فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°• ♡ •°
﷽
👌در حدیثی که سینه به سینه در بین ابرار و #خوبان نقل شده و گویا از اَسرار آنان بوده ؛ این چنین آمده است که :
🚦روز #قیامت خداوند از حضرت نوح می پرسد که ای نوح کجا بودی و چه می کردی ؟
▪︎حضرت نوح علیه السلام با تعجب می فرماید که :
︎🌍خدایا در زمین ؛ #تبلیغ دین تو را می کردم!!
◇
🧭خدا می پرسد که آیا #شاهدی هم داری ؟
◇
🦚 در حدیث است که حضرت نوح به سراغ #رسول خدا می آید و می گوید که اگر ممکن است آقا #علی مرتضی را برای #شهادتدادنبررسالتم ؛ با من همراه کنید..
♡
🍇 پیامبر می فرمایند : آقا علی مرتضی که نه ؛ اما یکی از #موالیان ؛ و شیعیان او را ؛ با شما همراه خواهم کرد
• °◇° •
🛑این مطلب که قریب به مضمون یک حدیث است نشان از این دارد که لازم است #مومن برای هرکاری که انجام می دهد #شاهد بگیرد و هم خود ؛ شاهد کارهای خیر و خوب ؛ و عمل صالح دیگر #برادرانوخواهران ایمانی اش باشد
👌《از میان دست نوشته های #استاد 》
◇
👈 کانال پیوندخوبان 🍉
@peyvan
#شهیدانه 🕊🕊
زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت...
😭😭
#حسین_خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!
من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!
آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.
۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامی🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail