eitaa logo
پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
195 دنبال‌کننده
272 عکس
36 ویدیو
1 فایل
نیاز ساده‌ی من شنیدن صدای تو بود. تو دریغ کردی و من نوشتم... با من هم کلام بشید👈 @M5566M
مشاهده در ایتا
دانلود
دستم ‌ را می‌آورم بالا. دور آنژیوکت خون دلمه بسته . صحراییان، تنش را کش می‌دهد  سمت دستگیره‌ی پنجره. الان است که بیفتد روی شکمم: « باز کنید این پنجره رو. اتاق‌و بوی گند برداشته.» شبیه رئیس‌ها حرف می‌زند. نسیم می‌خورد توی صورتم. نفس بلندی می‌کشم. بوی دود تا ته دماغم می‌رود. سرفه‌ام می‌گیرد . این دفعه هرجوری شده اخم و تَخم های  آصف را تحمل می‌کنم. می‌گویم باید استعفا بدهی برویم شمال. اصلا خودم کار پیدا  می‌کنم. توی همین شرکت خدماتی‌ها. هرکاری می‌خواهد بکند. لابد دوباره داد و قال راه می‌اندازد که  تو خودت بچه نگه‌دار نیستی و ربطی به من ندارد. بنا می‌کند توی سر و صورت زدن و  بعد عین جفت،  خودش را ول می‌کند روی زمین.  شاید هم این دفعه کار را یک‌سره کند و  دنبال حرف مادرش را بگیرد ! درد مثل مار توی شکمم می‌چرخد و  توی قفسه سینه‌ام چنبره می‌زند.  به نفس نفس می‌افتم.  استخوان ‌ هایم دارد متلاشی می‌شود . زن تخت بغلی بیدارمی‌شود و  ‌بهت‌زده دور و برش را نگاه می‌کند. خواهرش دست می‌اندازد روی شانه‌ها و  مثل بچه نوازشش می‌کند. پتو را می‌کشم روی سرم. ساعدم را می‌چپانم توی دهان. پاهایم از شدت درد بی‌حس می‌شود.  گریه‌ام می‌گیرد.‌ به هق هق می‌افتم.  مار زهرش را می‌ریزد و ملافه‌ی تختم خیس می‌شود. دیگر هیچ دردی ندارم.  مثل یک تکه پر، وسط زمین و آسمانم.  روی لبه‌ی خواب تلوتلو می‌خورم.  صدای همهمه می‌آید. تصویر آغوش سیاه و سفید می‌آید جلوی چشمم و بعد  صدای گوینده‌ی رادیو می‌پیچد: «طبق آمار،  میزان سقط ناخواسته‌ی جنین در استان ما، به دلیل آلودگی هوا شانزده برابر آمار کشوری است.» پتو از روی سرم کنار می‌رود . پرستار آبمیوه به دست کنارم ایستاده: «پاشو اینو بخور. شوهرت فرستاده.» خون می دود توی رگ‌هام. قوطی را که می‌گیرم کاغذ مچاله شده از دستش سر می خورد زیر تخت! "پایان" مهدیه صالحی ❌لطفا کپی نکنید.❌ @pichakeghalam