╔═════ ೋღ
بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْهِ السَّلام❤️🌸
آغازمی ڪنيم 🌸
لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃
🌸ღೋ ═════╗
🚨 بررسی آیه "لااکراه فی الدین" در بحث #حجاب_اجباری :
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ...
درقبول دین هیچ اکراه واجباری نیست زیرا راه درست از بیراهه آشکار شده است...(سوره بقره آیه ۲۵۶)
❓❓گروهی میگویند :مگرقرآن نفرموده "لااکراه فی الدین : پس چرا در مورد حجاب اجبارمی کنید چرا
نمی گذاریدزنان حق انتخاب داشته باشند؟؟!!
✅پاسخ : اصولادرحوزه #فکر نمی توان کسی رامجبورکرداین آیه لااکراه درحوزه فکراست چون اعتقادبایدواردقلب شودوقلب ودل هم اجباربردارنیست .
🔺امادرحوزه #عمل آنجا که به جامعه مربوط میشود وعملکرد رفتار هرفرد درجامعه اثرمیگذارد ؛بله اجبارلازم است. یعنی درجامعه ای که همه حق دارنددر آن با آرامش زندگی کنندوقانون بایدضامن ایجادآرامش وامنیت همه باشد؛ اجبار لازم است در مورد همه مواردی که به جامعه مربوط است.
برای مثال روزه خواری در خانه( بدون عذرموجه) فقط عقاب اخروی دارد. اما اگر درجامعه به صورت علنی انجام شود ؛ مجازات حکومتی نیز شاملش میشود؛ در بحث حجاب هم همین طور است.چون عملکرد بدحجابی ضررش شامل حال جامعه میشود.پس اجبارلازم است؛ برای آرامش جامعه
🔺مسئله دوم اینکه شرایط انتخاب آزادانه زمانی به وجودمی آیدکه فردشناخت کامل به حدودوفلسفه حجاب داشته باشددرشرایطی که دشمنان ازهرسووباانواع وسائل گوناگون سعی درازبین بردن هویت وارزش واقعی حجاب دارند،درچنین شرایطی شرایط انتخاب آگاهانه برای اکثریت قریب به اتفاق جامعه به وجودنمی آید.
🔺پس مجبورهستیم لااقل به اجبارهم شده اندکی آنهارابه تفکرواداریم ،همان کاری که خداونددرموردقوم لجوج یهودانجام داد.همان قضیه کوه طور که درسوره بقره آیه۶۳ به ان اشاره کرده ومیفرماید:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
خداوند دراینجا کوه طوررابالاسرشان قراردادتاحداقل برای مدت کم هم که شده ذره ای تفکرکنند.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
🔹در اوج غفلت و کم کاری مسئولان کشور، پروژه برهنگی زنان ایرانی توسط سرویس های بیگانه برای ترویج بی بندباری و مقابله با انقلاب اسلامی، این بار به ایستگاه خیابان های کشور رسید.
🔹از برداشتن چادر تا مانتوی بلند،بعد مانتوی کوتاه، بعد مانتوی باز،بعد شال باز در روی سر، بعد کشف حجاب داخل خودرو،بعد کشف حجاب در خیابان،بعد...?!!
🔹جریان ارزشی و انقلابی کشور ضمن مطالبه از دستگاه های مسئول، با طرح تذکر لسانی زیبای خانواده متدین، جلوی این اقدام را بگیرد.
🔹 کوتاهی مسئولان کشور محرز است، خانواده متدین با توجه به حضور اش در خیابان، بوستان، درمانگاه و... با تذکر لسانی زیبا در مقابل منکرات در جامعه، وظیفه مسلمانی خویش را انجام دهد.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
Panahian-Clip-BasteBandi.mp3
1.73M
🎵 بسته بندی!
🔻چرا تبلیغات ما درباره حجاب موثر نیست؟
⚠️قابل توجه حزباللهی ها!
(حجاب وقتی زنها مهربانتر میشوند.
حجاب یعنی مهربانی به هم جنس)
#کلیپ_صوتی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
#رمان_هاد🌹🍃 #قسمت۵۳ ✍ #ز_جامعی(م.مشکات) - ببین شاهرخ، باور کن، من قصدم اذیت کردن تو نبود. همه اون چ
#رمان_هاد🌹🍃
#قسمت۵۴
✍ #ز_جامعی(م.مشکات)
- اگر این عقیدته پس چرا از رفتاری که تو اون خونه باهات می کنن ناراحتی؟ اگه همه مردم حیوون
هستن چرا توقع داری باهات مثل آدم رفتار کنن؟ چرا از اینکه سرکارت بذارن ناراحت میشی؟
شاهرخ این را گفت، تکیه داد و گفت:
- نه شروین، مشکل تو خودخواهیته، دوست داری مثل آدم باهات رفتار کنن درحالی که هیچ کس رو آدم
نمی دونی. آدم ها همون رفتاری رو که ازش بیزارن با بقیه انجام میدن
شروین که این حرف برایش گران تمام شده بود با پرخاش گفت:
- از من چه توقعی داری؟ من درسی رو که تو اون خونه یاد گرفتم پس می دم
- تو چیزی رو که راحت تره انجام میدی. دنبال ساده ترین راهی
- بهتر از این یاد نگرفتم
- نخواستی که یاد بگیری. چطوریه که شهر رو زیر و رو می کنیم تا بهترین لباس ها رو پیدا کنیم که
ظاهرمون هیچ عیبی نداشته باشه اما برای اخلاق و رفتارمون به دم دستی ترین چیزها قناعت می کنیم؟
دنبالش نبودی که یاد بگیری. می خوای تا آخر عمرت هرچی ریختن تو حلقت بخوری و بگی تلخه؟ یه بار تف کن تا برای همیشه راحت شی. خودت انتخاب کن چی باشی. چرا سعی می کنی به خاطر اشتباه بقیه اون آدمی رو که تو وجودت دست و پا می زنه خفه کنی؟
- وقتی برای بقیه خوب بودن اهمیتی نداره چرا تلاش کنم؟
- چون محتاج آرامشی. شروین؟ افراط و تفریط هر دوش باعث هلاکه. هیچ جنگلی بدون گرگ نیست
اما همه جنگل هم گرگ نیست. اگر تر و خشک رو با هم بسوزونی جنگل رو خراب کردی. یعنی خونه
خودت رو
- یادت رفته خودت با اون دخترا چه طور برخورد کردی؟
- به اونا بی احترامی نکردم. از آدم مریض باید فاصله گرفت. اگر جدی نباشی تو رو هم مریض می کنه
شروین که معلوم بود در حال کلنجار رفتن با خودش است دستی تکان داد و گفت:
- ولی تو هم خوب تلافی کردی سر کلاس جلو بچه ها مارو ضایع کردی
- این دوتا موضوع ربطی به هم نداره. دانشجو باید قبل از استاد سر کلاس باشه خونه خاله که نیست
بعد لبخندی زد و گفت:
- امروز اصلاً روز خوبی نبود. اما خوشحالم که اینجایی
- تو با بقیه فرق داری. لااقل با اونایی که تا حالا دیدم. شاید برای همین واکنشم با همیشه فرق داشت
شاهرخ بادی به غبغب انداخت و درحالیکه دست هایش را بالا گرفته بود و ادا درمی آورد گفت:
- خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... من متعلق به همه ام ... بله، بله امضا هم میدم!
شروین خندید و سری تکان داد و شاهرخ دست از مسخره بازی برداشت. با دیدن حرکات شاهرخ با خودش فکر می کرد اگر او زودتر از این چنین دوستی را پیدا کرده بود آیا الان این حال و روز را
داشت؟ شاهرخ با حوصله به حرف هایش گوش میداد و بدون اینکه عصبانی شود ایراد هایش را گوشزد
می کرد. مواقعی که شروین عصبانی می شد و یا حتی بی احترامی می کرد رفتار شاهرخ احترام و آرامشش را از دست نمی داد. در فیلم ها یا داستان ها چنین شخصیت هایی را دیده بود یا راجع بهشان خوانده بود اما باور اینکه چنین آدم هایی در دنیای واقعی هم باشند سخت بود. شاید هم به قول شاهرخ او
نخواسته بود که چیزی را ببیند. یک ساعتی با هم حرف زدند.از همه چیز: راجع به خوب بودن آدم ها و
اینکه چرا اینقدر خوب ماندن سخت است تا آشپزی ونت های موسیقی و بوفالو های وحشی! آخر سر
وقتی شاهرخ صحبتش راجع به کلاغی که هر روز صبح توی حیاط قار قار می کند و تا شاهرخ برایش
تکه ای پنیر نیندازد از دستش راحت نمی شود تمام شد شروین گفت:
- تو ورزش هم می کنی؟
- ورزش حرفه ای نه. قبلا یه مدت سوارکاری می رفتم اما حالا پیاده روی صبحگاهی بهتره. هم راحت
تره هم کم خرج تر
شاهرخ این را گفت و نیشخند زد.
- تو چی؟
- تازگیا میرم بیلیارد. وقتایی که حوصلم سر میره.البته اگر بشه اسم بیلیارد رو ورزش گذاشت! اگه
دوست داشته باشی می تونیم با هم بریم
- بدم نمیاد
وقتی شروین داشت می رفت گفت:
- می دونی شاهرخ، حرف های تو شاید درست باشه اما وقتی همه اطرافت مخالفت باشه مجبوری تسلیم
بشی
- ماهی قزل آلا برخلاف جریان آب شنا می کنه و دیدن حرکت بقیه ماهی ها اونو منصرف نمی کنه
چون یقین داره کارش درسته. فقط در این صورته که می تونه به زادگاهش برگرده و نسلش رو حفظ
کنه. طبیعت بی معنا نیست. اگر یقین کردی کاری درسته انجامش بده حتی اگه همه دنیا مخالفت باشن.
هیچ مخالفتی ابدی نخواهد بود
- اما اون غریزه است
دم در رسیده بودند. جلوی شاهرخ ایستاد:
- اگه با عقل تصمیم بگیری راه درست رو انتخاب می کنی. راه درست یعنی دلایل بیشتر برای حرکت
شاهرخ این را گفت و دستش را دراز کرد. شروین هم دستش را گرفت و برخلاف همیشه لبخندی واقعی
زد.
شروین رفت و شاهرخ با نگاهش او را تا سر پیچ کوچه همراهی کرد.
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#رمان_هاد🌹🍃
#قسمت۵۵
✍ #ز_جامعی(م.مشکات)
فصل یازده
- می خوام بیارمش باشگاه!
- جداً؟ خب حالا نصفه اولش رو بگو
- شاهرخ، می خوام بیارش بیلیارد
- استا د؟ شوخی می کنی
- اصلاً
- واقعاً دیوانه ای. یه نگاه به قیافش بنداز. می خوای همه دستت بندازن؟ می دونی آرش چه کار می کنه؟
- مگه قراره هر کاری آرش خوشش میاد بکنم؟ من راست هم برم باز بهانه داره
- نه بابا. درس های استاد مهدویه؟ خیلی دم پرش می چرخی، خبریه؟
- به حرف هام گوش میده و تنها کسی که به جیبم نگاه نمی کنه
- به مسئله حل کردنت نگاه می کنه، ساده ای بابا
شروین لبخند زد ولی جواب نداد. ماشین را پارک کرد.
- برو پائین، برو پائین. کلاسمون دیر شد
- انصراف دادن واحد پاس کردن هم داره؟ به درس علاقه مند شدید
- جلوتر از زمان حرکت نکن
- اوه!عجب تاثیر گذاره این جناب
شروین کیفش را برداشت و سعید را هل داد:
- خیلی حرف میزنی ها، برو دیگه
سرکلاس استاد مشغول نوشتن بود، سعید کله اش را کنار گوش شروین آورد و گفت:
- حالا کی میاد؟
- نمی دونم
- امروز که نمی آریش؟
- نه. امروز خودمم نمیام
استاد صدای پچ پچ را شنید.
- ساکت، کلاسه
*
شروین سرباز شطرنجش را جلو برد و گفت:
- سعید دوست نداره بیام اینجا. نمی دونم چرا
- شاید با نبودن تو چیزی رو از دست میده
- نه بابا، از این معرفت ها نداره. فکر کنم از تو خوشش نمیاد
- منظور من این نبود
شروین اسبش را حرکت داد و گفت:
- نوبت توئه
بعد مکثی کرد و ادامه داد:
- وقتی راجع به سعید حرف می زنی از اون خوش بینی همیشگی ات خبری نیست
- خوش بینی و ساده لوحی فرق داره. وقتی کار یکی تو رو هم تحت تأثیر قرار میده باید واقع بین باشی.
اگر چشمت رو روی اشتباهاتش ببندی حماقتی کرده که ضررش یقه خودت رو می گیره
- کارهای اون به خودش ربط داره
- کارهای اشتباه اون باعث می شه زشتی اون کار در نظرت کم رنگ بشه و فکر کنی یک رفتار روتین
و معمولی رو انجام میدی
- شاید، اما من تا حالا چیزی از اون یاد نگرفتم
شاهرخ لبخند معناداری زد و گفت:
- هنوز دیر نشده
- تو سعید رو بهتر میشناسی یا من؟ کیش!
- بارها سیگار کشیدنش رو دیدم، تجربه رفتارهای سبک سرانه اش سر کلاس رو دارم. نوع برخورد و حرف زدنش با دخترها به راحتی جلب توجه می کنه، همه کاراش حساب شده است نه شیطنت بچه گانه
- خدایی این یکی رو درست می گی. من نمی دونم این بشر چی تو کلش میگذره. اندازه یه نخود مغز
نداره. به خاطر پول هر غلطی می کنه
- دیدن اشتباهات یک نفر با توهین کردن فرق داره. اگر اشتباهی دیدی درس بگیر و تکرارش نکن.
تاوقتی با اون باشی یعنی خودت هم همون جوری هستی
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
#رمان_هاد🌹🍃
#قسمت۵۶
✍ #ز_جامعی(م.مشکات)
شروین خندید:
- من و سعید؟ عمراً
- دونفری که وجه مشترک نداشته باشن رابطشون پایدار نمی مونه
- اما خودت گفتی تفاوت هامون بیشتره
- هنوزم میگم اما اگه همینجور پیش بره هر روز کم تر میشه
شاهرخ این را گفت بعد رخش را حرکت داد و گفت:
- کیش و مات
شروین نگاهی به شطرنج انداخت.
از تو ببازم
- مات؟ خیلی زرنگی! مخ منو به کار گرفتی که ببازم وگرنه عمراً
- هروقت می بازی بهونه می آری
- خوبه یه دفعه بردی. اگه راست می گی یه دفعه دیگه بازی کن
- ارزش بازی من بیشتر از این حرف هاست که صرف تو بشه
- پا می شم یه کاری دستت می دم ها
- از لحاظ روانی شناختی این دقیقاً حرکت آدمیه که کم آورده. منطق زور
- من تو رو بزنم، دق دلم خالی بشه به هر اسم و منطقی می خواد باشه
- منو بزنی؟ مطمئنی؟
- نه، با این بدن ماهیچه ای و ورزیده تو نمیشه
شاهرخ به کله اش اشاره کرد و گفت:
- اینجا باید کار کنه. عهد تیر و کمون سنگی که نیست
- آخه اونم خالیه!
- اگه خالی بود نمی تونستم پنج تا از مهره های تو رو بدون اینکه بفهمی بذارم بیرون و فکر کنی که زدمشون
شاهرخ این را گفت و نیشش باز شد.
- همش با خودم می گفتم مهره هام داره کم میشه
- می خوای تو برنده باش. پول شام رو هم تو حساب کن
- من فکر بهتری دارم. بازی به نفع من. اما پول شام با تو . این عادلانه تره.
همین طور که در پارک قدم می زدند. زیر چشمی نگاهی به شاهرخ کرد.
- تو هیچ وقت چیزی از خودت نمی گی
- چی می خوای بدونی؟
- چرا تنهایی؟
- تنها نیستم، خدا هست، دو تا فرشته هام هست، شیطون هست، می بینی چقدر دورم شلوغه؟
- جداً؟ میکروب های کف دست و پالنکتون های حوضتون رو هم بشماری شلوغ تر هم میشه
شاهرخ کمی سکوت کرد و گفت:
- بچه که بودم مادرم فوت کرد. پدرم عاشقش بود. بعد از اون خودش رو سرگرم کارش کرد. دو تا
خواهرهام فرانسه ان. اکثر فامیل هامون ایران نیستن. شاید برای همینه که تنها به نظر میام
- بهت نمیاد مایه دار باشی. پدرت چه کاره است؟
- کار خونه شکلات سازی داره
- واووو! پس چرا تو توی اون خونه زپرتی زندگی می کنی؟
- مگه به یه استاد نصفه نیمه چقدر حقوق می دن؟
- بحث اتکا به خود و عدم وابستگی و این حرف هاست دیگه
- اون خونه موروثیه. راحله هم مشکلی باهاش نداشت. راحت زندگی می کرد. وقتی خسته می شدم
بهترین پناهگاهم بود
- خجالت بکش! آبروی هر چی مرده بردی تو
- شاید باورت نشه اما هیچ چیزی برای یه مرد مهم تر از این نیست که همسرش همراهش باشه و تائیدش
کنه. شاید بعضی ها فکر کنن مردها نیازی به حمایت ندارن اما اگر میخوای ببینی یه مرد چقدر آرومه یا
شاد باید ببینی چقدر زنش همراهشه، توی آرزوهاش سهیمه و بهش اعتماد به نفس میده
شاهرخ این را گفت، آهی کشید و گفت:
- فقط یک سال از رفتنش میگذره اما انگار سال هاست که تنهام
شروین بغض صدایش را فهمید:
- معذرت می خوام، نمی خواستم ناراحتت کنم
- مهم نیست
- اصلاً فکر نمی کردم بچه مایه دار باشی
- پول پدرم داشت همه چیز رو ازم می گرفت. پول چیز بدی نیست اما کمتر کسی بلده چه جور ازش
استفاده کنه. اگر راحله نبود الان منم یکی بودم مثل بابام
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
@banomahtab
به مابپیوندین👆(درایتا)
♻️ #حامی_ایتا
╔═════ ೋღ
بِسْمِ رَبِّ الزَّهراءِعَلَيْهِ السَّلام❤️🌸
آغازمی ڪنيم 🌸
لَبَّیڪ ِ یا زینب🙏🌺🍃
🌸ღೋ ═════╗