eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
••• | امام صادق علیه السلام فرمودند؛ انَّ الأرضَ لا تُصلِحَ الاّ بِإمام! زمین جز به دست امام اصلاح نمی شود | 📚اصول كافی، ج2، ص21. 🍃 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
چه حسی بهتون از تصویر شهید اومد برامون بفرستید به پی وی ادمین کانال تا در کانال قرار دهیم منتظر متن های شما همسنگران هستیم @shahiideh61 https://eitaa.com/piyroo
دستش خالی بود پرسیدم: ساعتت کو؟ خیلی بی تفاوت گفت: یکی از بچه ها ازش خوشش اومد گرفت نگاهش کنه گفتم ماله خودت.... حرصم گرفت... گفتم: علی اون کادوی سرعقدمون بود تبرک مکه بود بنده خدا بابا با چه ذوق و شوقی برای دامادش گرفته بود. رادوی اصل بود. سری تکان داد و گفت: اینقد از این ساعت ها باشه و ما . تا توانی ب ... 🙃💚 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✍ فرازی از وصیت‌نامه: من در این راهی که انتخاب کرده‌ام سختـی بسیار ڪشیده‌ام؛ خیلی محرومیت‌ها لمس نموده‌ام . همه‌ ی هدفم این است ڪہ زحمــاتم از بین نرود ... از خـــدا می‌ خواهم ڪہ حتماً این کارها را از من قبول کند و اجــرم را بـدهد ...! اجر من تنها با شهــادت ادا میشود و اگر در این راه شهیــد نشوم همه زحمـاتم هـدر رفته است ... ◽️تاریخ ولادت: ۱۳۳۸ ◽️محل ولادت: تهران ◽️تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۰۹/۲۰ ◽️محل شهادت: قاسم‌آباد فرمانده محور عملیاتی سپاه غرب ◽️عملیات: مطلع الفجـر 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#پنجمین_طرح چه حسی بهتون از تصویر شهید میاد نظر اولین بزرگوار #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
•|گاهے براے شدن یڪ خلوٺـــ هم کافیستـــ:)♥️|• اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
: در زندگے دنبالِ کسانی حرکت کنید ،که هرچه به جنبه‌هایِ خصوصی‌ترِ زندگے ایشان نزدیک شوید تجلی  را بیشتر ببینید💙🦋 https://eitaa.com/piyroo
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تصاویری_از_شهیدحججی 🍃بیا دل به دریا بزن شک نکن.... برای شادی روح شهدا #صلوات 🌸کپی فقط با #ذکر_صلوات😊 مجاز است: #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدحسین سلطانی نام پدر:محمد تاریخ تولد:۱۳۴۳ محل تولد:خاوران تاریخ شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۲۷ محل شهادت:طلائیه نام عملیات: خیبر محل دفن:خاوران در سال ۱۳۴۳ در شهر خاوران دیده به جهان گشود و در هوای مطبوع و دلنشین و باغات سرسبز خاوران رشد و نمو کرد دوران کودکی را در خاوران پشت سر گذاشت هر چند دریک خانواده پرجمعیت زندگی میکرد ولی همیشه سعی داشت به خود متکی باشد و به کسی وابسته نباشد بعد از پایان تحصیلات ابتدائی وارد مدرسه راهنمائی شد این دوران مصادف شده بود با سالهای اوج گیری مبارزات مردمی بر علیه حکومت طاغوت شاهنشاهی و این مبارزات در این سالها نیز به اوج رسیده بود با توجه به اینکه ایشان در شیراز نیز رفت و آمد داشتند در جریان مبارزات مردمی و راهپیمائی ها علیه حکومت طاغوت قرار میگرفت و دربرگشت به خاوران با همکلاسی ها مطرح میکرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همگام با سایر جوانان در بسیج شرکت و ثبت نام کرد و علیرغم مخالفت ها از گوشه کنار با آغاز جنگ تحمیلی با عضویت بسیجی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و در واحد تخریب لشکر ۳۳ المهدی(عج) مشغول به خدمت شد ، این شهید عزیز بارها تا مرز شهادت پیش رفت و چندین بار مجروح شد ،  نهایتا در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۲۷ در عملیات غرور آفرین خیبر بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به فیض عظیم شهادت نائل گشت و پیکر مطهرش بر روی دستان مردم شهید پرور و قهرمان خفر و خاوران تشییع و در گلزار شهدا این شهر به خاک سپرده شد . راهش گرامی و یادش پر رهرو باد. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم #لحظه_شهادت_حاج_احمد_غلامی +کجا میری حاج احمد؟ _میرم رفیقمو بیارم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و سیزدهم: غم سنگین رحلت امام (۳) با آغاز هجدهم خرداد و روز چهارم عزاداری، ورق برگشت و یه باره با سر و صدا و حضور تعداد زیادی از نیروهای عراقی که از پادگانای مجاور آورده بودن، درب آسایشگا‌ها باز شد و از هر آسایشگاهی طبق لیستی که در دست یکی از بعثی‌ها بود، اسم بعضی افراد رو خوندن. از بد یا خوبِ حادثه یکی از قرعه ها بنام من دیوانه زده بودن و جاسوسا اسم من رو هم داده بودن. اسامی که خونده شد ما رو به داخل محوطه اردوگاه بردن. شواهد حاکی از آغاز فصل جدیدی بود برای تعدادی از اسرا و خداحافظی با اردوگاه تکریت ۱۱ و دوستانی که بیش از دوسال با هم انس گرفته و از برادر برای هم‌دیگه عزیزتر بودیم. از آسایشگاه ما حاج آقا محمد خطیبی از مازندران، رحیم قمیشی از خوزستان، حاج آقا عبدالکریم مازندرانی از گلستان، نادر دشتی پور از خوزستان و من جزو تبعیدی‌ها بودیم. جالبه از پنج تبعیدی آسایشگاه ما سه نفر طلبه بودیم و دو نفر پاسدار. یکی از نگهبانا به نام شجاع -که شیعه هم بود و آدم بدی هم نبود - ظاهرا اون روز از دندۀ چپ پا شده بود، تا چشمش به من خورد رو به بقیه نگهبانا کرد و با اشاره به من گفت: این شخص در داخل آسایشگاه سخنرانی کرده و گفته است که ریختن خون عراقی ها حلاله. هنوز حرفش تموم نشده بود که تعدادی از اونا ریختن سرم و زیر مشت و لگدشون قرار‌گرفتم و در اون روز کتک مفصلی نوش جان کردم و اگه فرمان حرکت صادر نشده بود در حد مرگ کتک می‌خوردم و در معرض خطر جدی قرار می‌گرفتم. خدا بگم چکار کنه اون جاسوسای دروغگو رو که همچین تهمتی به من زده بودن. من سخنرانی و درس تاریخ و تفسیر قرآن و مسائل دینی برای بچه های آسایشگاه یک داشتم، ولی خدایی همچین حرفی رو نزده بودم و بی‌گناه اون روز اون همه کتک خوردم، گر چه تمامی کتک‌ها و شکنجه‌های اسرا همه مظلومانه و در کمال بی‌گناهی بود، ولی این یکی خیلی بی انصافی بود و زور داشت. حالا دقیقا نفهمیدم علت اون ادعای شجاع چی بود؟! از خودش درآورده بود، بخاطر خود شیرینی پیش مافوقش، یا بخاطر گزارشی که بعضی از جاسوسا در باره من داده بودن. ولی بیشتر احتمال می دادم کار جاسوسا باشه، قبلا هم از این کارا کرده بودن و افرادی را بی‌گناه زیر شکنجه کشونده بودن. حالا فرقی‌ام نمی‌کرد. من که کتکه رو خورده بودم و بکوری چشم همه اونا، هنوز زنده بودم و خوشبختانه تعجیل و دستور فرمانده در صدور فرمان حرکت به دادم رسید و از مهلکه نجات پیدا کردم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و چهاردهم: روز از نو روزی از نو هیچ وقت فکر نمی‌کردم که بعد از قطعنامه و در حالی که تیم های مذاکره کننده ایران و عراق هر روز مقابل هم می نشستن و با بگو بخند مذاکره می‌کردن، ما به روزهای اول اسارت برگردیم. تاوان ارادت به امام بود و خیلی هم برامون مهم نبود. بازهم مثل روزای آغازین اسارت چشم و دستای ما رو بستن و با اولدنگی و کتک و با پای پیاده ما رو روانه بیابون کردن. نمی‌دونستیم کجا می‌برنمون. اول فکر کردیم دارن ما رو به انفرادی می‌برن چون حداقل خودم یه مورد تجربه انفرادی رو داشتم، ولی با طولانی شدن پیاده روی فهمیدیم که نه خبری از زندان و سلول انفرادی نیست. ماشینی هم در کار نبود همین جوری مثل کورا دستامون رو روی کتف همدیگه گذاشته بودن و با راهنمایی یکی از نگهبانا به مقصد نامعلومی در حال حرکت بودیم و اطرافمون پر بود از نیروهای بعثی و گاهی برای تنوع، مشت و لگد و کابلی رو حواله مون می کردن. دیگه داشت باورمون می‌شد که دارن ما رو برای سپردن به جوخۀ اعدام به بیابانای تکریت می‌برن و همون‌جا دفنمون می‌کنن. توی حالتِ بی‌خبری هزار جور فکر و خیال به سراغ آدم میاد. نکنه برای بازجویی و شکنجه های اختصاصی بَرِمون گردونن استخبارات بغداد و فکرای جوراجور دیگه. شاید تنها فکری که به ذهنمون نمی‌رسید، بحث تبعید بود. هیچ چیز مشخص نبود. فقط گاهی با فریاد و هُل و پس‌گردنیِ یکی از بعثیا به جلو پرت می‌شدیم و تلو تلو خوران دوباره خودمون را جم و جور می‌کردیم و شیرازه فکر و خیالاتمون پاره می شد. بعد از مقداری پیاده روی که دقیقا یادم نیست چقدر بود ولی شاید حدود نیم ساعت طول کشید ، صدای باز شدن دری آهنی شنیدیم . ما رو به داخل هدایت کردن و چشامونو بازکردن و تحویلمون دادن به نگهبانای ملحق و برگشتن و این پایانی بود بر حضور ما در اردوگاه ۱۱ تکریت . خداحافظ تکریت ۱۱ . خداحافظ دوستانِ خوبم. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🕊 ﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﮑﻠﻪ ﯼ 💔 ﻋﮑﺲ 🦋ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ🐋 ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .....😔 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃🌸 براے اینڪه در زمان غیبت امام زمان(عج) یڪ سرے شبهات در شما اثر نڪند، دستور اینست هرروز بگویید: "یااللهُ یارحمٰنُ یارحیمُ یامُقَلِّبَ القلوبِ ثَبِّت قَلبے عَلے دینِڪ"♥️ دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمےڪشد، لذا این را هرروز بخوانید تا دلتان به امام زمان(عج) قرص شود. " " 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
#پنجمین_طرح چه حسی بهتون از تصویر شهید میاد نظر دومین بزرگوار #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
انقدر سینه میزد بهش گفتن کم خودتُ اذیت ڪن ‌گفت: این سینه نمۍ‌سوزه.. موقع شهادٺ همه‌جاش ٺرڪش بود جز سینه‌اش.. ... https://eitaa.com/piyroo
4_5972119181473088884.mp3
4.09M
روایتگری شهدایی قسمت532 : بشنویم | دانشمند بسیجی #کار_جهادی_شهید_چمران #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
شهید :  کمر مریخ_* 🍃نام پدر: نصرالله          🍃تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۰۷/۰۲                           🍃محل تولد: گلبرنجی                         🍃تاریخ شهادت:  ۱۳۶۳/۰۵/۳۰ 🍃محل دفن : گلزار شهدای گلبرنجی  💠 پنجره را بگشا تا یك بار دیگر عطر یاد او فضای سینه را لبریز از یاسهای همیشه جاوید عشق كند ... "شهید كمر مریخ"، قطره ای از دریای بی كران عشق بود كه عاشقانه آمد و مشتاقانه رفت. در خانواده ای ساده زیست دیده به جهان گشود. پدرش كشاورز و مادرش خانه دار بود. شهید با مردم زیست و همدردی نمود و هرگز آنها را از یاد نبرد. در سن ۱۳ سالگی در درد حسنین(ع) و زینبین(س) را فهمید و غم بی مادری را احساس كرد. دوران ابتدایی را در مدرسه شهید نوروزی(خلیلی) به پایان رساند و راهنمایی را در مدرسه شهید صدوقی با موفقیت پشت سرگذاشت و بعد از اینكه یك سال در دبیرستان شهید دستغیب تحصیل می كند، ترك تحصیل كرده و مشغول به كار كردن می شود. 🌹 *خصوصیات، رفتار و فعالیت شهید:* از همان دوران كودكی علاقه خاصی به مسجد، نماز جماعت و جمعه داشت. بسیار ساكت مهربان بود و بیشتر با افراد مؤمن و متدین معاشرت می كرد. از حرفهای دیگران ناراحت نمی شد و به حرف پدر و مادرش اهمیت می داد و به آیه شریفه «وَ بِاالْوالِدَیْنِ اِحْساناً » عمل می كرد و به خانواده مخصوصاً به پدرش كمك زیادی می كرد. حتی زمانی كه وارد ارتش شد حقوق خودش را تقدیم پدرش كرد. نسبت به انجام صله رحم اهمیت خاصی قائل بود و تعصب خاصی نسبت به مملكت و نظام جمهوری اسلامی داشت تا جایی كه اگركسی به این مملكت و نظام جمهوری اسلامی توهین می كرد به شدت با او برخورد و نسبت به فرمانده هانش نیز احترام خاصی قائل بود. 💠 *نحوه حضور در جبهه و شهادت:* زمانی كه جنگ نا برابر بر علیه ایران تحمیل شد، غیرت و تعصب دینی و ملی ایشان یك لحظه وجودش را آرام نمی گذاشت. همیشه دنبال فرصت می گشت تا پوزه دشمن را به خاك بمالد؛ تا اینكه در سال ۱۳۶۰ به استخدام ارتش درمی آید و بعد از پشت سرگذاشتن دوران آموزشی از طریق مركز پیاده ارتش شیراز به جبهه اعزام می شود. از آخرین دیدارش تا لحظه شهادت ۶ روز بیشتر طول نمی كشد و در  تاریخ ۰۵/۳۰/ ۱۳۶۳بر اثر اصابت خمپاره در زمانی كه شبانه به گشت رفته بود پایش روی مین می رود و به ندای حق لبیك می گوید او چون كبوتری عاشق، سبكبال به سوی آسمان  پَركشید و در جوار افلاكیان آشیانه گرفت. پیكر پاك ومطهرش با حضور گسترده مردم در  زادگاهش به خاك سپرده شد. 🔰 *فرازی از وصیت نامه شهید:* ‹‹ شهید بزرگوار مردم را به حضور گسترده در نماز جماعت و نماز جمعه سفارش می كرد و از مردم می خواست تا آنجایی كه  می توانند به جبهه كمك كنند و این سخن از او همچنان به یاد مانده است كه: شهید باعث افتخار و سربلندی خانواده است.›› https://eitaa.com/piyroo