درد دل همرزمِ شهید مدافع حرم
سردارشهید جبارعراقی(ابوعارف)
نمیدونم چطور میشه حسی که توام با دلتنگی و دلگرفتگی و حسرت و غبطه خوردنه رو بیان کرد ...
ابوعارف یک فرمانده بسیااار محبوب و دلسوزو مهربان بود ...
کسی نبود که باهاش برخورد کنه مگر اینکه عاشقش بشه ...
چه بچه های خودمون چه دوستان رزمنده غیر ایرانی ...
بسیااااار متواضع و درعین حال مسلط ... ......آدم نمیدونه چطور باید مواجه بشه با این مساله که رفیق عزیزت شهید شده ، حالا باید چیکار کنی
خوشحال باشی که جاودانه شد ؟ یا ناراحت باشی که دیگه نمیبینیش ؟ هررررچی هم که بگیم شهید از دست نرفته بلکه با شهادتش تازه حضورش دائمی میشه ...
ولی این دل صاحاب مرده رو نمیشه هیییچ کارش کرد ...
خداییش چطور میشه کنار اومد ...
یقینا ما راینا الا جمیلا ... عشق بازی عاشقانه مجاهدین با معشوق عالم چیزی جز زیبایی نیست و زیباترین لحظه عالم وصال عاشق و معشوقه ... ❤
اما دل ضعیف ما کتاب خاطرات رو که ورق میزنه دلش واسه این رفیقای آسمونی یه ذره میشه ... 💔
ابو عارف عزیزم بحق بی بی زینب مارو پیش سیدالشهدادر این ایام عزاداریش یاد کن و به بی لیاقتی ما نگاه نکن ...
خیلی دلتنگتم ...
روحش شادو یادش گرامیباد
https://eitaa.com/piyroo
15.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_صوت_مهدوی
#استاد_رائفی_پور
https://eitaa.com/piyroo
#وصیت_شهید
برادران و خواهران من ،
امام زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم.
از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه ، دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
و سلام را به امام زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید....
مدافع حرم
#شهیدسجاد_زبرجدی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ http://eitaa.com/piyroo
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸واکنش جالب رهبر انقلاب به ایستادن مردم در زیر باران در هنگام سخنرانی ایشان #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهیدان
تازه میخواست #ازدواج کنه
به #شوخی بهش گفتم:
خیلی دیر جمبیدی، تا بخوای ازدواج کنی
ان شاالله بچه دار بشی بعد بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا،
یه نگاه کرد این سری هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که دوباره کلی رفتم تو #فکر
گفت داداش جان: #خدا_جبران_کنندس
گفتم یعنی چی؟
گفت فکر میکنی برای خدا کاری داره بهم #دوقولو بده
داداش جان اگه #نیت خدایی باشه خدا جبران کنندس
وقتی خدا بهش دوقولو عنایت کرد فهمیدم چی گفت...
#شهید #محمد_پورهنگ🌷
#شهید_مدافع_حرم
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#قسمت_اول (٢ / ١)
#ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛
#از_تنش_جدا_شد.
🌷رضا رضائیان جوان رشید اصفهانی که همیشه با لباس سپاه در منطقه جنگی حاضر می شد، اولین شهیدی بود که به دست کوردلان بعثی سرش از تنش جدا شد.
🌷رضائيان دوستی به نام محسن داشت. روزی هر دو سوار قایق شدند و از عرض کارون گذشتند. از قسمتی که آنها عبور کردند خطری متوجه ایرانی ها نمی شد. در رودخانه گشتی ها حضور داشتند. رضائيان قبل از حرکت به یکی از گشتی ها گفت: اگر تا یک ساعت دیگر نیامدیم با احتیاط به همین سمت بیایید.
🌷محسن چهار چشمی اطراف را می پایید. به محلی رسیدند که نقطه مرزی آنها با گشتی های عراقی به حساب می آمد. آن منطقه برای هر دو طرف امنیت خوبی نداشت. رضائیان به سمت سنگرهای کمین رفت. محسن خودش را به او رساند و گفت: بهتر است از یکدیگر جدا شویم. ممکن است کمین بخوریم. رضائیان گفت: اگر با هم باشیم بهتر است. دیده بان نفوذی آنها باید همین کمین ها باشد.
🌷رضائیان دولا و خميده پیش می رفت، هنوز از حاشیه های رودخانه دور نشده بودند که یک سنگر کمین توجه شان را جلب کرد، محسن به سمت کمین رفت، رضائیان پشت سرش بود. جبهه آرام بود. رضائیان به سمت سنگر كمين بعدی رفت. صدای خش خشی او را در جا میخکوب کرد. نه راه پس داشت، نه راه پیش. محسن در چند قدمی او متوقف شد.
🌷صدای پایی شنید و بلافاصله شلیک کرد. عراقی ها تعدادشان به ده نفر می رسید. رضائیان از چند طرف در محاصره قرار گرفت. اندکی بعد عراقی ها بالای سرش رسیدند. لباس رسمی سپاه، برای افسر عراقی که با چشمانش به او خیره شده بود، جذابیت خاصی داشت. پاشنه پایش را به پیشانی رضائیان کوبید و او را نقش زمین کرد. و با اشاره به گروهبان گفت: بهتر از این نمی شود. او را با خود می بریم. بهترین هدیه به فرماندار نظامی خرمشهر است. یک پاسدار باید اطلاعات خوبی داشته باشد!
🌷افسر دست رضائیان را گرفت تا بلندش کند. رضائیان عکس العمل نشان داد. گروهبان با قنداقه تفنگ به سرش کوبید. رضائیان از هوش رفت. چشم افسر به محسن افتاد اما مجدداً به سمت رضائیان رفت. ناگهان صدای تیراندازی از جانب گشتی های ایرانی به گوش افسر رسید. افسر عراقی اشاره کرد آن دو را ببرند.
🌷مجدداً با مقاومت آنها روبه رو شدند. خشم در چشمان افسر عراقی موج میزد. صدای تیراندازى ایرانی ها نگرانش کرده بود. افسر کارد کمری اش را بیرون آورد. گروهبان و سربازان عراقی آن دو را رها کردند. افسر ابتدا به سمت محسن رفت. کارد را در کشاله ی رانش فرو برد. صدای محسن بلند شد. خون از رانش بیرون زد. افسر به سراغ رضائیان رفت....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#قسمت_اول (٢ / ١) #ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛ #از_تنش_جدا_شد. 🌷رضا رضائیان جوان رشید اصفهانی که
#قسمت_دوم (٢ / ٢)
#ماجرای_اولین_پاسداری_که_سرش؛
#از_تنش_جدا_شد.
🌷....افسر به سراغ رضائيان رفت. رضائیان سرش را پایین انداخت و حرفى نزد. افسر عراقی پا روی سینه اش گذاشت و او را به پشت خواباند. محسن که خون زیادی از او رفته بود، هنوز از هوش نرفته بود. چشمانش گاه سیاهی می رفت و منظره را به سختی مى ديد.
🌷افسر عراقی رضائیان را به پشت خواباند و دستور داد دستش را ببندند. ضربه ای دیگر به سرش زدند. رضائیان از حال رفت، اما هنوز بی هوش نشده بود. تیزی کارد را پشت گردن خود حس کرد. باورش نمی شد، اما سوزش و درد، او را به خود آورد. با فشار بعدی کارد در گردنش فرو رفت و خون به بیرون فوران کرد.
🌷چشمانش همچون دستش خون رنگ شده بود. دستان خون آلود افسر هر لحظه بیشتر قوت می گرفت، اصرار داشت که سر رضائیان را از بدن جدا کند. محسن دست و پا زدن رضائیان را می دید. فکر می کرد که در خواب است، اما همین که پای رضائیان به زمین کوبیده می شد، باورش می شد که بیدار است. دیگر درد پایش را فراموش کرده بود. هنوز بدن رضائیان مقاومت می کرد. دستان بسته اش سعی در آزاد شدن داشت اما بی فایده بود....
🌷عرق از سر و صورت افسر عراقی جاری بود. کارد کمری کُند بود و نمی توانست کارش را به راحتی انجام دهد. افسر عراقی اصرار داشت که گلوی رضائیان را گوش تا گوش ببرد. دیگر رضائیان دست و پا نمی زد. خون، زمینِ اطرافش را رنگین کرده بود. خشم تمام وجود افسر را فرا گرفت. باید خلاصش می کرد. با یک فشار دیگر کار را تمام کرد و سرش را از بدن جدا نمود.
🌷کمر خم شده اش را بلند کرد و نگاهی به دست خون آلود خود انداخت و صداى قهقهه اش بلند شد. مجدداً به سمت رضائیان رفت. سرش را بلند کرد و همراه با خنده گفت: هدیه ی خوبی است برای فرمانده. این پاسدارها دارخوئين را فلج کرده اند.
🌷افسر عراقى بدن بی سر رضائیان را برگرداند. چشمش به آرم سپاه که به سینه اش چسبیده بود، افتاد. خم شد و گوشه آرم پارچه ای را گرفت و آن را درید. پارچه کوچک را روی سر رضائیان گذاشت و گفت:حالا پرونده ما تکمیل شد و با خشم گفت: حرکت کنید....
🌷گروهبان گفت: پس تکلیف آن یکی چه می شود. با او کاری نداریم، افسر عراقی سر رضائیان را گرفت و به سمت خاکریز عراق حرکت کرد. گشتی های خودی رسیدند. بچه ها با بدن بی سر رضائیان که مواجه شدند، کمی اطراف را جستجو کردند. محسن که هنوز نفس می کشید، به سختی گفت: سرش را بردند....
🏴
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهید_تورجی_زاده
🔸خاطره ای از شهیدی که در عشق خدا سوخته بود
🔻استادآیت ا... جوادی آملی یکبار که برای سرکشی به طلبه هایش رفته بود مداحی محمدرضا تورجی زاده در حال پخش بودپرسیدنداین مداح کیست،وی در عشق خدا سوخته است.
🔹خانم حمیدی مادر شهید تورجیزاده در وصف فرزندش گفت: شهید تورجیزاده به خواندن نماز شب و احترام به والدین و اعضای خانواده اهمیت میداد تا جایی که حتی در وصیتنامه خود نیز به امر خواندن نماز شب سفارش کرده است و مردم داری و وقت شناسی از بارزترین ویژگی های اخلاقی وی بود. خیلی خوش اخلاق بود به مداحی علاقمند بود و در دل همه جا داشت.
🔹خاطره یکی از همرزمان شهید: یکبار در عملیاتی در خط مقدم جبهه سردار شهید حسین خرازی از بی سیم چی خواست هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کند؛ سردار بی سیم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بی سیم گفت: "تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون. " تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که سردار شهید خرازی از هوش رفت. "در بین آن دیوار و در زهــرا صدا می زد پدر - دنبال حیـدر می دوید- از پهلــویش خـــــون می چکید- زهرای من، زهرای من" صدا را روی تمام بی سیم ها انداخته بودند خدا میداند نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمان آمدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر می گویند خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند.
https://eitaa.com/piyroo
فرازی از #وصیت_نامه #سردار_رشید_اسلام #شهید_والامقام #احمد_موحدی
فرمانده گردان مهندسی جهادسازندگی نجفآباد
ای دانش آموزان درس را در کنار جهاد و ایمان و تقوی در خط انبیاء و امام بخوانید و بدانید که سرانجام آینده ی این انقلاب به دست شما می افتد و سعی کنید افرادی همه بُعدی باشید و یاران را در آینده به خوبی اداره کنید و همه ی ارکان را به دست گیرید، افراد نالایق را به کنار بزنید و مواظب خون شهیدان باشید که پایمال نشود.
پدر و مادرم شما امید داشتید فرزندی را که یک عمر تربیت کرده بودید به ثمر نشیند و به این ملت محروم خدمت کند. بدانید که شما به آرزوی خود رسیدید، پس مواظب باشید اجر و مقام خود را با گریه و ناراحتی از دست ندهید. آری من در مدرسه با عشق به الله درس خواندم و در کنکور شهادت شرکت کردم و موفق شدم و دکتری شدم که مریض من اسلام بود و با خون خود که داروی نجات او از نابودی بود آبیاریش نمودم.
شهادت من برای شما افتخار است و هیچ کس بر افتخارات خود گریه نمی کند پس شما هم برای من گریه نکنید، بلکه بر مظلومیت حسین (ع) و یاران و خانواده اش گریه کنید و مراسم یک سنت است و واجب نیست پس خواهش می کنم به این وصیت من عمل کنید و هیچ گونه مراسمی جز مراسم تشییع جنازه حتی به صورت ساده برای من نگیرید.
اما خواهرم از تو می خواهم که زینب وار با ضد انقلابیون و منافقین مبارزه کنی و حجاب را فراموش نکنی.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/piyroo