eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
15.5هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید معظم حسن حسن آبادی در سال 1341 در یک خانواده ی متوسط در شهرستان بجنورد به دنیا آمد او آخرین فرزند خانواده ی 9 نفری بود . در دو سالگی پدرش را از دست داد و از آن به بعد تحت سرپرستی مادرش که فردی به تمام معنی مذهبی بود دوران کودکیش را سپری کرد . شهید از خردسالی به همراه مادرش در مساجد و نماز های جماعت حضور و در مجالس مذهبی و روضه خوانی شرکت می کرد و این امر باعث علاقه ی او به مسائل مذهبی به خصوص ائمه ی اطهار ( س ) شده بود . هنگامی که شهید بزرگوار قدم در دبستان ابتدائی آریا گذاشت نسبت به دیگران از یک بینش دینی ومذهبی بالاتری برخوردار بود . در همین زمان بود که با یکی از کثیف ترین جنایات رژیم منفور پهلوی مواجه شد و آن این که عوامل رژیم طاغوت برادر بزرگترش به نام احمد را که در پادگان مهاباد خدمت سربازی خود را می گذراند به قتل رساند و با دسیسه و حقه بازی بر روی آن سرپوش گذاشت . این حادثه ی ناگهانی تاثیر به سزایی در زندگی شهید گذاشت و باعث شد ایشان در راه مبارزه ی با طاغوت مصمم تر شود . شهید معظم ، ضمن گذراندن تحصیلات دوران راهنمائی در مدرسه ی راهنمائی شادلو با حوزه علمیه ی قم نیز ارتباط برقرار نمود و مجلات و کتاب های مذهبی آن عصر را از حوزه دریافت و مطالعه می کرد . ایشان به تلاوت قرآن کریم نیز علاقه ی وافری داشت و چندین بار در مسابقات قرآنی شهرستان های بجنورد و نیز قم ، شرکت و مقامات مختلف کسب نمود . شهید علی رغم این که رشته ی تحصیلی اش ریاضی فیزیک بود . شهید قبل از اینکه جرقه های انقلاب زده شود حضرت امام ( ره ) را می شناخت و عاشق ایشان بود . به همین لحاظ از اولین افرادی بودند که اعلامیه های امام را تکثیر و پخش می کردند لذا چندین بار مورد تعقیب عوامل ساواک قرار گرفتند به طوری که برادرانش ایشان را هر روز در یک محل مخفی می کردند . با علنی شدن انقلاب و بر پائی تظاهرات و راهپیمائی شهید معظم نیز وارد مرحله ی تازه ای از مبارزات شد و از ترتیب دهندگان و جهت دهندگان تظاهرات گردید . ایشان به لحاظ عشق به شهادت در راه خدا در تقویم یکی از دوستانش پیش بینی شهادتش را نوشته بود ، تا این که در روز 12 آذر 1357 مصادف با اول محرم در اوج تظاهرات و درگیری عوامل رژیم با مردم در میدان شهید بجنورد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد . بنا بر نقل قول یکی از دوستان شهید به نام محمد تقی عزیزی که اینک نیز از کارکنان سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی می باشد ، دانش آموزان دبیرستان دهقان قبل از حرکت به سوی تظاهرات ، عهد بستند که هر کدام از دانش آموزان که به شهادت برسند دبیرستان به نام آن شهید نامگذاری شود لذا در پی شهادت شهید حسن آبادی دبیرستان دهقان به نام این دانش آموز عزیز یعنی شهید حسن حسن آبادی نامگذاری گردید .    https://eitaa.com/piyroo
شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً جز مخلصین ڪسی بدان نخواهد رسید ... ڪاش بجای زبان با عملم ، طلب شهادت می ڪردم . 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
1_62781592.mp3
8.1M
#حاج_امیرعباسی💫🌹💫 🎼بهونه میگیره دل به یاد حرم تو😭 #پیشنهاد دانلود👌👌👌💔💔 ✨🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺✨
🌷قرار بود با چراغ مخصوص، راه رو به بچه ها نشون بده، چراغ توی دست راستش بود که تیری به خورد، گفتیم چراغ رو رهاش کن؛ گفت: نه! من هستم، با دست چپ چراغ رو گرفت؛ تیری به نشست، باز هم کوتاه نیامد؛ تیر بعد به دست چپش خورد چراغ رو به دندان گرفت؛ تیر بعد به خورد؛ چراغ که افتاد خودش هم افتاد😭. 🌷 علمداران، علمداری را از عباس بن علی(ع) آموخته اند 📎 علمداران خمینی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
غریبـانه رفتید و من ! ملتمسانہ مےگویم : مدد ڪنیـد تا طے ڪنـم این راهِ ناهمـوار را ... #رزقڪ_شهادت
🍂خسـته ام ازایــن همـه تکرار دلــمـ💚 حـریـــم می خواهــد. مـــرابـخـوان بـه سرزمین آرامشتـ شـهـــ🌷ــدا!!!! مـارا ببخشیـد اگـر یـادتـان دیـرمیشود مــا زمین گـیـ🌍ـر خویشتنیـم مــارابــه بخوانیـد که بپــرد از سـرمــا !! ای کـه‌مــراخوانــده‌ای راه‌نشـانم‌بــده 🌷🍃🌷🍃 رسول خلیلی https://eitaa.com/piyroo
جلسه ی اول خاستگاری بود💐 با همان شرم و حیای همیشگی، اولین سوال را از من پرسید: آیا حوصله ی فرزند شهید بزرگ کردن را داری⁉️ آیا میتوانی همسر شهید شوی🕊 🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃به یاد شهید محمود رضا بیضائی🍃 به گوش رهبری هستیم و شاگرد شهیدانیم از این رو در کویر نینوا دنبال بارانیم مدافع این زمینی ها چه میدانند حالت را برای آسمانی گشتنت این اشتیاقت را تو جان خود به کف گیری و در میدان عُشّاقان برقصی همچو پروانه به دور شمع مشتاقان چه خوش‌گفته است بیضائی،شهیدِ دررهت یا رب سلامم بر شهادت باد اگر دعوت کند زینب 📝سروده ی آقای فرهاد جاوید دانشجوی ترم اول پزشکی از دانشگاه بقیه الله "عج"در وصف شهید بیضائی https://eitaa.com/piyroo
🕊 °|🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱|° https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصرعی می گویم و رد می شوم : دست حیدر (ع) ، دست زینب (س) ، دست این غواص ها ... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
پیام شهید همیشه میگفت: بعد از توکل به خداوند، توسل به حضرات معصومین؛ خصوصا حضرت زهرا "س" حلال مشکلات است... شهیدابراهیم هادی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
قمقمه آبت را به دشمنت دادی؛ حال آنکه تصویر می گوید" تو تشنه تری!!! ما هنوز نشناخته ایم شما را.... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
شهید امیر حاج‌امینی: ای کسانی‌که این نوشته را میخوانید! اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق‌ترین بنده‌ها هم میتوانند به خواست ، به بالاترین درجات دست یابند 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
یک تابلو آیه الکرسی در اتاق پذیرایی بود. عکس بچه ها همراه نوه هام دورتادورش بود. یه روز دیدم عکس مصطفی نیست، خیلی ناراحت شدم به بچه ها گفتم: کسی عکس مصطفی را ندیده؟👀 همه اظهار بی اطلاعی کردند. مصطفی سوریه بود. خیلی دلتنگش شدم💔. بعداز چند روز مصطفی اومد، خیلی خوشحال شدم بعد بهش گفتم: که عکستو گم کردم . چیزی نگفت: فقط یه لبخند زد☺️ ... بعد از چند روز اومد گفت: مامان برات یه عکس اوردم توپ جون میده برای ......🕊 نذاشتم ادامه بده گفتمش: نمیخوام ببرش گفت :ببخشید. وقتی عکسشو دیدم واقعا دلم ریخت، 😞 این عکس آخرین عکسی بود که از، دستش گرفتم خودش این عکس رو خیلی دوست داشت، ومن دیوانه ی این عکس زیباش شدم.......😔 راوی:مادرشهید https://eitaa.com/piyroo
🌹با عرض سلام ادب و احترام محضر شما همسنگران شهدایی بنا داریم از امروز ان شاءالله رمان عاشقانه های دو مدافع رو محضرتون تقدیم کنیم لطفا دوستان بزرگوار همراهی فرمایند. التماس دعای فرج و شهادت https://eitaa.com/piyroo
....♡ داستان { 💚} _آخــــر هفتہ قـــرار بود بیان واســــہ خواستگارے زیاد برام  مهــم نبود کہ قــرارہ چ اتفاقے بیوفتہ حتے اسمشم نمیدونستم ، مامانم همی طور گفته بود یکی می خواد بیاد.... فقط بخاطــر مامان قبول کردم کہ بیان برای آشنایے .... ترجیح میدادم بهش فکر نکنم _عادت داشتم پنج شنبہ ها برم بهشت زهرا  پیش🌿 شهید گمنام🌿 شهیدے ک شده بود محرم رازا و دردام رفیقے ک همیشہ وقتی ی مشکلے برام پیش میومد کمکم میکرد ... فرزند روح الله🌸🍃 این هفتہ  بر عکس همیشہ چهارشنبہ بعد از دانشگاه رفتم بهشت زهرا چند شاخہ گل گرفتم کلےبا شهید حرف زدم احساس آرامش خاصے داشتم پیشش _بهش گفتم:شهید جان فردا قـــراره برام خواستگار بیاد..... از حرفم خندم گرفت ههههه خوب ک چی الان این چی بود من گفتم.. ... من ک نمیخوام قبول کنم فقط بخاطر ماما.... احساس کردم یہ نفر داره میاد ب ایـن سمت پاشدم دیر شده بود سریع برگشتم خونہ تا رسیدم مامان صدااااام کرد -اسمااااااااء _(ای واے خدا ) سلام مامان جانم؟ _جانت بے بلا فردا چی میخواے بپوشے؟ _فردا؟ _اره دیگہ خواستگارات میخوان بیاناااااا اها..... یه روسری و یہ چادر مگہ چہ خبره یہ آشنایی سادست دیگہ عروسے ک نیست.... این و گفتم و رفتم تو اتاقم ی حس خاصے داشتم نکنه بخاطر فردا بود؟! وای خدا فردا رو بخیر کنه با ایـن مامان جاݧ مـن... همینطورے ک داشتم فکر میکردم خوابم برد.... https://eitaa.com/piyroo
....♡داستاݧ { ♥️} چیزے نمونده بود ڪ از راه برســـن من هنوز آماده نبودم  مامان صداش در اومد _اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگہ الان ک از راہ برسـن انقــد منو حرص نده یکم بزرگ شو   _وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الا.....(یدفہ زنگ و زدن ) دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم سریع حاضر شدم  نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے سنم و یکم برده بود بالا با صداے مامان از اتاق پریدم بیروݧ عصبانیت تو چهره ے مامان به وضوح دیده میشد گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ مهمونارو میشناسہ همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس من چاے و ریختم مامان صدام کرد _اسماء جان چایے و بیار خندم گرفت مثل این فیلما چادرمو مرتب کردم  وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم ب جناب خواستگار ک رسیدم کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیرون   آقاےسجادے؟؟ [😳] ایـݧ جاچیکار میکنه ؟😕 ینی این اومده خواستگارے من؟ واے خدا باورم نمیشہ چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم   مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود اما چاره اے نبود باید میرفتم ..... ~~> ادامـــــہ دارد.... https://eitaa.com/piyroo
✔️خرمشهرها در پیش است و مرصاد ها... ❌ تنگه مرصاد امروز، فضای مجازی است! ❌ به پیروی از شهدای مرصاد، منافقین مجازی را هم، به زباله دان تاریخ خواهیم فرستاد. https://eitaa.com/piyroo
این عکس در عملیات کربلای پنج(انهدام قوی ترین دژ دشمن)گرفته شده است. جوان! حواست هست تيغ گناه پاهايت را نخراشد؟!؟ https://eitaa.com/piyroo