارد بحث نشم و فقط گوش بدم. بعداز جلسه بهم گفت امروز خیلی ساکت بودی! خندیدم... نه علت پرسید و نه علت گفتم. اما همین مکالمهٔ کوتاه کلی حس خوب داد بهم‌! 💕 گاهی کافیه به آدما بگیم حواسمون بهشون هست! توی صفحهٔ اون روانپزشک خوندم که: «این جزئیات تکرارشوندهٔ منفی هستند که روان رو ذره‌ذره خسته می‌کنند، نه اتفاقات بزرگ...» و فکر کنم برعکسش هم همین‌طوره. همون‌طور که همیشه می‌گم، توجه‌های کوچولوی روزمره حالِ روان رو خوب می‌کنه... ✨ از خود ما شروع می‌شه رنگی کردن دنیا! پس اگه عزیزی داری که لحنش عوض شده یا التماس دعا گفتنش پررنگ شده یا یا یا... چند ثانیه وقت بذار و برو بهش بگو که حواست بهش هست. همین. 💛🌱 @pelak13
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد: «چه سیب‌های قشنگی! حیات نشئهٔ تنهایی‌ست.» و میزبان پرسید: «قشنگ یعنی چه؟» - قشنگ یعنی تعبیر عاشقانهٔ اشکال! و عشق، تنها عشق، تو را به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس. و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. - و نوش‌داروی اندوه؟ - صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش. و حال، شب شده بود. چراغ روشن بود. و چای می‌خوردند. - چرا گرفته دلت؟ مثل آنکه تنهایی! - چقدر هم تنها! - خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی. - دچار یعنی؟ - عاشق. - و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد. - چه فکر نازک غمناکی! - و غم تبسم پوشیدهٔ نگاه گیاه است. و غم اشارهٔ محوی به رد وحدت اشیاست. - خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانهٔ آن‌هاست... ~ سهراب سپهری @pelak13