eitaa logo
آلبوم خاطرات
825 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
39 فایل
رزمندگان لشگر ده حضرت سیدالشهدا«ع» ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نهر خین
✅ ای لشگر صاحب الزمان آماده باش ، آماده باش
📸 آلبوم تصاویر سردار شهید جانشین معاونت طرح و عملیات قرارگاه قدس، کربلا و نجف و مسئول امور دریایی قرارگاه نجف و سپاه آبادان در دوران دفاع مقدس 🆔 @shahid_sayafzadeh
🏴 مراسم شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س) 📚 سخنران : حجت الاسلام فرید سوری 🎤 مداحان : کربلایی ناصر جمشیدیان ، کربلایی محمد طی 🕣 پنجشنبه ۲۴ آبان ماه ساعت ۲۰:۳۰ 🌐 کلاک پایین ، آستان مقدس امامزاده حیدر علیه السلام 🇮🇷هیئت عاشقان ثارالله (ع) رزمندگان شرق کرج🇮🇷 https://eitaa.com/heyatashegansarallah
🕊🌷 ▫️ خطاب شهید محراب، آیت الله دستغیب به آن برادر بسیجی در جبهه : 💠 منِ دستغیب، حاضرم یکجا، ثواب هفتـاد سال نمازهای واجب، نوافـل،حد روزه هـا، تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تـو . . . . در عـوض، ثواب آن دو رکعت نمـازت که در میدان جنـگ، بدون وضـو، پشت به قبـله، با لباس خـونی و بدن نجـس خوانده ای را از تـو بگیـرم. !!! 🕊🌷 | | 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
روزگار وصل یاران یاد باد سردار حاج رسول فیروزبخت شهادت 10 آبان 1366 جبهه سردشت مهدی کریمی شهادت25 مرداد 1364 فکه @alvaresinchannel
؟؟؟؟ که آماده شهادت بود سردار شهید تخریبچی حاج رسول فیروزبخت شهادت 10 آبان 1366 جبهه سردشت ✍️✍️راوی : منوچهر قائد امینی ❇️ وقت خواب بود و جایم را پهن کردم و خوابیدم . یک ساعت بعد ، رسول طبق معمول آمد و با لگد منو از خواب بیدار کردو گفت بلند شو ! گفتم چی شده رسول ؟ گفت وضو گرفتی ؟ گفتم اگر شما اجازه بدهی وضو گرفته بودم و خوابیدم . گفت حالا باطل شده ، بلند شو بریم ، کارت دارم . گفتم بخدا خوابم می آید برو بگذار بخوابم . گفت نه ! بلند شو کارت دارم . با هم از سنگر اومدیم بیرون و وضو گرفتیم و یک چند قدمی با هم راه رفتیم که یک دفعه روی شانه ام زد و گفت که خواهی ؟ با خنده گفتم دوباره چی شده رسول ؟ گفت شفاعت می خواهی یا نه ؟ گفتم شوخی نکن . گفت نه بخدا بدون شوخی میگم . شفاعت می خواهی یا نه ؟ با خودم فکر کردم شاید واقعا چیزی بهش الهام شده باشد ، برای اینکه خلاص بشم گفتم باشه . رفتیم حسینیه برای نماز و رسول مشغول نماز شب شد و بعد هم نماز صبح رو خوندیم و از حسینیه آمدیم بیرون و رفتیم یک جایی نشستیم . رو به من کرد و گفت منوچهر من امروز می شوم . یک نگاه بهش انداختم و گفتم دوباره شروع کردی رسول ؟ بیا بریم تو رو خدا بیا بریم . گفت نه بخدا راست میگم و گفت : این کیف پولم پیش شما بماند . کیف پولش را به من داد و گفت من شهید می شوم و یک سری مسائل هست که تو باید بدانی .گفتم چیه ؟ گفت وقتی منفجر میشه ، من همان موقع در جا شهید نمی شوم . یک چند لحظه ای یا یک ربعی را زنده ام ولی نمی توانم حرف بزنم . لب هایم اگر به هم می خورد بدان که دارم ذکر می گویم . یا زهرا یا زهرا می گویم . و یک مقدار از بدن من در منطقه می ماند ، آن ها را جمع کن . گفتم رسول چیه ؟ داری وصیت می کنی ؟ فیلم بازی میکنی ؟ گفت نه بخدا . اومدیم به چادر و گفت لباس هایم بوی نفت می دهد . یکی از بچه ها یک پیراهن و شلوار گرمکن داشت و آن را به رسول داد .رسول گفت من با این لباس گرم کن بروم شهید بشوم؟ گفتم رسول دوباره شروع کردی؟! گفت فرمانده با این لباس ها باید شهید بشود؟ گفتم چیه ؟ گیر دادی ؟ چی می خواهی ؟ گفت تو یک دست لباس کره ای داری اون رو بده، گفتم؟ چشم . لباس کره ای هم بهش دادم و پوشید . و از رسول جدا شدیم من رفتم دنبال ماموریت پاکسازی میدان مین و وقتی برگشتم که کار از کار گذشته بود و خبر شهادت رسول و شهید حاج قاسم اصغری رو به من دادند.. شهید حاج رسول همانطوری که پیش بینی کرده بود به شهادت رسید. ❇️ شهید حاج رسول فیروزبخت به همراه شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر10 در دهم آبان ماه 1366 در جبهه سردشت با انفجار مین والمرا به فیض شهادت نائل آمدند. @alvaresinchannel
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 🌷🌹 🔸 تیرماه 66 سردشت نفرات در عکس از راست به چپ 🌷 جعفرطهماسبی 🌷 سیدحمیدموسوی زاده مجتبی قاسمی وقتی قرار شدبا بریم برای و گردان هایی که باید بهش مامور میشدیم برای زدن معبر مشخص شد معرکه رسول شروع شد. دیدم صدای رسول میاد وداره با لب و زبونش مارش عملیات میزنه. پشت بلندگو میگفت:رزمندگان اسلام از جبهه ها بگریزید عملیاتی در پیشه. مواظب باشید نفتی نشین. رو در جنگل های بلوط بین بانه وسردشت روی سرش گذاشته بود. همه که توجهشون جلب شد و از چادرها بیرون اومدند .شروع کرد سخنرانی کردن. و آخرش به شوخی میگفت..برادرها!! کسی شفاعت نمیخواد. شفاعت.شفاعت. توی عکس بالامعلومه من و هم به کمکش اومدیم.. وشهید زعفری صدا میزد. بدو ..بدو..شششفاعت..ارررزونش کردیم.شهید زعفری زبونش میگرفت. و قبل از اعزام بچه ها به گردانها حاج رسول همه رو شارژ کرد. یاد باد آن روزگاران یاد باد آبانماه 66 از سردشت پرکشید و هم اسفند 66 آسمانی شد 🌹 @alvaresinchannel