eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.3هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
151 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
•| که داشته باشی نیازی به عشق‌های دیگه نداری😊 میدونی یکی حواسش بهت هست... یکی که اومده تا وصلت کنه ✨ به خدا...☺️☝️
•| که داشته باشی نیازی به عشق‌های دیگه نداری😊 میدونی یکی حواسش بهت هست... یکی که اومده تا وصلت کنه ✨ به خدا...☺️☝️ 🌹
🌷 شهید سید مرتضی آوینی: 🌿 من هرگز اجازه نمی دهم که صدای در درونم گم شود این ، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌷💐🌹🕊🌹💐🌷 می گوید : هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره یک روز با مصیح پولی‌نژاد یک روز با مدهای عجیب و غریب و یک بار هم با فتنه و ... و ... و ... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست دشمن، ولایت مداری و ولایت پذیری ما را نشانه گرفته است.... پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش.... 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
📌 شهیدی که لحظه شهادت حاج همت شهید شد 🔹️ شخصیت عجیبی داشت. در خانواده سادات و مذهبی بزرگ شد . ◇ برای خودش حال وهوای دیگری داشت و دنبال رفقای آنچنانی بود. ◇ هرچه دوستان و خانواده نصیحتش کردند عمل نمیکردد. ◇ دنبال تفریح و ... بود تا اینکه با پیکر خونین برادرش مواجه شد. ◇ سید حمید از همان دوران انقلاب مسیر خودش را عوض کرد. با شروع جنگ همراه با کمکهای مردم راهی جبهه ها شد. ◇ سیدحمید را کمتر با کفش می دیدند. معروف شد به سید پابرهنه. ◇ می‌گفت تمام این سرزمین به خون شهدا آغشته است. ◇ مسئول اطلاعات شد. شجاعت او زبانزد رزمندگان بود. دوستان قدیم خودش را نیز به جبهه کشاند. ◇ در عملیات خیبر، ترک موتور او نشست تا به سمت دیگر جزیره بروند. ◇ گلوله توپ در مقابل آنها به زمین خورد. سید حمید میرافضلی عاشق حضرت زهرا(س) بود و روز شهادت حضرت نیز همراه با حاج همت آسمانی شد. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 دوازدهم فروردین ماه ۱۳۳۴ است روزی که استوره دفاع مقدس در شهرضای اصفهان چشم به جهان گشود و این معلم دلسوز و نظامی سخت کوش برای نگه داشتن ایرانی که هم اکنون داریم، سر خود را از دست داد و آسمانی شد. حاج همت! سردار من! ما به داشتن حتی نام و یاد تو افتخار می کنیم... تو و امثال تو بودید که اسلام را زنده نگه داشتید و امروز فقط با نام و یادت انس گرفته ایم... و سیره ات من هرگز اجازه نمی دهم که صدای در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه مرا نیز کرده است. اینگونه است که یک انسان بر جان ها حکومت میکند 🌹 🕊 💐 💐 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 او همیشه قبل از نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، اوضاعش بی ریخته . کار آنقدر سخت شده بود که در نهایت مجبور شده بود علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر آتش شدید توپخانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند. با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار خطرناک تر از ساعت های اولیة حمله شد، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با صحبت کند .» گفت : « سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع گوشی بیسیم را از گرفت . صدای شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا ... » صدای گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند، دیدم توی صورت سبزه موجی از خون دویده است . گوشی بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « ، خوشا به سعادتت ! »‌ 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa
شش ماه پس از آغاز نهضتِ «حضرت روح الله»، به تاریخ ۱۳ آذر ۱۳۴۲ شمسی، در «تهران» متولد شد و در گهواره بود که آن حضرت، از کشور تبعید شد.   ●۱۵ سال بعد «محسن»، از «میدانِ آزادی» تا بهشت زهرای تهران، به دنبال مقتدایش دوید و از آن روز تا ۴ سال، اوقات کمی پیش آمد که مجالی برای استراحت بیابد. با شروع تحرکات تجزیه طلبانِ ضد انقلاب در مناطق کردنشین، «محسن» درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذرانیدن آموزش نظامی در به«مریوان» اعزام شد. ●او که برگِ ماموریتی سه ماهه در دست داشت، در «مریوان» به جمع هم رزمانِ  پیوست و پس از مدتی به عضویت رسمی «سپاه پاسداران» درآمد و در رکابِ آن سردارِ خیبرشکن، ماندگار شد.  ●مدتی بعد «حاج احمد»، چند قبضه خمپاره اندازِ «سپاهِ مریوان» را به ، و «محسن نورانی» سپرد و این گونه بود که هسته ی نخستینِ «واحد توپ خانه و ادوات» در نیروهای تحت امرِ «حاج احمد متوسلیان» ایجاد شد.  ●هنگامی که پا گرفت، این واحد، به یگانِ توپ خانه ی تیپِ مذکور ارتقاء یافت و پس از ارتقاء تیپ به لشکر به فرماندهی ، «علی رضا ناهیدی» ماموریت یافت که یک تیپِ توپ خانه و ادوات، با نام «ذوالفقار» را تاسیس کند. ماموریت انجام  و «محسن نورانی» هم جانشین فرماندهی «تیپ ذوالفقار» شد. ●پس از شهادت «علی رضا ناهیدی» در اسفند ۱۳۶۱ شمسی، «حاج همت»، فرماندهی «تیپ ذوالفقار» را به «محسن نورانی» سپرد.  کم تر از شش ماه بعد، «محسن نورانی» در منطقه ی «اسلام آباد غرب» در کمین تروریست های ضدانقلاب افتاد و بال در بال ملائک گشود. 🔻عشق‌ یعنی‌ یه‌ پلاک 🔻 🆔 @pelak_shohadaa