eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ای شهیــد ... با همین هوشیـاری ؛ دیـده‌بـان قلـب‌مان بـاش که از هجوم شیاطین روزگار در امــان بمانــد ... 🌳 هادی 🏴 https://eitaa.com/piyroo
بدگویی دشمن یڪے از هم رزمان ، درباره ایشان چنین مےگوید: رفتیم تو قرارگاه. بچه ها نشسته بودند دورهم و گرم حرف زدن بودند و درباره برنامه دیشب رادیو عراق ـ که در آن از بدگویے ڪرده بودند ـ صحبت مےڪردند. گفتم: «پس ڪار خیلی دُرسته، بیش تر از اون چیزے ڪه فڪرش رو مےڪردیم. مگه اون صحبت امام رو نشنیدین ڪه مےگفتند: هر زمان شرق و غرب شما را تأیید رد، وامصیبتا! اما اگر بدگویے رد و ناسزا گفت، اون موقع شما بدونین ڪه ڪار خوبے مےڪنین. پس باید خوشحال بشیم ڪه رادیو عراق ارزش فرمانده ما را پیش ما بیش تر ڪرده است». 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدحسین پویانفر4_5969968334865695946.mp3
زمان: حجم: 7.3M
یا هوایی مشهد توام محمدحسین پویانفر ┏━🌹🏴🌴🏴🌹━┓ 🌴 @piyroo 🌴 ┗━🌹🏴🌴🏴🌹━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍راوی: یکی از دوستان شهید اواخر بود تازه از سفر کربلای اربعین برگشته بودیم... درد در ناحیه شکمش بود و خیلی اذیتش میکرد کف حجره میخوابید و به خودش میپیچید! گریه میکرد! میگفتیم: علی! انقدر درد داری که گریه میکنی!؟ قوی باش پسر... میگفت نه! دارم به یاد امام مجتبی گریه میکنم؛ میگن زهر پاره های جیگر آقارو کنده بود و... ‍ ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۷۱ ◽️محل ولادت: تهران ◽️تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱/۳ ◽️ محل شهادت : تهران ◽️مزار شهید : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س) 🏴 https://eitaa.com/piyroo
میگفت خسته نشدی از این همه با شهدا؟!😒 گفتم چرا بشم!؟ تازه دارم راه رو میرم...✅ میگفت سخت نیست داری مثل رفتار میکنی⁉️ گفتم خیلی سخته مثل نگه داشتن تو دسته ولی تازه دارم معنی ❤️ رو میفهمم....☺️ میگفت خوب باشه اصلا هر چی تو بگی ولی آخر این رفاقت چیه؟! گفتم: لیاقت نوکری (س)☺️ مُهر تایید✔️عمــہ سـادات مثل که عمـه سادات سرش را توی دامنش گرفت تا جان داد😔 برگشت گفت میشه منم با دوست بشم😊!؟ منم این رو میخوام... حالا باید چیکار کنم تا مثل شهدا بشم آخرش هم بشم😢 گفتم یه شرط داره☝️ گفت چه شرطی؟؟؟ گفتم 🌷 به شرط گفت باشه هرچند ولی میخوام زندگی کنم تا مثل شهدا بمیرم...😍☺️ ❤️ 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺 پرسید: از سید مجتبی علمدار چه ميدانی🤔 گفتم: چطور!؟ گفت: خواهش ميکنم. مطلب مهمی پیش آمده، هرچه که ميدانی بگو😥 گفتم: پشت سر او خیلی حرف ميزنند. اما من از زمان جنگ با او دوست هستم. هیچ کدام این حرفها صحیح نیست.سیدمجتبی یکشهیدزنده است.😃 بعد ادامه دادم: سید با سربازها خوب برخورد ميکند😊همه سربازها عاشق او هستند. اما برخی از پرسنل از این کار خوششان نميآید. سید به برخی از افراد تذکر ميدهد که کارشان را درست انجام دهند اما خیلی ها خوششان نميآید😏 بنابراين پشت سر سید حرف ميزنند و .. آن مسئول یک به یک سؤال ميکرد و من با دلیل جواب سخنان او راميدادم. در پایان گفت: خیلی از تو ممنونم. مشکل مراحل کردی!🙏 تعجب کردم. پرسیدم: چه مشکلی؟! نميخواست جواب دهد اما با اصرار من گفت: برای سید پرونده درست شده بود. قرار بود من پرونده را امضا کنم و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت ميخواستم امضا کنم. اما گفتم بگذار فردا پرونده را بخوانم بعد.😃 دیشب در عالم خواب شهید محلاتی، نماینده امام در سپاه، را دیدم. ایشان فرمودند: حضرت امام از تو راضی نیست!😱 من گفتم:چرا؟!🤔 گفتند: این پرونده چیست که ميخواهی امضا کنی؟!😐 من از خواب پریدم. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده سید مجتبی بود. برای همین شما را صدا کردم 🏴 https://eitaa.com/piyroo
. . ↫شُهـ♡ـدا خوبـ طبیبانـ°👨🏻‍🔬ےاند بہ آنها ڪُنـ📿 ٺا الٺیامـ•🍃 بخشَند بالهاے سوخٺـ«🔥ـہ اٺ را 🏴 https://eitaa.com/piyroo
⚘﷽⚘ عصر سرش راگذاشته بود روی‌شانه‌ی من و به نوحه خوانی گوش می‌داد وبد جوری گریه میکرد؛ در همان حال که داشت های‌های گریه می‌کرد،گفتم جعفر یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟ گفت:تاحالادروغ هم گفتم؟! نه ولی خواهشاً این رو درست جواب بده. توکه اینقدر عاشق نمازی چرا وقتی موقع سلام نماز میشه، بدنت شروع به لرزیدن میکنه؟ جاخورد نگاهی متعجب بهم انداخت وگفت: ولش کن چیز مهمی نیست. سعی کرد از جواب‌دادن طفره بره که بعد از التماس زیاد گفت : ببین، همان‌قدر که من" عاشق شروع‌نماز "هستم وقتی به سلام‌نماز که میرسم دست‌خودم نیست ناخودآگاه بدنم شروع به لرزیدن میکنه. نمیدونم چرا ولی فقط این رو می‌فهمم که انگار میگه "وای بدبخت شدی، نماز تمام شد". انقدرکه عاشق نمازهستم. می‌رم نماز شب می‌خوانم ،زیارت عاشورا می‌خونم تا کمی آرام شم. 🏴 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا