.
♦️#کرامت_حضرت_معصومه_سلام الله علیها
👈🏼 #شیخ_محمدعلی_نائینی_اردستانی (م۱۳۳۵ق) رحمت الله علیه مینویسد:
🔅 یکی از خدّام آستانه مبارکه به نام آقای سید حسین فرزند مرحوم آقا سید صفی چنین نقل کرد که:
"پای عموی من #میرزا_اسدالله انگشتهایش سیاه شده بود و اطبا از معالجه او عاجز شده بودند.
و جراحان اتفاق بر این مطلب کرده بودند که باید پای او را برید که مرض بالاتر نرود.
و بنا گذارده بودند فردا پای عموی مرا ببرند.
تا آنکه خود میرزا اسدالله گفته بود:
حالا که بنا شده فردا پای مرا ببرند، پس امشب مرا ببرید در حرم #دختر_موسی_بن_جعفر سلام الله علیهابگذارید.
🔅 غلامی بود مبارک نام داشت او را بهدوش کشید. او را برد وسط #حرم_مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام گذارد و خدّام درب حرم را بستند و در پای ضریح بنا کرد از درد نالیدن و فریاد زدن؛ بهحدی که بعضی از خدام که پشت در بودند، خواب نرفتند.
🔅 آنها از درد و ناله او تا نزدیک صبح صادق متأثر بودند.
خدامی که پشت درب حرم بودند، دیدند که میرزا اسدالله صدا میزند و میگوید:
⭕️درب حرم را باز کنید که حضرت مرا شفا داده است.
🔅 خدام برخاستند و در حرم را باز کردند، دیدند که میرزا اسدالله خوشحال و خندان است.
او گفت: در عالم خواب دیدم بانوی مجللهای آمد به نزد من و فرمود:
چه میشود تو را؟
عرض کردم که:
این مرض پای مرا گرفته و مرا عاجز کرده یا شفا و یا مرگ از خدا میخواهم.
ایشان گوشه مقنعه خود را بر روی پای من چندین دفعه مالیده و فرمودند:
🌹شفا دادیم تو را.
عرض کردم: شما کیستید؟
فرمودند:
مرا نمیشناسی و حال آنکه نوکری مرا میکنی!من فاطمه دختر موسیبنجعفر میباشم.
🔅 بعد از بیدار شدن، قدری پنبه دیده بود در نزد خود. آن پنبه را برداشته بود و به هر مریضی ذرهای از آن پنبه میداد که بمالد به موضع درد، شفا مییافت
و آن پنبه در خانه بود تا آن وقتی که سیلاب آمد آن را خراب کرد، آن پنبه از بین رفت و دیگر او را پیدا نکردیم".
📕 أنوار المشعشعین، شیخ محمدعلی نائینیاردستانی(چاپ کتابخانه آیتالله مرعشینجفی، در قم)، ج۱، ص۵۰۴_۵۰۲
🤲صلی الله علیک یا بنت موسی بن جعفر ورحمت الله و برکاته ولعن الله اعدائک بعددعلمه
.