هدایت شده از .
اگر سر مسئله ای ناراحت و گرفته می شدم و گله و شکایت می کردم، می گفت: «ببین عزیزم، هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد، یکی اش راه شیری است. سیاره های زیادی در آن هست که یکی اش زمین است. روی کره زمین هم میلیاردها نفر هستند که یکی اش...». همین طور از کل به جزء می آمد. آخرش هم می گفت: «ما هم ذره ای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما می زنی، در این مجموعه باشکوه در کجا قرار دارد».
گاهی احساس می کردم، مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی می کند. نسبت به زمانی که در آن زندگی می کرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت.
#شهید_آوینی
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
هدایت شده از .
از وقتی مرتضی را شناختم، دنبال حقیقت بود. آن قدر در این مورد پافشاری می کرد که حتی از خودش هم می گذشت. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه ها بود که وقتی با حضرت امام آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید. چیزی که سال ها به دنبالش بود، در وجود مبارک امام پیدا کرد. وقتی شناخت، دیگر فاصله ای نبود. به یک معنا به واقعیت و حقیقت اصلی رسیده بود.
#شهید_آوینی
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
هدایت شده از .
شعر جوانی شهید آوینی:
«برایت گل می آوردم
برایت گل می آوردم
و با تو در اتاقی که به رنگ چشم هایت بود می ماندم
ولی دیدم که دستم لحظه ها را دور می ریزد
تو شاید گریه می کردی که من تنهایی بیهوده ای بودم
تو مثل نبض خوشبختی من، آرام خواهی ماند
و هرگز مرگ یک دیوانه کوچک
که دور از باغ، در زندان گلدان های زیبای تو می میرد
تو را گریان نخواهد کرد
و میخک هایی که دور از باغ
در زندان گلدان های زیبای تو می میرند، می دانند
من تکرار یک تنهایی ام
در چشم هایی که تمام چشم ها را دوست می دارد...»
#شهید_آوینی
❤️لحظِھاےبآشُہَــدا❤️
🍃|ʝσɨŋ|
🔜 @Muoud_313
#حدیثانھ😍
پیامــبر اڪــرم(ص)↯
نشستن مرد نزد زن و فࢪزندش،نزد خدای متعال محبوبتࢪ است از اعتکاف او دࢪ این مسجد من
📚تنبیہالخواطع ج۲ ص۱۲۲📚