eitaa logo
سبک زندگی اسلامی
19.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
841 ویدیو
23 فایل
کانال آموزشی موسسه فرهنگی سریر ققنوس ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ارتباط برای: ✔️تنظیم وقت #مشاوره و #تست ها ✔️ فروش فایل و کتاب ✔️همکاری اشتغال ادمین👇 @Phoenixadmin 🔴نقل مطالب بدون آدرس و لینک و نام مولف،جایز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 خواب با عشق پدر شهیدش 🔸هر شب لباس پدرش را به تن می‌کرد و می‌خوابید بلکه بوی پدر جواب دلتنگی‌هایش باشد ... 🔹محمد مهدی _فرزند شهید مسلم خیزاب ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🔵شهید امیر امیرگان و عنایت امام زمان عج 🔸️از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. شهید امیر امیرگان در سال۱۳۶۶ به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.   📚کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه 166 الی 169 ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🔸️دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. 📚کتاب مکاتبه اندیشه ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس 👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
🔸️حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن،شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری. ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد. انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت. ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت.هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه می ائیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... ، تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می پوشی؟ ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیه می کرد:اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین ضرر خواهید کرد. البته ابراهیم در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد .مثلاً ابراهیم را دیده بودند در یک روز بارانی که آب در قسمتی از خیابان جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آن معبر رد شوند ، ابراهیم آنها را به کول می گرفت و از اون مسیر رد می کرد. 📚 سلام بر ابراهیم ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس 👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
⚫️توییت تسلیت استاد سید علیرضا واعظ موسوی: مقابر و اماکن مذهبی، فضایی امن برای همه ی کسانی است که دنبال ساعتی آرامش و ارتباط قلبی با خدای خود هستند از هر صنف و گروه و طبقه اجتماعی، به سوی این اماکن مذهبی می آیند. سلاح گشودن به روی این افراد، چیزی جز بی شرفی و شیطان صفتی نیست! تسلیت میگم به خانواده های داغدار‎ 🖤 ✅ موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
یک زندگی عاشقانه❤️ روایتی از زندگی شهدا🦋 قهر بودیم در حال نماز خواندن بود… نمازش که تموم شد نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم … کتاب شعرش را برداشت وبا یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن… ولی من باز باهاش قهر بودم! کتاب را گذاشت کنار… به من نگاه کرد و گفت: “غزل تمام”…نمازش تمام…دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد… باز هم بهش نگاه نکردم…. اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟ سکوت کردم…. گفت: عاشقم گرنیستی لطفی بکن نفرت بورز…. بی تفاوت بودنت هرلحظه آبم می کند… دوباره با لبخند پرسید:عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟ گفتم:نـــــــه گفت:”تو نه می گویی و پیداست می گوید دلت آری…” “که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…” زدم زیر خنده….و روبروش نشستم…. دیگر نتوانستم به ایشان نگویم که وجودش چقدر آرامش بخشه… بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم… خداروشکر که هستی…. راوی: همسر شهید بابایی ✅ موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌خدایا! ما رو در فهمیدن این مسیر و استقامت در آن یاری کن! 🔹یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می‌گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می‌گشتم. 🔸از پله‌های شهرداری بالا می‌رفتم که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و از او پرسیدم: آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 🔹یک کاغذ از جیبش درآورد و یک امضا کرد و به دستم داد و گفت: بده فلانی، اتاق فلان. 🔸رفتم و کاغذ را دادم دستش. وقتی امضا را دید، گفت: چی می‌خوای؟ 🔹گفتم: کار. 🔸گفت: فردا بیا سرکار. 🔹باورم نمی‌شد. فردا رفتم و مشغول شدم. 🔸بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضا داده بود، شهردار بود. 🔹چند ماه کارآموز بودم. بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود، من جای اون مشغول شدم. 🔸۶ ماه بعد رئیس شهرداری استعفا کرد و رفت جبهه. 🔹بعد از اینکه در جبهه شهید شد، یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما رو جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می‌شد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود. پروردگارا ! ما رو ادامه دهنده راه شهدا قرار بده و ما رو در این مسیر یاری کن!❤️ 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
📌سیره بزرگان🍃 🌱صدای را که می‌شنید سرگرم هر کاری که بود رهایش می‌کرد و آرام و بیصدا میرفت و مشغول می‌شد 👤شهید محمدابراهیم همت 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
👤آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) 🍃بعد از نماز مقداری تعقیب بخوانید و زود بلند نشوید و بروید. 🔰برخی تعقیبات مشترکه بعد از نماز: ✅دعا کردن ✅ذکر تسبیحات حضرت زهرا(س) ✅خواندن سوره حمد و آیت الکرسی سه مرتبه: استغفرالله الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، ذوالجلال والاکرام و اتوب الیه ☝️نماز را اول وقت با توجه بخوانیم! 💠 موسسه فرهنگی ققنوس https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7