سبک زندگی اسلامی
#حکایت شماره ۴۶ 🔵سکوت را از چهارپا بیاموزیم!! نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بياموزد، گفتار ر
#حکایت
شماره ۴۷
🔵 کاپیتان و مهندس کشتی
کاپیتان یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهمتری دارند. بحث به شدت بالا گرفت و کاپیتان پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند.
قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را به دست گیرد و کاپیتان به اتاق مهندس کشتی برود.
هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که کاپیتان عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت: «مهندس، سری به موتورخانه بزن. هر قدر تلاش میکنم، از موتورخانه سر درنمی آورم و کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
#سبک_زندگی_اسلامی #داستان #مشاور #مدیریت #داستان #مدیر #داستان #مشاوره
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
سبک زندگی اسلامی
#حکایت شماره ۴۷ 🔵 کاپیتان و مهندس کشتی کاپیتان یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که
#حکایت
شماره ۴۸
🔵اشتباه موردي
کارمندي به دفتر رئيس خود ميرود و ميگويد: «معني اين کار چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چيزي که توافق کرده بوديم به من پرداخت کرديد.»
رئيس پاسخ مي دهد: «خودم ميدانم. اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بيشتر به تو پرداخت کردم هيچ حرفی نزدی.»
کارمند با حاضر جوابي پاسخ ميدهد: «درسته، من معمولا از اشتباههاي موردي ميگذرم اما وقتي تکرار ميشود وظيفه خود ميدانم به شما گزارش کنم.»!
#سبک_زندگی_اسلامی #داستان #مشاور #کارمند #داستان #مدیر #داستان #مشاوره
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
سبک زندگی اسلامی
#حکایت شماره ۴۸ 🔵اشتباه موردي کارمندي به دفتر رئيس خود ميرود و ميگويد: «معني اين کار چیست؟ شما
#حکایت
شماره ۴۹
🔵 بی تکبر تصمیم بگیرید
روزي مدير يکي از شرکتهاي بزرگ در حالي که به سمت دفتر کارش ميرفت چشمش به جواني افتاد که در راهرو ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميکرد.
جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت ميکني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي ۲۰۰۰ دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از کيف پول خود ۶۰۰۰ دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود! ما به کارمندان خود حقوق ميدهيم که کار کنند نه اينکه يک جا بايستند و بيکار به اطراف نگاه کنند.»
جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از کارمند ديگري که در نزديکيش بود پرسيد: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»
کارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيک پيتزا فروشي بود که براي کارکنان پيتزا آورده بود.»
#سبک_زندگی_اسلامی #داستان #مشاور #کارمند #داستان #مدیر #داستان #مشاوره #تکبر
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
سبک زندگی اسلامی
#حکایت شماره ۴۹ 🔵 بی تکبر تصمیم بگیرید روزي مدير يکي از شرکتهاي بزرگ در حالي که به سمت دفتر کار
#حکایت
شماره ۵۰
🔵طوطی گرانقیمت
مردي به يک مغازه فروش حيوانات رفت و درخواست يک طوطي کرد.
صاحب فروشگاه به سه طوطي خوش چهره اشاره کرد و گفت: «طوطي سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتري: «چرا اين طوطي اينقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «اين طوطي توانايي انجام تحقيقات علمي و فني را دارد.»
مشتري: «قيمت طوطي وسطي چقدر است؟»
صاحب فروشگاه: «طوطي وسطي ۱۰۰۰ دلار است. براي اينکه اين طوطي توانايي نوشتن مقاله اي که در هر مسابقه اي پيروز شود را دارد.»
و سرانجام مشتري از طوطي سوم پرسيد و صاحب فروشگاه گفت: « ۴۰۰۰ دلار.»
مشتري: «اين طوطي چه کاري مي تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگويم من چيز خاصي از اين طوطي نديدم ولي دو طوطي ديگر او را مدير صدا مي زنند.»!!
#سبک_زندگی_اسلامی #داستان #مشاور #کارمند #داستان #مدیر #داستان #مشاوره #طوطی
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7