1.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"(🖤)"
توچرابازنگشتیدیگر ..؟!
♥️⃟🍁¦⇢ #حاجے
🍁⃟♥️¦⇢ #بـھوقتډلټڼگے
-
خدایا . .
درشهادٺچہلذتۍاسٺ
کہمخلصانتوبہدنبالآن
اشکشوقمیریزند🚶🏿♂💔:)!"
#حاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
حاج قاسم آخرین فردِ این تصویر بود که به جمع ملکوتی آنان پیوست.
شب و عاقبتمون شهدایی🌙
#یادشهداباصلوات
#حاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
ولۍخودمونیماحاجۍاونجایـه
تیکہڪلامتآتیشمونزد؛
-نـاڪاماونیہڪهشھیدنشہ💔:)..
#حاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
#باستارهها💫
حاجۍمیگفت:
اینانقلاب؛آنقدرتلاطموسختۍ
داردڪھیكروز؎شھداآرزومیڪنند
زندهشوندوبراۍدفاعازاینانقلاب
دوبارهشھیدشوند
#حاجی
#یادشهداباصلوات
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
3.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو دیدین؟🙂
حال بچه رو خریدارم..(:
#حاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم کسی را میخواهد تا بگوید: کمتر از سه ماه دیگر، پایان اسرائیل را اعلام میکنم..!💔
#حاجی
#به_وقت_دلتنگی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی: وقتی خدا در ذهن بزرگ شد و ماسوای آن، همه چيز حقير و كوچك بود، او در هر شرايطی پيروز است.
#حاجی
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌨زمستان است دیگر
دل زمین به برف گرم است و
دل من به تو #حاجی
دلتنگتیم مرد 💔❄️
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴
#سردار_شهید
#حاج_حسین_خرازی
با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
مرخصی داشتیم و قرار شد با #حاج_حسین بریم اصفهان .
#حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم .
بهشگفتم : با اتوبوس؟
توی اینگرما؟
#حاج_حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت :
گرما ؟!!!
پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم .
پس اونا چی بگن ؟
با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد
📚یادگاران7 «کتاب #شهید_خرازی » ، صفحه 33
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
#خاطرات_شـهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محسن_وزوایی
او همیشه قبل از نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، #حاج_احمد_متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، اوضاعش بی ریخته .
کار آنقدر سخت شده بود که در نهایت #حاج_احمد مجبور شده بود #محسن_وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر آتش شدید توپخانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند. با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار خطرناک تر از ساعت های اولیة حمله شد، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند #محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با #حاج_احمد صحبت کند .» #حاج_همت گفت : « #احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم »
همین موقع #حاج_احمد گوشی بیسیم را از #همت گرفت .
صدای شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا #محسن ... » صدای گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند، دیدم توی صورت سبزه #حاج_احمد موجی از خون دویده است . گوشی بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان #حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « #محسن ، خوشا به سعادتت ! »
🔻عشق یعنی یه پلاک 🔻
🆔 @pelak_shohadaa