eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••♡🌴♡••• 🍁شهیدے که صورتش زیبا سیرتش زیباتر بود... به قمرفاطمیون شهرت داشت یکے از شروط عقدش این بود که مدافع حرم باقے بماند. : من حاضرم مثل علی اکبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه. آخرشم این شهید درحال خنثی کردن بمب بود که منفجر شد و قسمتی از بدنش تیکه تیکه شد . 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و پنجم: امید به آزادی نهایتا عراق در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ آتش بس رو پذیرفت و بدنبالش مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق آغاز شد. با شروع مذاکرات، دوباره امیدواری به بچه ها برگشت و وضعیت جدیدی در اردوگاه تکریت ۱۱ بوجود اومد. با برقراری آتش بس و شروع مذاکرات مستقیم بین ایران و عراق همه تصور می کردیم چن روز دیگه تبادل اسرا شروع میشه و ما برمی گردیم ایران. خیلیا خودشونو برای ایران و اینکه چجوری با خونواده هاشون مواجه بشن آماده می کردن. حرف و حدیثا همه در باره آزادی و وطن بود. اینکه هوایی برمی گردیم یا زمینی! روزی چن نفر تبادل میشن و الان وضع و اوضاع ایران چجوریه. هر کسی تو ذهنش نقشه ها می کشید. عده ای به فکر ازدواج بودن و عده ای ادامه تحصیل تو دانشگاه و حوزه و اونایی که بیکار بودن دنبال شغل مناسب برای خودشون می گشتن وخلاصه فکر و ذکر فقط آزادی بود و ایران. لبها همه خندون و چهره ها بشاش و منتظر. غلغله و شور عجیبی بین بچه ها بوجود اومده بود. یه عده هم می گفتن همینکه سوار هواپیما شدیم جاسوسا و خائنا رو از پنجره هواپیما پرت می کنیم پایین. راستش تا اون روز سوار هواپیما نشده بودیم و تصور دیگه ای از هواپیما داشتیم. چیزی شبیه هلی کوپترهای نظامی بود که تو جبهه ها سوار شده بودیم. آزادی رو تو چن قدمی خودمون می دیدیم و می گفتیم همینکه پامون به خاک ایران رسید همه به سجده بیفتیم و خاک وطن رو ببوسیم. امیدوار بودیم با ورودمون به ایران، اتفاق بدی برای خونواده مون نیفتاده باشه و همه سالم و سلامت تو جشن آزادیمون شرکت کنن. هر روز تلویزیون عراق با آب و تاب جلسات مذاکرات مستقیم بین هیئت های ایرانی و عراقی رو نشون می داد و اوایل جلسات در سطح معاونین وزرای خارجه بود و از طرف ایران محمد جواد لاریجانی تو مذاکرات بعنوان نماینده ایران شرکت می کرد. بعدا سطح مذاکرات رو به وزرای خارجه ارتقا دادن و آقای دکتر ولایتی با یه هیات و از طرف عراق هم طارق عزیز وزیر خارجه با یه هیات روبرو هم می نشستن و مذاکره می کردن. طارق عزیز هم مغرورانه همیشه یه سیگار برگ گوشه لبش بود و پوک می زد. ولایتی هم دائم لبخند می زد .مذاکرات طولانی شد و هر روز یه مشت حرف بی نتیجه رد و بدل می شد و هیچ نتیجه محسوسی مشاهده نمی شد. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢قسمت صد و شصت و ششم: بازسازی روحی- روانی بعد از اینکه مشخص شد مذاکرات هیچ نتیجه ای نداره، سخت ترین شرایط بحرانی از نظر روحی در بین ما ایجاد شد. گر چه خبری از کتک و شکنجه به اون صورت نبود، ولی از نظر روحی همه بشدت تحت فشار بودیم. ظاهراً این بحران تا آثار ناگوارشو بر جا نمی گذاشت خاتمه پیدا نمی کرد. جز توسل و معنویت راهی دیگه برای غلبه بر این بحران روحی وجود نداشت. مجددا مباحث صبر و استقامت و اجر صابران رونق گرفت و هر کسی سعی می کرد خودش و دیگران رو با این دسته از آیات و روایات تسکین بدهد. بالاخره بعد از مدت کوتاهی بحران روحی و رخوت و مشغله ذهنی، بچه ها با کمک همدیگه خودشون رو جمع و جور کردن و سعی کردیم تا زمانی که اینجا هستیم و هر چن سال دیگه طول بکشه، بهترین شرایط رو برای خودمون خلق کنیم. سعی کردیم از عمر و جوانیمون برای رشد و اعتلای علمی و عقیدتی استفاده کنیم. سعی کردیم امید های کاذب رو از خودمون برانیم و همچنان به فضل و کرم حضرت دوست دلخوش کنیم. راضی شدیم به رضای خدا. بیاد آوردیم که ما برای چه پا به جبهه گذاشتیم. امام فرموده بود چه پیروز بشیم و چه شکست بخوریم در هر حال پیروزیم و به تکلیف عمل کرده ایم. بیاد آوردیم که نتیجه جهاد و استقامت یکی از اِحدی الحُسنَیین(پیروزی یا شهادت) است. و دل به خالق وسایل می بستیم و تسلیم رضا و تقدیر الهی شدیم و منتظر نظر خاصِ او ماندیم. خدایی که تا اینجای کار دستمون رو گرفته بود و از میون هزاران کابل و چوب و زیر شکنجه های فراوون سالم بیرون آورده بود. خدایی که به ما ثبات قدم داده بود و تو بدترین و سخت ترین شرایط کمکمون کرده بود تا ایمانمون رو از دست ندیم. لذا آموزش و تعلیم و تعلم در دستور کار قرار گرفت و در حال زیستن، شاد ماندن و واقع گرایی بجای ایده آل فکر کردن و قنبرک زدن و غصه خوردن شد استراتژی ما در ادامه راه و خدا هم دستمون رو گرفت و وضعیت به حالت عادی برگشت و حتی بهتر هم شد. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان زیبا شهید مهدی باکری_ بسیار نایاب👌🏻 یاد شهدا باشیم حتی با یک صلوات🌹 اللَّهمَّےﷺ صَلِّﷺ عَلَىﷺ🍃مُحمَّــــــــدٍ ﷺوآلﷺِ مُحَمَّد🌹 🍃🌹 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | "قضیه بنزین" 🔺️ رهبر انقلاب، خطاب به مسئولان کشور: 👈 مراقبت کنید بارِ گرانی برای مردم اضافه نشود. ۹۸/۸/۲۶ https://eitaa.com/piyroo 🕊
💢ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بی‌پا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... !❣ تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ، به شهر ، روستا و خانه‌های ما باز نگردد ....❣ 🥀 🥀 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#سخنان_مادرشهید🌹 بابک جوان امروزی بود اما #غیرت_دینی داشت☝️. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسینی رساند✨ از آن دست جوانان‌های امروزی که غیرت دینیدارند. می‌گفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم😔. بله، بابکم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه می‌خندید، خوش‌تیپ بود و زیبا🌹 بابک پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید🕊. بابک فرزند نسل سوم و چهارم اینانقلاب بود. دلبستگی‌های زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آل‌الله و مادرش خانم زینب(س) رها کرد.❤️🌱 شهید مدافع حرم بابک نوری🌺 #سالروز_شهادت🕊 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🔰 دَم زدن از دین و خدا ✍شهید دکتر #مصطفی_چمران زیادند کسانی که دم از دین و خدا می زنند و خود را "مکتبی" می گویند . و در حقیقت دین و خدا و مکتب وسیله ای برای اغراض شخصی آنها است و چه بسا خودشان در "جهل مرکب" گرفتار آمده باشند و ندانند که اشتباه می کنند و ملتی را به سقوط بکشانند و یا انقلابی را به قهقرا ببرند. 📚 حماسه ، عشق و عرفان، ص ۷۱ ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🔹 برای رسیدن به ▫️ باید ‌نه " " داشت 🔸 نہ "‌ "... 🌷 شهدا‌ و‌ ‌بودند... 🕊 و به عرش ‌ڪبریایی ‌پا نهادند.
ما را هم از رزق‌آسمانیتان نمڪ گیر ڪنید.. ڪہ عاقبتمان‌بخیر شود وشهادت‌هم،عاقبت‌به‌خیرشدن‌است.. شاید #رزق امروزمان رانوشتند: #شهادت #اخلاص‌یعنے #روےِغیرِخداحساب‌نڪنے #شهدا‌را‌یاد‌کنیم‌باذکرصلوات ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#شهیدرسول‌خلیلی🍁💐🌹
🌺بسم ربّ الشّهداء🌺 ... 🔸مادر شهید محمدحسن (رسول) خلیلی: «رسول خیلی اهل مطالعه بود؛ همیشه کنار اتاقش پر از کتابهایی بود که در حال خواندنشان بود، به خصوص مطالب مربوط به کار و تخصصش...» 🔹...قطعه شهدا بهترین محل بود.با اینکه صبح زود می رفتم;ولی همیشه چند پدر ومادر شهید بین مزارها نشسته بودند.آن ها را که می دیدم,بیشتر درک می کردم که عشق تنها چیزی است که با رفتن ونبودن,کم رنگ و فراموش نمی شود.سعی می کردم خلوتشان را به هم نزنم.همیشه اول به سراغ نظرکرده های حضرت زهرا سلام اللّه علیهامی رفتم.آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند.برای بیشتر شدن رفاقتم با شهدا,باهم قرار گذاشتیم ،من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها غبار از دل من .می نشستم کنارشان با هم حرف می زنیم,من سنگ مزارشان را پاک می کنم,رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم رفاقت سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند که عاقبت ختم به خیر شود. 💔 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 در منطقه سیفات بودیم. عملیات مقدماتی آزادسازی شهرهای نبل والزهراء. درگیری در کانال خیلی شدید شد. اونجا ۹ شهید دادیم.😔 یکى از شهدا شهید على حسینى کاهش بود، رفیق گرمابه و گلستان شهید عارف کایدخورده. عارف شاهد شهادتش بود.😭 عقب‌تر که آمدیم توی کانال، محمود گفت: "برید بیرون از این قتلگاه"! من عقب کشیدم. در عقب‌نشینی ترکش‌ها مهمان ما شدند... به سختی با غلتیدن خودم را به عقب رساندم😞. در همین حین  عارف به سرعت از خط مقدم به دنبال من آمد. از جانش ترسیدم و گفتم نرو بالای کانال که، او زبده‌تر از آن بود که فکر می‌کردم.👌 در فیلمی که با دوربینِ روی کلاهش گرفته بود، با وجود اینکه نارنجک کنارش منفجر شد ولی خم به ابرو نیاورد.☝️ شجاع بود. نترس بود. عاقبت به خیرشد.💔 شهید مدافع حرم عارف کاید خورده🌹 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
4_5793921267534923165.aac
406K
صدای پرآرامش #شهید بابک نوری و دلگرمی دادن ایشان از سفر به سوریه به مردم شریف ایـران💔 ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💖🕊💖🕊💖🕊💖 #قصه_دلبری😍 #پارت_هشتم نزدیک در🚪به من گفت:(رفتم کربلا,زیرقبه به امام حسین《علیه السلام》گفتم:
💖🕊💖🕊💖🕊💖 🌸 چهار بعد از ظهر ️یکی ازروزهای اردیبهشت نمی دانم آن دسته گل💐 راچطورباموتورآن قدرسالم رسانده بود. مادرم به دایی ام زنگ زدکه بیایدسبک سنگینش کند. نشنیدم باپدر ودایی ام چه خوش وبش کردند. تاوارداتاقم شدم پرسید:داییتون نظامیه⁉️ گفتم:(ازکجامی دونید❓) خندیدکه ازکفشش حدس زدم!برایم جالب بود. حتی حواسش به کفش های👞 دم درهم بود. چندین مرتبه ذکرخیرپدر راکشید وسط. برای اینکه سیرتاپیاز زندگی اش رابرای اوگفته بود. یادم نیست ازکجاشروع شدکه بحث کشیدبه مهریه. پرسید:(نظرتون چیه?) گفتم:(همون که حضرت آقامیگن).بال درآورد. قهقهه زد: (یعنی چهارده تاسکه?)اززیرچادرسرم راتکان دادم که یعنی بله✅ می خواست دلیلم رابداند. گفتم:(مهریه خوشبختی نمیاره)حدیث هم برایش خوندم:《بهترین زنان امت من زنی است که مهریه اوازدیگران کمترباشد👌》این دفعه من منبررفته بودم. دلش نمی آمد صحبتمان تمام شود. حس می کردم زورمی زندسربحث جدیدی بازکند. سه تا نامه ی 💌جدیدنوشته بودبرایم. گرفت جلویم وگفت:(راستی سرم بره هیئتم ترک نمیشه❌)ته دلم ذوق کردم. نمی دانم اوهم ازچهره ام فهمیدیانه. چون دنبال این طورآدمی می گشتم,بایدپایه هم باشیدنه ترمز. زن اگه حسینی باشه,شوهرش زهیر میشه✅ بعدهم نقل قولی ازشهید🌷علمداربه میان آورد: (هرکس روکه دوست داری,بایدبراش آرزوی شهادت🌷 کنی👌) مسئول اعتکاف دانش آموزی یزدبود. ازوسط برنامه هامی رفت ومی اومد. قرارشدبعدایام البیض برویم کنارمعراج شهدای گمنام دانشگاه عقدکنیم. رفته بود پیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه ی عقدایشان گفته بودند:(بهتره برویدامام زاده جعفر《علیه السلام》یزد.) خانواده هابه این تصمیم رسیده بودندکه دوتامراسم مفصل درسالن بگیرند: یکی یزد. یکی تهران. مخالفت کرد,گفت:(یکی روساده بگیریم.)اصلاًراضی نشد من راانداخت جلوکه بزرگترهاراراضی کنم. چون من هم بااوموافق بودم. زورخودم رازدم تاآخربه خواسته اش رسید. شب تاصبح خوابم نبرد دورحیاط راه می رفتم. تمام صحنه هامث فیلم در ذهنم ردمی شد. همه ی آن منت کشی هایش. ازآقای قرائتی شنیده بودم,(۵۰درصدازدواج تحقیقه و۵۰درصدش توسل نمیشه به تحقیق امید داشت. ولی می توان به توسل دل بست) بین خوف ورجاگیرافتاده بودم بااینکه به دلم😍 نشسته بود,بازدلهره داشتم. متوسل شدم. زنگ زدم حرم امام رضا《علیه السلام》همان که خِیرم کرده بود برایش. چشمانم رابستم . بانوای صلوات خاصه خودم راپای ضریح می دیدم. دربین همهمه ی زائران,حرفم رادخیل بستم به ضریح: (ماازتوبه غیرازتونداریم تمنا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده) همه راسپردم به امام رضا《علیه السلام》هندزفری راگذاشتم داخل گوشم راه می رفتم وروضه گوش می ددادم ادامه دارد... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo