eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
17.5هزار ویدیو
134 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بخدا قسم اگر هزار بار داعش جان مرا بگیرد و دوباره جان به تنم برگردد براۍبار هزارویکم هم تا پاۍ جان براۍ دفاع از اسلام و میهنم میجنگم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیگیری حاج قاسم برای تفحص شهدای خان طومان مسئول ایثارگران سپاه: 🔹حاج قاسم سلیمانی یک ساعت قبل شهادتش پیگیر تفحص شهدای خان طومان بود. 🔹حاج قاسم می‎گفت روی رفتن به مازندران ندارم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یکی از نیروهای انصارالله میره وسط میدان جنگ رفیق زخمی اش رو کول می‌کنه و عربستانی ها میبندنش به گلوله هالیوود واقعی اینه،ماشالا به شجاعتش 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
💐 مراسم وداع و تشییع شهید مدافع حرم محمد بلباسی 🔹 شب وداع : چهارشنبه ساعت ۱۹ در ورزشگاه شهید وطنی قائمشهر 🔹تشییع: پنج شنبه ۸ صبح بصورت خودرویی از حسینیه عاشقان ثارالله(ع) به سمت گلزار شهدای سیدملال 😷 رعایت پروتکل های بهداشتی و همراه داشتن ماسک می باشد. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️اگر میخواهید توحید محض را ببینید فیلم آخرین دیدار شهید با مادرشان در شب اعزام به سوریه رو نگاه کنید... 🎥وقتی خواستند با همسر شهید مصاحبه کنند عذرخواهی کرد و گفت: همسرم سفارش کرد؛ نبینم جایی بروی و از من تعریف کنی! 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸اگه براتون مقدوره یه جای خلوت سه دقیقه این کلیپ رو ببینید مربوط به روز جمعه هجدهم مهرماه ( ) 🖤رفتند تا ما بمانیم می ایند تا راه را گم نکنیم👌 ما که قدمان به دنیای تان نمی رسد، شما بیایید! ما را که پای آمدن مان نیست،شما بیایید! https://eitaa.com/piyroo
-خانم کوتزینگه ... شاید درخواست عجیبی باشه ... اما ... خیلی دلم می خواد پسرتون رو ببینم ... به نظرتون ممکنه؟ حسابی تعجب کردم ... پسر من رو؟... بله. البته اگر عجیب نباشه... چرا؟... چند لحظه مکث کرد... -هر چند، جای چندان رومانتیکی نیست ... اما من به شما علاقه مند شدم ... بدجور شوکه شدم ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم ... همون طور توی در خشکم زده بود... یه دستی به سرش کشید و بلند شد ... از اون روز که باهاتون صحبت کردم و اون حرف ها رو شنیدم... واقعا شما در نظرم آدم خیلی خاصی شدید ... و از اون روز تمام توجهم به شما جلب شد... -اقای هیتروش ... علی رغم احترامی که برای شما قائلم اما نمی تونم هیچ جوابی بهتون بدم ... بهتره بگم در حال حاضر اصلا نمی تونم به ازدواج کردن فکر کنم ... زندگی من تازه داره روال عادی خودش رو پیدا می کنه ... و گذشته از همه این مسائل، من مسلمان و شما مسیحی هستید ...... ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم . این رو گفتم و از دفترش خارج شدم ... چند ماه گذشت اما اون اصلا مایوس نشد ... انگار نه انگار که جواب منفی شنیده بود ... به خصوص روز تولدم ... وقتی اومدم سر کار، دیدم روی میزم یه دسته گل با یه جعبه کادویی بود ... و یه برگه... اگر اجازه بدید، می خواستم امشب، شما و خانواده تون رو به صرف شام دعوت کنم... با عصبانیت رفتم توی اتاقش ... در نزده، در رو باز کردم و رفتم تو ... صحنه ای رو دیدم که باورش برام سخت بود داشت نماز می خوند.. بی صدا ایستادم یه گوشه ... نمازش که تموم شد، بلند شد و رو به من گفت... ادامه دارد . . . https://eitaa.com/piyroo