eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی ک نماز نمیخواند🤔 تو گردان شایعه شد نماز نمی خونه گفتن .. تو که رفیق اونی..بهش تذکر بده.. باور نکردم و گفتم .. لابد می خواد ریا نشه.. پنهانی می خونه.☺️ وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون.. بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! 😳توی سنگر کمین.. در کمینش بودم تا سرحرف را باز کنم .. گفتم بهش ک.. ـ تو که برای خدا می جنگی.. حیف نیس نماز نخونی…😁 لبخندی زد و گفت .. یادم می دی نماز خوندن رو☺️ ـ بلد نیستی ؟😳 ـ نه..تا حالا نخوندم😢 همان وقت داخل سنگر کمین.. زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن..تا جایی که خستگی اجازه داد.. نماز خواندن را یادش دادم توی تاریک روشنای صبح.. اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد آرام که کف قایق خواباندمش.. لبخند کم رنگی زد.😔 با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد . . . و با لبخند به شهادت رسید.😔🌹 اری.. مسیحی بود که مسلمان شد و بعد از اولین نمازش به شهادت رسید...😓 به یاد وهب شهید مسیحی کربلا 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
💝🕊💝🕊💝🕊💝 ۳۴ تا صبح مدام گوشی ام را نگاه می کردم. نکند خاموش شود یا احیاناً در خانه ی آرپاتمانی در دسترس نباشم. مرتب از این پهلو به آن پهلومی شدم. صبح از دمشق زنگ 📞زد. کد دار صحبت می کرد ونمی فهمیدم منظورش از این حرفها چیست🤔 خیلی تلگرافی حرف زد. آنتن نمی داد. چند دفعه قطع و وصل شد. بدی اش این بود که باید چشم انتظار می نشستم تا خودش زنگ بزند. بعضی وقتها باید چند بار تماس می گرفت تا بتوانیم دل سیر حرف بزنیم . بعد از بیست دقیقه⌛️ قطع می شد. دوباره باید زنگ می زد. روزهایی می شد که سه چهار تا بیست دقیقه ای حرفمان طول کشید. اوایل گاهی با وایبر و واتساب پیامک هایی رد و بدل می کردیم. تلگرام که آمد, خیلی بهتر شد. حرف هایمان را ضبط📼 شده می فرستادیم برای هم. این طوری بیشتر صدای همدیگر را می شنیدیم وبهتر می شد احساساتمان 😍را به هم نشان بدهیم. ۴۵ روز سفر اولش ,شد۶۳روز. دندان هایش پوسیده بود. رفتیم پیش دایی اش دندان پزشکی. دایی اش گفت: (چرا مسواک نمی زنی?) گفت:( جایی که هستیم , آب🚰 برای خوردن پیدا نمیشه. توقع دارین مسواک بزنم⁉️) اگر خواهر یا برادرم یا حتی دوستان از طعم و مزه یا نوع غذایی خودششان نمی آمد وناز می کردند, می گفت :( ناشکری نکنین! مردم اونجا توی وضیعت سختی زندگی می کنن) بعد از سفر اول, بعضی ها از او می پرسیدند: ( که تو هم قسی القلب شدی و آدم کُشتی?) می گفت: ( این چه ربطی به قساوت قلب داره?) کسی که قصد داره به حرم حضرت زینب 《 سلام الله علیها》 تجاوز کند , همون بهتر که کشته 🔫بشه!)✅ بعضی می پرسیدند: ( چن نفر شون رو کشتی?) می گفت: ( ما که نمی کشیم. ما فقط برای آموزش می ریم) اینکه داشت از حرم آل الله دفاع می کرد و کم کم به آرزویش می رسید, خیلی برایش لذت بخش بود. خیلی عاطفی بود. بعضی وقت ها می گفتم:( تو اگه نویسنده 📝بشی, کتابات📚 پر فروش می شن!) با اینکه ادبیات نخوانده بود, دست به قلمش عالی بود. یکسری شعر گفته بود. اگر اشعار ونوشته های دوران دانشجویی اش را جمع کرده بود, الان به اندازه یک کتاب 📓 مطلب داشت. خیلی دل نوشته,می نوشت , می گفتم: ( حیف که نوشته هات رو جمع نمی کنی وگرنه وقتی شهید بشی, توی قد و قواره ی آوینی شناخته می شی!👌 با کلمات خیلی خوب بازی می کرد. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃انسان یک تذکر در هر۴ ساعت به خودش بدهد، بد نیست. 🍃بهترین موقع بعد از پایان است، 🍃وقتی سر به سجده میگذارید، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید... 🍃که آیا کارمان برای "رضای خدا" بود؟! 📝قسمتی از وصیت نامه 🌷 محمدابراهیم همت 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
👌شهیدانه شفاعتت می کند آن شهیدی که هنگام گناه میتونستی گناه کنی ولی به خاطر او گذشتی.. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
کرامت وصیتنامه زمستان سال ۶۵ قبل از مرحله اول کربلای پنج چادری داشتیم مشترک با حسن بسی خواسته که با لوازم لوکس مجهز شده بود. بهترین پتوها و بهترین ظروف که همه را تک زده بودیم. یک شب سرد که والر داخل چادر روشن بود برای چند لحظه چادر رو ترک کردم و رفتم پیش عظیم دهکردی فرمانده دسته در چادر کناری. چند دقیقه ای گذشت و با صدای فریاد آتش آتش سریع خارج شدم و دیدم چادرمان در حال سوختن است . آنقدر آتش شدید بود که هیچ راهی برای نزدیک شدن به آن نبود، چه رسد به داخل رفتن . خیلی تلاش کردم کوله پشتی‌ام را بیرون بیاورم ولی نشد. باد شدید بود و آتش هم زبانه می‌کشید. همه چیز سوخته و خاکستر شده بود. آن شب را مهمان چادر های دیگر شدیم و صبح بعد از صبحگاه تکه ای چوب برداشتم و درون خاکسترها را شخم می‌زدم. خیلی خیلی ناراحت بود چون وصیت نامه شهید محمد علی فیروزشاهیان درون کوله پشتی من بود. در حالی که خاکسترها رو شخم می‌زدم چوبم به چیزی گیر کرد. بیرون کشیدم دیدم کوله پشتی خودم است که کاملا سوخته بود. لباس های سوخته را بیرون کشیدم و در کمال تعجب چشمم به پاکت وصیت نامه که فقط چهارگوشه آن کمی سوخته بود افتاد. واقعاً معجزه بود. هیچ چیز درون کوله پشتی سالم نبود جز آن پاکت. حتی قرآن جیبی و کتاب های قرآن چادر و کلاشینکف ها و آرپیجی و هر چه که بود کاملا نابود شده بود جز همان پاکت وصیت نامه. و خدا به همه اعضای چادر فهماند که مال حرام خوردن ندارد😂😂😂 شهید علی فیروزشاهیان چند وصیت نامه نوشته بود یکی برای عموم یکی برای خانواده یکی هم برای من که همه را به من سپرده بود. غلامرضا رضایی https://eitaa.com/piyroo
2.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 529 مصاحبه جالب سرلشکر شهیدحاج حسین خرازی در میدان جنگ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo