🟡 ۶ عادت روزمرهای که موجب درد و آسیب میشوند
🔸از شیوه راهرفتن و ایستادن گرفته تا طرز گوشی دست گرفتن، خیلی چیزها میتوانند عاملی برای دردهای مفصلی و عضلانی باشند. نکته اینجاست که خیلی از این عادتها به چشم نمیآیند و بهراحتی از آنها غافل میشوید.
#سلامت
پایگاه خبری تحلیلی پیک آمل ⏬
@peykeamol_ir
🌦پیشبینی ۷ روزهء وضع هوای مازندران.
پایگاه خبری تحلیلی پیک آمل ⏬
@peykeamol_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی میکنم
فلاحتپیشه
نماینده مجلس شورای اسلامی و رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس و کشورمون
ببینین چه زیبا دارن باطن شون رو بیان میکنن
😐
پایگاه خبری تحلیلی پیک آمل ⏬
@peykeamol_ir
🟡 #ورق_بزنید | غفلت مرد از مخارج زن، دریچهای به اختلافات زناشویی
🔸غفلت بعضی مردان از مخارج همسرشان و بیتوجهی به تامین مالی همسر، از مسائلی است که میتواند زمینهساز مشاجره و اختلافات زناشویی و بر هم خوردن آرامش زندگی مشترک شود. این مسئله به خصوص در مورد زنان خانهدار که منبع درامد مستقلی ندارند و به همسرشان متکی هستند بیشتر دیده میشود.
🔸چالش اصلی این است که مرد به عنوان مسئول درامدزایی، به مخارج زن در طول ماه آگاه نیست و زن هر ماه برای شارژ شدن حساب بانکیاش باید درخواست کند و از آنجایی که چنین کاری برای زنان دشوار است، حس لطمه خوردن عزت نفس را به آنها القا میکند.
پایگاه خبری تحلیلی پیک آمل ⏬
@peykeamol_ir
#قطعه_کتاب
کتانی هایش را تا چندبار تعمیر نمی کرد و نمی پوشید، حاضر نبود کتانی نو بخرد. آخر سَر خودم رفتم و برایش یک جفت کتانی خریدم. اولش خوشحال شد. کفش ها را پا کرد و کمی توی اتاق راه رفت. گفتم: «مبارکه مامان! دیگه اون کهنه ها رو نپوش.» به ثانیه نکشید، خنده روی لب هایش ماسید. گفت: «مامان! دست شما درد نکنه.» و کفش ها را از پایش در آورد و گذاشت گوشه ی اتاق. مات و مبهوت، سرم را خم کردم، بلکه از چشم هایش بخوانم توی فکرش چه می گذرد، نتوانستم. بهانه آوردم اگر رنگش را دوست ندارد، با هم برویم و عوضش کنیم. لب ورچید و گفت: «نه، خیلی هم خوبه.» خواست برود زیرزمین به کارهایش برسد، ولی نگذاشتم. گفتم: «خب بگو چی شده مادر.» چشم هایش را دوخت به قالی و گفت: «یاد دوستم افتادم. وقتی راه می ریم، کتونی هاش این قدر پاره ان که ته کفِش جدا میشه ازش. بابا ندارن.» یخ کردم. اولین جمله ای را که به فکرم می رسید، گفتم: «این که غصه نداره محمدم. خیلیم خوبه که به فکر رفیقتی. خب اون کتونی قبلی هاتو ببر بده بهش.» چشمش را از قالی گرفت و دوخت به من. صدایش، لحن سوال کردنش، حتی دو دو زدن مردمک چشم هایش هنوزم یادم مانده. غصه دار نگاهم کرد. ابروهایش زاویه دار شدند. با صداقتی که تهِ تهش می رسید به جایی که می دانستم، از من پرسید: «خدا راضیه؟»
به خودم آمدم، دیدم ای دل غافل! چقدر از این بچه عقبم! توی دلم گفتم: «سادات! دیدی این بچه چه قشنگ بهت درس داد!» چه داشتم جواب سوالش را بدهم؟ دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم: «مادر! این کفشا مال خودته. هر کاری دوست داری باهاشون بکن.» به رویم خندید؛ هم لب هایش، هم چشم هایش.
#کتاب