eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"❐❛❤️" اَلسَلامُ‌عَلَیڪ‌یـاڪَریمِ‌اَهلِ‌بِیٺ(؏) | °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❃صـدا بـزن‌دل‌مـارا.. پاییزرا پـر پـرواز تـۅمعنـامیڪند.. از پـس بـرگهاۍانتظارصدایمان‌ڪن.. راه‌گـم‌ڪرده‌ایمـ.. شهادتت مبارڪ🦋 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
❃صـدا بـزن‌دل‌مـارا.. پاییزرا پـر پـرواز تـۅمعنـامیڪند.. از پـس بـرگهاۍانتظارصدایمان‌ڪن.. راه‌گـم‌ڪ
⊱⁕🦋⁕⊰ 〖دستـم نمیرسـدبـہ بلنداۍآسـمان شهادٺ... اما دستٺ‌بـہ‌دامان تۅمیشوم ای‌شهیدتاشایدضمانتم‌رابڪنے...〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘•͜͡ اگھ همیشه دلٺ میخواستھ به شهدا خدمت ڪنے... به آیدے زیࢪ پیام بدھ😉 ⇨ @shahidhadi_delha 😌
- حاج مهدی رسولی.mp3
3.52M
🕊⁐𝄞 •°(شهــادت‌همۂ‌آرزومہ)°• 🎙•|حاج‌مهدۍرسولے °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
°.•🤲🏻°.• رفیـــــق‌‌ غذاۍروحٺ سرد‌ نشھ 😉 نـــــماز اول‌وقتش میچسبہ✨
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_هدیه‌ی_اجباری 🕗#قسمت_نهم براي يه لحظه دلم خواست كه زندگي كنم، غذا بخورم، با
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 هستي گفت: - اين يعني... يعني اينكه مبينا بايد باردار بشه! گيج و سردرگم بودم. همهچيز جلوي چشمهام سياه و تار بود. با حس درماندگي گفتم: - اما من كه ازدواج نكردم. - دوماه وقت داري كه اين كار رو بكني! بيشتر از اين نميتونستم جلوي سرازيرشدن بيامان اشكهام رو بگيرم. قلبم به درد اومده بود از اينهمه اتفاق كه به يكباره روي سرم آوار شده بود. دوست داشتم توي اون لحظه بهقدري فرياد بزنم كه گوش آسمون كر بشه! فقط خدا رو صدا ميزدم، فقط از خدا كمك مي خواستم؛ پس چرا اتفاقي نميفته؟ چرا كسي من رو از اين خواب بيدار نمي كنه؟! چرا كسي اين كابوس رو ازم نميگيره؟! دست هستي توي دستهاي يخزدهم جا گرفت. حالا سرم شونههاي هستي رو ميخواست كه آروم و بيصدا روي اونها اشك بريزه! تابهحال در اين حد خودم رو درمونده نديده بودم. فقط ميخواستم كه زودتر از اينجا خلاص بشم، سرم رو توي بالشتم فرو كنم و تا خود صبح اشك بريزم. خدايا صدام رو ميشنوي؟ چرا من؟ چرا؟! من چه گناهي به درگاهت كردم كه سزاوار چنين سرنوشتي شدم؟! با درموندگي ناليدم: - خواهش ميكنم خانم دكتر! بهم بگيد كه راه ديگهاي هست! آخه من چطور ميتونم اين كار رو بكنم؟ نميدونم كي اشكم روي گونهم سر خورده بود كه شوريش رو توي دهنم حس كردم. توي صدام عجز و التماس بهوضوح ديده مي شد. - تو رو خدا بهم بگيد كه اينطور نيست! - مبيناجان، عزيزم خيلي دوست دارم كه بهت بگم هيچ مشكلي نيست و با دارو برطرف ميشه؛ اما اينطور نيست. من نگران سلامتيتم. ازت ميخوام كه حداكثر تا سه ماه ديگه باردار بشي؛ وگرنه اتفاق بدي كه نبايد بيفته... با كمي مكث ادامه داد: - ميفته! به شخصه احساس پوچي ميكردم. از فكر اينكه قراره تا سه ماه ديگه فقط ازدواج كه نه، يه بچه هم به دنيا بيارم، احساس غريبي توي وجودم شكل ميگرفت. سرم گيج ميرفت و تموم آرزوهام رو بر باد رفته ميديدم. چهرهي خندون بابا و صورت مهربون مامان جلوي چشمهام ظاهر شد. آخرين صدايي كه به گوشم ميرسيد صدايهستي بود كه ازم ميخواست چشمهام رو باز كنم. چشمهام سنگين شد، سرم گيج رفت و روحم آزادانه پر كشيد و ديگه نه چيزي ديدم و نه چيزي شنيدم. *** آروم لاي پلكهام رو باز كردم و چشمهاي قهوهايرنگ هستي رو ديدم كه لبخند بيجون و نگراني بهم زد. - تو كه من رو كشتي ديوونه! دوباره با يادآوري چند لحظه قبل اشكم از كنار چشمهام پايين اومد و با عجز به هستي نگاه كردم. - هستي بهم بگو كه همهش دروغ بوده! هستي اشك نشسته روي گونهش رو با پشت دست پاك كرد و لبخند اميدوارانهاي روي لبهاش آورد. - پاشو خودت رو جمع كن! دختر گنده يه جوري گريه ميكنه انگار من مردم! - گم شو! از روي تخت بلند شدم كه سرم بهشدت گيج رفت. به اتاقي كه داخلش بودم نگاهي انداختم، اتاقي با همون دكوراسيون مطب خانمدكتر كه فقط وسايلش متفاوت بود. كتابخونهي كوچيكي كه پر از كتابهاي قطور بود، روبهروي تخت قرار داشت و ميز و صندلي چرم سفيدرنگي گوشه اتاق خودنمايي ميكرد. خانمدكتر وارد اتاق شد و با ديدن من لبخندي به چهرهش آورد. - خوبي؟ - آره خوبم. - خوبه! سرمت هم تموم شده. به لولهي باريكي كه از دستم آويزون بود نگاه كردم، تازه متوجه سرم وصلشده شدم و آروم سرم رو جدا كردم. با تشكر از خانمدكتر نااميدانه همراه با هستي از مطب بيرون زدم. بدون حرف سوار ماشين شدم. سرم سنگين بود و بدجور بغض توي گلوم نشسته بود، از اون بغضهايي كه هيچوقت دوست نداري تجربه كني. بدون احساس با حس خلسه به شيشه ماشين خيره بودم، چيزي رو نميديدم، صدايي رو نميشنيدم؛ انگار كه سبك و بيبال به دنياي ناشناختهاي پا ميذاشتم! ماشين متوقف شد و تازه به خودم اومدم. با بيحالي از ماشين پياده شدم. سرم روي بدنم سنگيني ميكرد. از حياط خشك و بيآبوعلف هستي گذشتم. سنگريزهي زير پام رو با لجاجت پرت كردم. هستي در خونه رو باز كرد و كمكم كرد تا وارد خونه بشم، توي مبل فرو رفتم و سرم رو توي دستهام گرفتم. - حالا چرا اينجوري نشستي و غمبرك زدي؟ - خوبه خودت هم توي مطب بودي و شنيدي كه خانمدكتر چي گفت! - قربونت بشم هر مشكلي يه راهي داره. نبايد كه بشيني و زانوي غم بغـ*ـل كني . - مثلاً چه راهي خانم مارپل؟ - فعلاً بايد بگرديم دنبال شوهر براي سركارخانم. ✍نویسنده: مهسا عبدالله زاده °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ۆقَسَـم بـھ سَـربآزاݩِ خَطِ‌مُقَـدَمِـ ٺـۅ👉🏻 ڪھ‌ڪۅفـہ‌نمیشۅدٵینجآ⇩ بێـ⇜ـا... 🤲🏻 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
•ۆقَسَـم بـھ سَـربآزاݩِ خَطِ‌مُقَـدَمِـ ٺـۅ👉🏻 ڪھ‌ڪۅفـہ‌نمیشۅدٵینجآ⇩ بێـ⇜ـا... #اللهم_عجل_لولیڪ_الفر
‌⚘•͜͡ سـربازِ آقـا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌!☝️🏻 بلڪھ‌|شهـید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
⃟ ♥ ⃟ الـۅعــده‌ۅفـــا🙌🏻 اعضـاۍ‌محتــࢪم‌سـلام🌿 ⇦بالاخـࢪه‌ࢪوز‌شـࢪوع ‌#چله‌حـاجـت‌ࢪوایۍ ‌‌فـࢪا
✿⁐🦋 دلــــ ... تنهانردبانےاستـ ڪہ‌آدمےرابـہ‌آسمان‌میرساند وتنـهاوسیله‌اۍستـ... ڪہ"خــ∞ـــدا"را دَر مےیـابـد... ✾روزبیستُ‌چهارم فراموش‌نشود❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『مُجاهِدانھ زِندِگی‌ڪُن☝️🏻 اجر‌زندگـۍمّجاهِدانھ↶ شَـــــهادٺھ....⚘ 🖇بـا یارۍ خدا و هَمڪارۍ شُـما عَزیزاݩ دَر طَرح رزمآیِش ڪُمَڪ مُؤمِنانِھ بَستِھ هآۍ اَرزاق بِیݩِ نیازمَنداݩ تَقسیم وَ ټوزیع شُـد📦 | °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
❛📷❜ مـا زنده‌ۍ‌عشقیـــــم ز مـردن نهراسیمـ... عاشـــــق نشود↶ هر ڪھ بھ دریـــا نزند دݪ|‌ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••انقلابــ ڪارمندنمیـخـوادرفقـا☝️🏻 آدم‌جهادۍمیخـواد↻ فـرقِ‌"حاج‌قاسـم" باهمڪاراش تـۅ همین بـۅد...⚘ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
••انقلابــ ڪارمندنمیـخـوادرفقـا☝️🏻 آدم‌جهادۍمیخـواد↻ فـرقِ‌"حاج‌قاسـم" باهمڪاراش تـۅ همین بـۅد...⚘
‌‌•-🕊⃝⃡♡-• دلــــــم ڪسے را میخۅاهد تا بگـۅید⤹ ڪمتـرازسـھ‌ مـاه‌دیـگـر، پایان‌ڪرۅنارا اعلام میڪنم..🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرام‌بـاشیـد✋🏻 ایـن‌چیزهایےڪہ‌شمـا میبینید⤹ اینهاحــۅادث‌ِطبیعےِیڪ‌ راه‌ دشۅاربہ سـمـت قلہ‌استـ ...🌱 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
°.• ⌛️°.• ﴿یا مُجیبَ دَعوةِ مُضطَرین﴾ ای‌اجابت‌‌ڪننده‌دعاۍدرماندگان🤲🏻 دعـآۍ‌جوشـن‌ڪبیر🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_هدیه‌ی_اجباری 🕗#قسمت_دهم هستي گفت: - اين يعني... يعني اينكه مبينا بايد بار
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 هستي اصلاً وقت شوخي نيست. - شوخي چيه؟! مثل اينكه متوجه اصل قضيه نيستي! تو بايد بچهدار بشي، اون هم فقط در عرض دو ماه. - تو رو خدا يادم نيار! سرم بيشتر درد ميگيره. هستي از كنارم بلند شد و بهسمت آشپزخونه رفت و چند دقيقهي بعد با ليوان آب و قرص كنارم نشست. - اين مسكن رو بخور آرومت ميكنه. قرص رو از داخل بشقاب برداشتم و ليوان آب رو يه نفس سر كشيدم. - خب قرصت رو هم خوردي. حالا نوبت به نقشهي من رسيده. - نقشه؟ - آره، چند لحظه صبر كن الان ميام. دنيا روي سرم خراب شده بود. قلبم بدون توقف توي سـ*ـينهم ميكوبيد. نميدونستم چطور ميتونم با اين مشكل كنار بيام و حلش كنم. هنوز هم باور داشتم كه همهي اينها يه خواب بيشتر نيست و هر لحظه منتظر اين بودم كه صداي مامان رو بشنوم كه داره من رو از خواب بيدار ميكنه. چقدر اون لحظه صداي غرغرهاي اول صبح مامان هم برام شيرين بود. مرگ رو توي دوقدميم ميديدم، بهوضوح حسش ميكردم و بيشتر از هرچيزي ازش ميترسيدم. ناخودآگاه توي خودم جمع شدم و شونههام رو توي دستهام گرفتم. صداي هستي من رو به خودم آورد. - اين هم از نقشهي من! به برگهي توي دستش خيره شدم و متعجب پرسيدم: - اين ديگه چيه؟ داخل آشپزخونه رفت و بهم اشاره كرد تا پيشش برم. بيحال از روي مبل بلند شدم. - هستي تو رو خدا اگه ميخواي شوخي كني الان وقت مناسبي نيست. - اَه امان از دست تو. يه لحظه گوش كن ببين چي ميگم. - بفرما! به ليست توي دستش اشاره كرد و با ذوق گفتاين ليست سوژههاي انتخابي توئه! با تعجب فراوان گفتم: - چي؟! - همين كه شنيدي. خودكاري از روي اپن برداشت و برگه رو جلوي صورتش گرفت. - خب ميريم سراغ اولين مورد. با تعجب بهش خيره شده بودم و منتظر بودم ببينم ميخواد چيكار كنه. - اولين مورد كيارشه. درسته يكم زبوننفهم و كلهخره؛ولي خب عاشقته. نظرت چيه؟ - منظورت اينه كه كيارش بشه همسر من؟ كسي كه با عكسام من رو تهديد ميكرد و فقط اداي آدماي عاشق رو درمياورد! اون فقط نقش بازي ميكرد هستي، نقش! اون هيچوقت من رو دوست نداشت. - خيلی خب خيلی خب، حالا چرا ميزني! ظرف پر از شكلات باراكا رو سمتم گرفت. - فعلاً شوكول بزن شارژ شي تا بريم ادامه ماجرا. با ذوق شكلات تلخ باراكا رو باز كردم و با عشق توي دهنم گذاشتم. مزهش رو با تموم وجود حس كردم. واقعاً كه توي اون لحظه فقط شكلات باراكا ميتونست حالم رو خوب كنه! - خب الان اعصابت اُكيه؟ با اشاره سر گفتم: - آره. دوباره برگه رو برداشت و بهش نگاه كرد. خودكار رو توي دستهاش گرفت رو روي برگه خط كشيد. - خب كيارش كه پريد. بريم سراغ مورد بعدي. - مورد بعدي؟ - آره مورد بعدي پسراي مجرد فاميلتونه. توي فاميلتون و اقوام، پسر مجردي چيزينداريد؟! نگاه عاقلاندرسفيهي بهش انداختم كه خودش متوجه شد و ابروش رو بالا انداخت و گفت: - ايواي ببخشيد اصلاً يادم رفته بود كه شما با خانواده بهطور كل قطع رابـ ـطه كرديد. آرنجش رو روي اپن گذاشت و تكيهگاه سرش كرد. - ولي خب شايد با اين كار رابـ ـطه خانوادگيتون خوب بشه ها! - حرفا ميزنيا! ميخواي بابام سرم رو با گيوتين قطع كنه؟ اونا بهخاطر آرامش من، خودشون و خونوادهمون حاضر شدن دست از خانوادههاشون بكشن. حالا برم بهشون بگم من ميخوام با فاميل ازدواج كنم؟ - منطقيه! يه خط ديگه روي برگه كشيد. - و اما ميريم سراغ مورد سوم. ✍نویسنده: مهسا عبدالله زاده °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆
۞بســـــم‌اللّٰه‌الـرحمـٰـن‌الرحیــم۞ 📣 ⇦ گࢪوه‌ختم‌قࢪآن‌وذڪࢪ 💠جهت‌حاجت‌ࢪوایےخۅد دࢪگࢪوه‌"ختم‌قࢪآن" و"ختم‌ذکࢪ" نام‌خودࢪابه‌آیدی‌خادمین‌مابفࢪستید. 💫خادم‌گࢪوه‌"ختم‌قࢪآن"👇 🆔 @Khademalali 💫خادم‌گࢪوه"‌ختم‌ذکࢪ"👇 🆔 @Ebrahim_Navid_Delha33 ⇦همچنین‌هࢪشـب‌جمعـه‌ "هیئت‌مجـازی" دࢪکانال‌های‌مجمۅعه بࢪگزاࢪخواهیم‌کࢪد... منتظࢪهمراهےو حضــوࢪگـࢪمتـان‌هستیـمツ _باابࢪاهیم‌ونوید‌دلها‌تاظھور↯ ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f _عشق‌یعنی‌یه‌پلاک↯ ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f
•امیرالمؤمنین (؏): هر ڪھ ظلم ڪند، ظلم اش او را نـابود سازد🍂 (غررالحڪم حدیث ۷۸‌۳) °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f