eitaa logo
پلاک ایران | غیرمحرمانه قم
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
83 فایل
پایگاه خبری پلاک ایران با مدیریت حسین افسر خبرنگار استان قم💁‍♂️ 👈اینجا با اخبار مهم و جامع ایران همراه باشید @pelak_iran ادمین تبلیغات: @pelak_iran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🏴 قافیه زندگی‌ام به تو ختم می‌شود؛ چون که با تربتت کام برداشته‌ام یا حسین ... 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ خدمت بچه داران عزیز، ایده اوردم براتون‌ 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 🔶 نکن با خودت ... خجالت زده اشکهایم را پاک کردم . تو چه میدونی حال منو ... پس قضاوتم نکن ... 🔵 من فقط یه چیزو خوب میدونم طیبه ...تو از پس همه چی بر میای . تو طیبه قوی هستی . تو خدا و امام زمان رو داری . تو بیماری امیر و مراسم جلو نیومدم . چون دلم میخواد همیشه تو رو قوی ببینم . اما میدونی که حواسم به کارها بود ... 🔴 خیر ببینی ... همین که مراقب محمد بودی یه دنیا کمکه ،ببخش منو ... این روزها میزون نیستم . سعی می‌کرد به صورتم نگاه نکند . با لبخندی گفت : درست میشه ... خدا بزرگه ...گفتم : برو تو خیس شدی ... برو تو خیس شدی ،ممنون ازت ... دستی تکان داد: یا علی ،حرکت کردم . 🔻 عید ۱۳۹۷ بنا به سنت قدیمی به یاد امیر منزل ما در روستا خرجی داده می‌شد . رفت و آمد فراوان و همه در تلاش بودند . برای مهدا و همسرش یکی از اتاقها را آماده کردم که راحت باشند. سر مزار هم حسابی شلوغ بود . تا چشم کار می‌کرد جمعیت ایستاده بود . به جمعیت نگاه می‌کردم ،چرا دنبال مرتضی میگشتم ،از دور ماشینش را شناختم ... از ماشین پیاده شد و رفت به راحله کمک کرد . آن سال اولین سالی بود که راحله با عصا راه می‌رفت . بیماریش تازه عود کرده بود . دیدم دست‌هایش را گرفته و قدم قدم می آیند. چند حس مختلف را به یکباره تجربه کردم :غم ؛ خشم ؛ تنهایی ؛ نا امیدی ؛ خجالت ؛ چشمهایم را بستم و باز کردم . نگاه خیره عمه روی من بود . رفتم و با مهمانها مشغول شدم . آن سال محمد و رسول و مرتضی تنها ۵ روز از نوروز پیش ما ماندند و بعد هر ۳ به ماموریت رفتند ... بیشتر تعطیلات را با عمه بودم و کتاب جدیدم را با او اصلاح کردم. باید خودم را مشغول میکردم . طیبه باید قوی باشد مثل همیشه ... تصمیم گرفتم محمد که برگشت درباره ازدواجش جدی صحبت کنم . اما با صحبت های عمه فاطمه تمام فکرم بهم ریخت ... ...
قسمت نود و یک .m4a
5.09M
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 📚داستان حضرت دلبر با صدای نویسنده : ✍صالحه کشاورز معتمدی 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋 💖 سلام 🌷 صبح زیبـاتون بخیر 💖 امـیدوارم توشه 🌷 امروزتون پُر باشه 💖 از سلامتی، نشاط 🌷 دل خـوشی 💖 عاقبت بخیری 🌷 عـشق و مـحبت 💖 وخوشبختی و شـادی 🇮🇷 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🗞 تصاویر صفحه نخست منتخب روزنامه‌های سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ 🔖 آگاهی حق مردم در عصر آگاهی با 👇 🆔 @pelakiran