با نیم نگاهِ مهربانت بنویس
آقا به عطــای بی کرانت بنویس
یکبار مرا هم امتحان کن آقا
لطفی کن و از مُدافعانت بنویس
آمد دگر، آخرین شب جمعهی رمضان
در زُمره ی خِیل زائرانت بنویس
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا❤️
#صلے_الله_علیک_یا_اباعبدالله✋
#شب_جمعه
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
إِنَّ العِلاقَة مَع الشُهدَاء مُتبَادَلة؛ إِنْ كُنتَ مَعهُم كانُوا مَعك.
ارتباط با شهدا دوطرفه است. اگر با آنها باشید، آنها نیز با شما خواهند بود.
- الشَهيد إبرَاهيم هَاديّ.
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از تازه عروسی که سید عباسش را تقدیم کرده تا مادری که سید علیاش را بدرقه میکند
روایتی از اقامۀ نماز رهبر انقلاب بر پیکر هفت شهید راه قدس
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۷۸
سرم پرشده بود از صدای شلیک،فرصت پرکردن خشاب هم نداشتیم.گوش بیشتر بچه ها خون ریزی کرده بود.با هرسختی بود،خط خودمان را حفظ کردیم و این نتیجه ساعت ها کار آموزش نظامی و تاثیر فرهنگی بچه های ایرانی و حزب الله بود که به نیروهای سوری این اعتماد را داده بودند که میتوانند و باید خودشان پای کار بایستند.
یکی از بچه ها خودش را به من رساند و گفت:سریع هرطور که میتونی،برو رو خط ابوحسنا و باهاش صحبت کن.موقعیت خودم را تغییر دادم و در اولین فرصت بی سیم را روشن کردم و رفتم روی خط ابوحسنا،به محض اینکه پیجش کردم،دیدم جواب داد و گفت:مرد مومن کجایی؟نیمه جون شدم.صدای سوت گلوله از بیخ گوشم رد شد،سرم را خم کردم و گفتم:چی شده حاجی؟ابوحسنا که حالا سعی میکرد شمرده تر حرف بزند،گفت:یک ساعت پیش خبر دادن شهید شدی،خیلی بهم ریختم .سرم خلوت بشه،میام میبینمت.
من و ابوحسنا سال های زیادی بود که همدیگرو میشناختیم.بین آن همه تلخی و سختی،شنیدن صدایش و اینکه کسی هست که در این شرایط به فکرم بود،طعم شیرینی داشت.
کم کم خورشید با بغض از صحنه هایی که تمام روز دیده بود،بساطش را جمع کرد و رفت.تاریکی همه جا را گرفت و کار ما شروع شد.بچه ها میدانستند باید با استفاده از تاریکی شب چه کارهایی را انجام بدهند.
ایوحسنا به خط امنی که داشتم،پیام داد و گفت:دارم میام دیدنت.دستی روی سر و محاسنم کشیدم، پر از گردو خاک شده بود.دلم میخواست مثل همیشه من را مرتب و به قول خودش خوش تیپ ببیند.ابوحسنا وقتی رسید،برای چند دقیقه من را محکم در بغل خودش نگه داشت.با بغض گفت:امروز خیلی به هم ریختم.گفتم؛چرا حاجی؟
سلاحش را روی زمین گذاشت و خاک لباسش را تکان داد،گفت:نقطه ای که بودم،ارتفاع بیشتری به خط شما داره،داشتم با دوربین وضعیت را چک میکردم که یک دفعه بی سیم اعلام کرد رسول شهید شد
بغض کرد و ادامه داد،باورت نمیشه،توان از پاهام رفت،نشستم روی خاک ها زدم زیرگریه.بچه ها اومدند گفتند:یکی از بچه های رسول،نه خود رسول.خندیدم و گفتم :ای بابا.
نگاهی به صورت ابوحسنا کردم و گفتم:حالا که زنده ام ،عوضش شام مهمون من..
ابوحسنا خندید و گفت؛باشه،قبول.فقط خیلی تدارک نبین،یه دقیقه اومدیم خودتو ببینیم.آن شب فرصتی پیش آمد تا باهم کمی حرف بزنیم. موقع خداحافظی دست من را محکم بین دست هایش گرفت و گفت:مراقب خودت باش.
#ادامهدارد
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
جنگ نرم
مثل خمپاره ۶۰هست،
نه صدا داره نه سوت،
وقتی متوجه میشی
که دیگه رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت!
شهید حجت الله رحیمی🌱❣️
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑لحظاتی از وداع مادر #شهید_جلادتی در معراج شهدا😭
نوش جونت مادر اون شیری که خوردی...
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
#شهید_غلامحسین_خزاعی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
غروب #ماه_رمضان بود.ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی قابلمه ای از من گرفت . .
و بعد داخل کله پزی رفت، به دنبالش رفتم و گفتم :
ابرام جون کله پاچه برای #افطاری عجب حالی میده!!
گفت : راست میگی ولی برای من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت و وقتی بیرون آمد ، ایرج با موتور رسید ،ابراهیم هم سوارش شد و خداحافظی کرد.
با خودم گفتم حتما چند رفیق باهم جمع شده اند و افطاری میخورند. و از اینکه به من تعارف نکرده بود ناراحت شدم . .
فردای آن روز که ایرج را دیدم
پرسیدم : دیروز کجا رفتید؟
گفت : پشت پارک چهل تن انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آنها دادیم . .
آنها ابراهیم را شناختند و خیلی تشکر کردند
خانواده ای بسیار مستحق بودند. بعد هم ابراهیم را رساندم به خانه شان . .
#شهید_ابراهیم_هادی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بعد از شهادتش معلوم شد در زمان زندگی، خدمت امام زمان (عج) مشرف شده بوده و قبل از شهادت، در تقویم دیواری منزلشان، دور روز شهادت خودش خط کشیده بود.
#شهید_مدافع_حرم_اسماعیل_خانزاده
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
رسم خوبی داشتیم، ماه رمضانها بعضی شبها
چند تا از مربیها جمع میشدیم ،
افطاری میرفتیم خونهی دانش آموزان . .
یه بار تو یکی از شبها، توی ترافیک
گیر کردیم، اذان گفتند، علی گفت:
وحید بریم نماز بخوانیم وقت نمازه،
من گفتم: ۵ دقیقه بیشتر نمونده علیجان
بزار بریم اونجا، میخونیم ..
نشون به اون نشون که یک ساعت و
نیم بعد رسیدیم به خونهی بنده خدا،
از ماشین که پیاده شدیم، علی زد رو
شونم و گفت : کاری موقع نماز اول وقت
انجام بشه ابتر میمونه‼️
#شهید_علی_خلیلی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همخوانی زیبای شهید مدافع حرم حامد بافنده و سید مسافر
شهید مدافع حرم#حامد_بافنده
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa