eitaa logo
پیش نیاز های ازدواج💘
702 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
💐 آموزش و معرفی کامل پیش نیاز های ازدواج 💥برای یک ازدواج موفق💥 ♥️ آرامش پیش روی شماست ♥️ با ما از انتخاب خود مطمئن باشید😉 👇مشاوره مجازی @admin_paatogh
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمـت_سـی_وششـم عصـر هم
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 💠 بیشترمردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم بہ سادگی عبور می‌کنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتارے بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوے هستی بہ طور کامـل خواهد دید. در بررسی اعمال خود، مواردے را دیدم کہ برایم بسیار عجیب بود. مثلاً شخصی از من آدرس می خواست من او را کامل راهنمایی کردم. او هم دعا کرد و رفت. من نتیجه دعاے او را بہ خوبی در نامـه عملم مشاهده کردم! یا اینکه وقتی کارے براے رضاے خدا و حل مشکل مردم انجام می‌دادم ، اثر آن در زندگی روزمره ام مشاهده می‌شد. اینکه ما در طی روز، حوادثی را از سر می‌گذرانیم و می‌گوییم خوب شد اینطور نشد. یا می‌گوییم :خدا رو شکر کہ از این بدتر نشد، بہ خاطر دعاے خیر افرادے است کہ مشکلی از آنها برطرف کردیم. من هر روز براے رسیدن بہ محل کار، مسیرے طولانی را در اتوبان طی می‌کنم. همیشه در طی مسیر، اگر ببینم کسی منتظر ماشین است، حتماً او را سوار می کنم. یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یڪ ساڪ پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکہ خطرناڪ بود اما ایستادم و او را سوار کردم. ساڪ وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزے نگفتم. پیرزن تا بہ مقصد برسد مرتب براے امـوات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایہ بدهد کہ نگرفتم و گفتم: هرچه می خواهی بدهی براے اموات ما بفرست. من در آن سوے هستی، بستگان و اموات خود را دیدم... بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 آن ها از مـن بہ خاطر دعاهاے آن پیرزن و هایی کہ برایشان فرستاد، حسابـی تشکر کردند. این را هم بگویم کہ صلوات، واقعاً ذکر و دعاے معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است کہ تا از این جهان خارج نشویم قادر بہ درکش نیستیم. پیامبر اکرم ص فرمودند: گره‌گشایی از کار مؤمـن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتراست. ثمرات این آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می‌افتد.یعنـی وقتی انسان در این دنیا خودش را بہ خاطر دیگران بہ سختی بیاندازد، اثرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد. یادم می‌آید کہ در دوران دبیرستان، بیشتر شبها در مسجد و بسیـج بودم. جلسات قـرآن و هیئت کہ تمام می‌شد، در واحد بسیج بـودم و حتی برخی شبها تا صبـح می ماندم وصبـح بہ مدرسہ می‌رفتم. یڪ نوجوان دبیرستانـی در بسیـج ثبت نام کرده بود. او چهره اے زیبا داشت و بسیار پسر ساده‌اے بود.یڪ شب، پس از اتمام فعالیت بسیـج، ساعتم رانگاه کردم. یڪ ساعت بہ اذان صبح بود. بقیـه دوستان بہ منزل رفتند. من هم بہ اتاق دارالقرآن بسیـج رفتـم و مشغول نماز شب شدم. همان نوجوان یکباره وارد اتاق شد و در کنارم نشست! وقتی نمازم تمام شد با تعجب گفتم: چیزی شده؟ با رنگ پریده گفت: هیچی، شما الان چہ نمازے می خونی؟ گفتم: نماز شـب. قبل از اذان صبـح مستحب است کہ این نماز رو بخوانیم. خیلـی ثواب دارد.گفت:بہ من هم یاد می دے؟ بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 بہ او یاد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. اما می دانستم او از چیزی ترسیده و نگران است. بعـد از نماز صبـح با هم از مسجد بیرون آمدیم.گفتم: اگه مشکلی برات پیش اومده بگو، من مثل برادرت هستم. گفت: روبروے مسجد یڪ جوان هرزه منتظر من بـود. او می‌خواست با تهدید من را بہ خانه اش ببرد .حتـی تا نیمه شب منتظرم مانده بـود. من فرار کردم و پیش شما آمدم. روز بعـد یڪ برخورد جدے با آن جـوان کردم و حسابـی او را تهدید کردم. آن جـوان هرزه دیگر سمت بچه هاے مسجد نیامد. این نوجوان هم با مـن رفیـق و مسجدے شد. الان هم از مؤمنان محل ماست. مدتـی بعد، دوستان مـن کہ بہ دنبال استخدام در سپاه بودند، شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند. اما کل زمان پیگیرے استخدام بنده یڪ هفته بیشتر طول نکشید! تمام رفقاے مـن فکر می‌کردند کہ مـن پارتی داشتم اما... آنجا به من گفتند: زحمتی کہ براے رضاے خدا براے آن نوجوان کشیدے، باعث شد کہ در ڪار استخدام کمتـر اذیت شوے و ڪار شما زودتر هماهنگ شود. البته این پاداش دنیاے اش بود. پاداش آخرتی اش در نامـہ عمل شما محفوظ است. حتی بہ من گفتند: اینکه ازدواج شما بہ آسانی صورت گرفت و زندگی خوبـی دارے، نتیجه کارهاے خیرے است کہ انجام دادے .من شنیدم کہ مأمور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کارے کہ براے رضاے خـدا و در راه کمک بہ بندگان خدا کشیده باشید، آنقدر در پیشگاه خـدا ارزش پیدا می‌کند کہ انسان، حسرت کارهاے نکرده را می خورد. بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 💠 خیلی مطلب در موضوع ارتباط شنیده بودم. اینکه وقتی یڪ مرد و زن در یڪ مکان خلوت قرار می‌گیرند، نفر سوم آن ها شیطان است. یا وقتی جوان بہ سوے خدا حرکت می کند، شیطان با ابزار جنس مخالف به سوی او می آید و... یا در جایی دیگر بیان شده کہ در اوقات بیکاری،شیطان به سراغ فکر انسان می رود و... خیلی از رفقای مسجدے و مذهبی را دیده بودم کہ بہ خاطر اختلاط ، گرفتار شیطان و وسوسه ها شدند و در زندگی بہ مشکلات مختلفی دچار شدند. این موضوع فقط بہ مردان اختصاص نداشت. زنانی کہ در تماس بودند نیز بہ همین دردسرها دچار بودند. اینجا بود کہ کلام نورانی حضرت زهرا علیهاالسلام را درڪ می‌کردم کہ می فرمودند: بهترین (حالت) براے زنان این است کہ (بدون ضرورت) مردان را نبینندو نیز آنان را نبینند". شکر خدا از دوره جوانی اوقات بیکارے نداشتم کہ بخواهم بہ موضوعات اینگونہ فکرکنـم و در همان ابتداے جوانی شرایط ازدواج براے من فراهم شد. اما در کتاب اعمال من، یک موضوع بود کہ خدا را شکر بہ خیر گذشت.درسال های اولی کہ موبایل آمده بود براے دوستان خودم با گوشی پیامک می فرستادم. بیشتر پیام هاے من شوخی و لطیفه و... بود. آن زمان تلگرام و شبکه‌هاے اجتماعی نبود. لذا از پیامک بیشتر استفاده می شد. رفقاے ما هم در جواب براے ماجُک می‌فرستادند. بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_چهلم 💠 #با_نامحرم خ
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 در این میان یک نفر با شماره اے ناآشنا براے من متن ها و لطیفه هاے عاشقانه می‌فرستاد. من هم درجواب براے اوجُک می فرستادم. نمی دانستم این شخص کیست. یڪی دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد.اما بیشتر مطالب ارسالی او لطیفه هاے عاشقانه بود. براے همین یکبار از شماره ثابت بہ او زنگ زدم، بہ محض اینکه گوشی را برداشت و بدون اینکه حرفی بزنم متوجه شدم یک خانم جوان است! بلافاصله گوشی را قطع کردم. از آن لحظه بہ بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیام هایش را جواب ندادم. یادم هست با جـوان پشت میز خیلی صحبت کردم. بارها در مورد اعمال و رفتار انسان‌ها براے من مثال می‌زد. همینطور کہ برخی اعمال روزانه مرا نشان می‌داد، بہ من گفت: نگاه حرام و ارتباط خیلی در رشد معنوے انسان‌ها مشکل ساز است. مگر نخوانده اے کہ در آیه ۳۰ سوره نور می فرماید: "بہ مؤمنان بگو: چشم هاے خود را از نگاه بہ فرو گیرند". و یا امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید:"نگاه حرام تیرے مسموم از تیرهاے شیطان است. هر ڪس آن را تنها بہ خاطر خدا ترڪ کند، خداوند آرامش و ایمانی بہ او می‌دهد کہ طعم گوارای آن را در خود می یابد". بعد بہ من گفت: اگر شما تلفن را قطع نمی کردے، گناه سنگینی در نامه ے اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا می دادے. جوان پشت میز، وقتی عشق و علاقه من را بہ شهادت دید یڪ جمله اے بیان کردکہ خیلی برایم عجیب بود.
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_چهلم 💠 #با_نامحرم خ
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 او گفت: "اگر علاقمند باشی و براے شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامی کہ شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را بہ عقب می‌اندازد" از دیگر مواردے کہ در آنجا با آن برخورد داشتم و خیلی مرا عذاب داد، ماجراے شوخی با یکی از همکارانم بود. یڪی از دوستان همکارام، فرزند شهید بود. خیلی با هم رفیق بودیم و شوخی می‌کردیم. یڪبار دوست دیگر ما، بہ شوخی بہ من گفت: تو باید برے با مادر فلانی ازدواج کنی تا با هم فامیل بشوید. اگہ ازدواج کنی فلانی هم می شه پسرت! از آن روز بہ بعد، سر شوخی ما باز شد. من دیگه این رفیق را پسرم صدا می کردم. هر زمان به منزل دوستم می‌رفتم و مادر این بنده خدا را می دیدیم، ناخودآگاه می خندیدم. بعد احساس کردم کہ این کار خیلی بد است. هم در مورد یک اینطور حرف می‌زنیم و هم آبروے یڪ مادر را... بہ دوستم گفتم: بہ مادرت بگو مارا حلال کند. خوب نیست چنین شوخی هایی داشته باشیم. در آن وادے وانفسا، پدر همین رفیق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهیدے کہ ما در مورد همسرش شوخی می کردیم. ایشان با ناراحتی گفت: چہ حقی داشتید در مورد یڪ زن و یڪ انسان اینطور شوخی کنید؟ خیلی شرمنده شده بودم. خدا را شکر، چون بعد از مدتی از این کار دست کشیدم و طلب حلالیت کردم مشکلی پیش نیامد. اما ظاهراً دوست من فراموش کرده بود بہ مادرش چیزے بگوید و حلالیت بطلبد.
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_چهلم 💠 #با_نامحرم خ
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 💠 از دیگراتفاقاتی کہ در آن بیابان مشاهده کردم، این بود کہ برخی بستگان و آشنایان کہ قبلاً از دنیا رفته بودند را دیدار کردم. یکی از آنها عموے خدابیامرز من بود.او در بیمارستان هم کنارمن بود. او را دیدم کہ در یڪ باغ بزرگ قرار دارد. سؤال کردم: عمو این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی بہ شما دادند؟ گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یڪ باغ بزرگ را بہ عنوان ارث براے ما گذاشت. شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را بہ مادر ما بدهد. اما او با چند نفر دیگر کارے کردند کہ باغ از دست ما خارج شد. آن ها باغ را بین خودشان تقسیم کردند و فروختند و ... هیچکدام آن ها عاقبت بہ خیر نشدند. در اینجا نیز همه آن ها گرفتارند. چون با اموال چند یتیم این کار را کردند. حالا این باغ را بہ جاے باغی کہ در دنیا از دست دادم بہ من داده اند تا با یارے خدا در قیامت بہ باغ اصلی برویم. بعد اشاره بہ درب دیگر باغ کرد وگفت: این باغ دو درب دارد کہ یکی از درب هاے باغ براے پدر شماست کہ بہ زودے باز می شود. در نزدیکی باغ عمویم، یڪ باغ بزرگ بود کہ سرسبزی آن مثال زدنی بود. این باغ متعلق بہ یکی از بستگان ما بود. او بہ خاطر یڪ وقف بزرگ، صاحب این باغ شده بود. همینطور کہ بہ باغ اوخیره بودم، یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل بہ خاکستر شد! این فامیل ما بنده خدا باحسرت بہ اطرافش نگاه می کرد.من ازاین ماجرا شگفت زده شدم. با تعجب گفتم چرا باغ شما سوخت؟! بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 او هم گفت: پسرم، همه‌ این‌ها از بلایی است کہ پسرم برسر من می آورد. او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده بہ من برسد. این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار می‌کرد. بعد پرسیدم: حالا چہ می‌شود؟ چہ کار باید بکنید؟گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات، باغ من آباد شود، بہ شرطی کہ پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجراے او و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم، براے همین بحث را ادامه ندادم... آنجا می توانستیم بہ هر کجا کہ می خواهیم سر بزنیم، یعنی همین کہ اراده می کردیم، بدون لحظه اے درنگ، بہ مقصد می‌رسیدیم! پسرعمه ام در دوران دفاع مقدس شهیـد شده بود. یڪ لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی کہ در بیان مطالب آنجاست،عدم وجود مشابه در این دنیاست. یعنی نمی دانیم زیبایی‌هاے آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی کہ تاکنون شمال ایران ودریا و سرسبزے جنگل‌ها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده، هرچہ برایش بگوییم، نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. اما باید بگونه‌اے بگویم کہ بتواند بہ ذهن نزدیڪ باشد. من وارد باغ بزرگی شدم کہ انتهای آن مشخص نبود. از روے چمن هایی عبور می کردم کہ بسیار نرم و زیبا بودند. بوے عطر گل هاے مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه اے را درخود داشتند.میوه هایی زیبا ودرخشان. من برروے چمن ها دراز کشیدم. بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_چهل_و_چهارم او هم گ
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 گویی یڪ تخته نرم و راحت شبیه پرقو بود. بوے عطر همہ جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صداے شرشر آب رودخانه بہ گوش می‌رسید. اصلاً نمی‌شود آنجا را توصیف کرد. بہ بالاے سرم نگاه کردم. درختان میوه و یڪ درخت نخل پر از خرما را دیدم. با خودم گفتم: خرماے اینجا چہ مزه‌اے دارد؟ یکباره دیدم درخت نخل بہ سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یڪی از خرما ها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم. در اینجا اگر چیزے خیلی شیرین باشد، باعث دلزدگی می شود. اما آن خرما نمی دانید چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم. دیدم چمن ها بہ حالت قبل برگشت. بہ سمت رودخانه رفتم. در دنیا معمولاً در ڪنار رودخانه‌ها، زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پاے ما کثیف نشود. اما همین کہ بہ ڪنار رودخانه رسیدم، دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست. بہ آب نگاه کردم، آنقدر زلال بود کہ تا انتهاے رود مشخص بود. دوست داشتم بپرم داخل آب. اما با خودم گفتم: بهتراست سریعتر بروم بہ سمت قصر پسرعمه ام. ناگفته نماند. آن‌طرف رود، یڪ قصر زیباے سفید و بزرگ نمایان بود. نمی‌دانم چطور توصیف کنم. با تمام قصرهاے دنیا متفاوت بود. چیزے شبیه قصرهاے یخی کہ در کارتون های دوران بچگی می‌دیدیم، تمام دیوارهاے قصر نورانی بود. می خواستم بہ دنبال پلی براے عبور از رودخانه باشم،اما متوجه شدم، اگر بخواهم می توانم از روے آب عبور کنم! از روے آب گذشتم و مبهوت قصر زیباے پسر عمه ام شدم. وقتی با او صحبت می‌کردم، می‌گفت: ما در اینجا در همسایگی اهل بیت علیهم السلام هستیم. ما می‌توانیم بہ ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است. حتی می‌توانیم بہ ملاقات دوستان شهید و شهداے محل و دوستان و بستگان خود برویم. بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 💠 سال ۱۳۸۸ توفیق شد کہ در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان، زائر مڪه و مدینه باشم. ما مُحرم شدیم و وارد مسجد الحرام شدیم. بعداز اتمام اعمال، بہ محل قرار ڪاروان آمدم. روحانی ڪاروان به من گفت: سه تا از خواهران ڪاروان الان آمدند، شما زحمت بکش و این سه نفر را براے طواف ببر و برگرد.خسته بودم، اما قبول کردم. سه تا از خانم‌هاے جوان ڪاروان بہ سمت من آمدند. تا نگاهم بہ آنها خورد سرم را پایین انداختم. یڪ حوله اضافه داشتم. یڪ سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفتم: من درطی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم بہ خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید. یڪی دو ساعت بعد، با خستگی فراوان بہ محل قرار ڪاروان برگشتم در حالی کہ اعمال آن ها تمام شده بود و در ڪل این مدت، اصلاً بہ آن ها نگاه نکردم و حرفی نزدم. وظیفه‌اے براے انجام طواف آن ها نداشتم، اما فقط براے رضاے خدا این ڪار را انجام دادم. در آن روزهایی کہ ما در مکه مستقر بودیم ،خیلی ها مرتب بہ بازار می رفتند و...اما من بہ جاے اینگونه ڪارها، چندین بار براے طواف اقدام کردم. ابتدا بہ نیت رهبر معظم انقلاب و سپس بہ نیابت شهدا، مشغول طواف شدم و از تمام فرصت‌ها براے کسب معنویات استفاده ڪردم. در آن لحظاتی کہ اعمال من محاسبه می‌شد ، 🎖 @FOTROSEMALAK انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است
پیش نیاز های ازدواج💘
📌 #سـه_دقـیـقـه_در_قـیـامـتـــ 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 #قسمت_چهل_و_ششم 💠#جانبازے
📌 🖊 نـاشـر: نـشـر شـهـید ابـراهـیـم هـادی 🔘 جوان پشت میز بہ این موارد اشاره ڪرد وگفت: ثواب طواف هایی کہ بہ نیابت از دیگران انجام دادے، دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت می شود. اوایل ماه شعبان بود کہ راهی مدینه شدیم. زیارت ها بہ خوبی انجام می‌شد. در قبرستان بقیع، تمام افراد ناخودآگاه اشڪ می‌ریختند. حال عجیبی در ڪاروان ایجاد شده بود. یڪ روز صبح زود در حالی کہ مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم کہ مأمور وهابی دوربین یڪ پسربچه را کہ می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم و بہ سرعت دوربین را از دست او گرفتم و بہ پسربچه تحویل دادم. بعد بہ سمت انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم کہ بہ مقابل قبر عثمان رسیدم. همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ بہ من نگاه می کرد. وقتی در مقابل قبر رسیدم، یکباره ڪنار من آمد و دستم را گرفت و بہ فارسی و با صداے بلند گفت: چی می گی؟ دارے لعن می کنی؟ گفتم: نخیر. دستم رو ول کن. اما او همینطور داد می زد و با سر و صدا، بقیه مأمورین را دور خودش جمع کرد. درهمین حالا یکدفعه بہ من نگاه کرد و حرف زشتی را بہ مولا امیرالمؤمنین علیهم السلام زد. من دیگر سکوت را جایز ندانستم. تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند،دیگر سکوت را جایز ندانستم. یکباره کشیده محکمی بہ صورت او زدم. بلافاصله چهارمأمور بہ سرمن ریختند و شروع بہ زدن کردند. یکی از مأمورین ضربه ے محکمی بہ کتف من زد کہ درد آن تا ماه ها اذیتم می کرد. چند نفر از زائران جلو آمدند و مرا از زیر دست آن ها خارج کردند. من توانستم با کمک آن ها فرار کنم. روزهاے بعد، وقتی براے حرم می رفتم، سر و صورتم را با چفیه می بستم. چون دوربین‌هاے بقیع، مرا شناسایی کرده بود و احتمال داشت بازداشت شوم. خلاصه اینکه آن سفر، براے من بہ یاد ماندنی شد. اما در لحظات بررسی اعمال، ماجراے درگیری در قبرستان بقیع را بہ من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط بہ عشق مولا علی علیهم السلام با آن مأمور درگیر شدے و ڪتف شما آسیب دید. براے همین ثواب علی علیهم السلام در نامه عمل شما ثبت شده است! بفرمایید زندگی👇 @FOTROSEMALAK🌹 انتشار مطالب کانال صدقه جاریه است.