فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیپس میفی🐰
#آشپزی🦦
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
من عاشق حرف زدن با توام
آخه تو حرفات درس میشینه کنج دلم..
بهم انگیزه میده،آرومم میکنه
جوری که هیچ آرامبخشی نمیتونه!
حرف زدن با تو
بهترین بخش روزِ منه...💘
#مخاطبدار 🌚
#دلی🤌
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
من به اهدافم قول رسیدن دادم🤏❤️🔥
+خب بریمشروع کنیم برای درس خوندن!🤌
#روزمرگی🩺
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامحُسینمن❤️🩹(:
#اربعین
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
دلنـدارمکهبهمعشـوقِزمینیبدهم..!
دلِمنگوشهیصحنتبخداجاماندھ♥️
#اربعین
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
الهی !
مذهبی بودن رو در درون ما قرار بده :)
نه در پروفایل گوشیمون 💔
#تلنگر
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
منازکربلاسهمیندارمیاحسین؟!❤️🩹
#اربعین
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہعشقِمٰآدر،یٰآدگآرشرٰآپوشیدم،
نٰآمِمٰآدرسندخوردھ روۍِدلم؛
محٰآلاستچٰآدرسیاهےڪھ مرٰآ،
روسفیدمڪرد؛ڪنٰآربگذٰآرم:)❤️🩹
#حجاب
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
خیلی ها گفتن تو ناشناس چنل همش پستاش دخترونه شده و..... دیگه امام حسینی نمیزارید
به خاطر همین امروز کلا قراره مذهبی طور بزارم براتون
May 11
"خشم" ۳ حرف داره
"عشق" هم همینطور
"گریه" ۴ حرف داره
"خنده" هم همینطور
دروغ ۴ حرف داره،
"راست" هم همینطور
"منفی" ۴ حرف داره،
"مثبت" هم همینطور
"دشمنی" ۵ حرف داره،
"دوستی" هم همینطور
"ناکامی" ۶ حرف داره،
"پیروزی" هم همینطور
زندگی دو طرفه ست،
"طرف درستش رو انتخاب كن"
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
ماشیعـہزادهایمخـداراهزارشڪر؛
اینشیعـہزادگۍ؛ شرفخاندانماست . . !
أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِکَ ألْفَرَج 🌱
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
-خواهرمدراینبمبارانفرهنگی،
برایاینکهتیروترکشیبهشمااصابتنکند، چادرترامحکموسفتبگیر🌾
#چادرانہ
#حجاب
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
+تاحالاشدهشدیدادلتنگِمکانی
شدهباشی،کهتجربشنکردی؟!
_آره،کربلا!
𝗝𝗼𝗶𝗻🫀↷
『 @pezeshk313 』
‹ ﷽ ›
#مَهآنا🤍
#قسمت۱۶🤌🏻
نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻
آن روز ها مثل برق و باد گذشت...
یک روز زهرا طی یک تماس تلفنی با مهدیا ،از او خواسته بود که به جشن تکلیف یکی از دختران حوزه بروند و آنجا يکديگر را دیدار کنند..
گفته بود کار مهمی با او دارد.
جشن تکلیف دخترِ مشکات،بهترین لحظات را برای بشری به همراه داشت.
دخترک،،۹ ساله شده بود و شادمانی میکرد..از اینکه همه به او بابت فرا رسیدن محدودهی سنی ای که او را آمادهی بر عهده گرفتن تکالیف الهی،،تبریک میگفتند و آن را خجسته مینهادند.
مهدیا هم با دین آن لحظات یاد روزی افتاد که چادر رنگی،،مملو از پروانهاش را به سر کرده بود و حجاب را از همیشه بیشتر پاس داشته بود.
با مرور آن اتفاقات،لبخندی روی لب مهدیا نشست.
زهرا هدیه یک روسری و یک گیره و مهدیا یک چادر رنگی و یک عطر حرم امام رضا را برای بشری کنار گذاشته بودند.
بعد از مماشاتی که با هم داشتند مهدیا پرسید:
+«کار مهمت چی بود سید؟»
زهرا دستانش را بهم مالید و شروع کرد:
-«ازدواجت!»
مهدیا بهت زده به زهرا چشم دوخته بود و تکه ای از شیرینی ای که در دهانش بود،در حلقش پرید.
چند سرفه کرد و متعجب پرسید:
+«چی گفتی؟»
زهرا لیوانی آب ریخت و به دست مهدیا داد:
-«مهدیا ببین من بلد نیستم مقدمه چینی کنم...ببین..من میخوام یه بنده خدایی رو بهت معرفی کنم.
ازش مطمئنم..مثل چشمام.همونطور که تو رو تو این چند ماه شناختم و ازت مثل چشمام مطمئنم،از اونم همینطور مطمئنم!
مهدیا خنده ای کرد و گفت:
+«خوب اون کیه که اینقدر ازش اطمینان داری و مطمئنی؟»
زهرا سادات مکثی کرد و گفت:
+«برادرم!»
❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
‹ ﷽ ›
#مَهآنا🤍
#قسمت۱۷🤌🏻
نویسنده: فاطمه مولایی🌱✍🏻
مهدیا همانطور که به گُلِ فرش،،با چشمانی گشاده نگاه میکرد و گفت:
+«برادرت؟»
نفس زهرا سادات گرم شد:
-«آره برادرم..طلبهس!
بخدا هر چی ازش بگم کمه.سید محمد حسن،نور چشم همهٔ ماست.
مهدیا!سید هم مثل تو،در ازدواجش خیلی وسواس داشت.
بیا و به برادرِ ۳۱ ساله من جواب مثبت بده.»
مهدیا نمیدانست باید چه کار کند یا چه بگوید..
به آن صحبت های زهرا سادات،چه واکنشی باید میداشت.
بشقاب میوه اش را روی میز گذاشت و گام هایش را به سمت حیاط برداشت.
دمی بازدم کرد.
زهرا به سمتش آمد و گفت:
+«نمیخوای چیزی بگی؟»
-«نمیدونم واقعا چی بگم؟
تو جای من بودی چی میکردی اصلا»
+«جواب مثبت میدادم.»
در آن مدت زهرا سادات را به خوبی شناخته بود.
میدانست که او سیدی عزیز است و بد او را نمیخواهد.
در آن مدت،زهرا سادات شده بود دوست صمیمی اش.
+«اجازه میدی برسیم خدمتتون؟»
مهدیا در ذهنش علامت تعجب لبریز شده بود...
-«نمیدونم..باید خانوادهم رو در جریان بزارم.!»
❌کپی و نشر به هر شکل حرام است❌
@Mah_Ana17
جهت نقد و نظر در مورد رمان #مَهآنا🕊🦋
«لطفاً صرفا جهت نظر دهی به پی وی مراجعه کنید🤌🏻»
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
@Mah_Ana17 جهت نقد و نظر در مورد رمان #مَهآنا🕊🦋 «لطفاً صرفا جهت نظر دهی به پی وی مراجعه کنید🤌🏻»
نظرتون در مورد رمان چیه؟
نقدی یا نظری دارید؟
قطعا اینطور میتونید با اظهار نظرتون به نویسنده کمک کنید🤍💕