eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
34.9هزار عکس
16.2هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ رفیق میخوای بدونی من چطور شهادتم را گرفتم ... ؟ شهادتم دست مزد این بود که من زندگیم را به راه حسین (ع) دادم و او هم مرا خرید ... حرفما کوتاه کنم... راستی ما که در این طرف حال می کنیم ؛ شما چرا گریانید ؟ من به آرزوم رسیدم. اگر حسین ما نبود عشق این همه زیبا نبود ، چیزی به نام عاشقی تو سینه ی ماها نبود 🌹شهید_علی_امرایی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
💗سوم راهنمایی بود که برای اولین بار به مشرف شد ...تغییرات آب و هوا کار خودش را کرد و حالش نا خوش شد. به که رسیدیم به او گفتم: «اعمال این مسجد زیاده! حالا که حالت خوب نیست لازم نیست همه رو بخونی و همه اعمال رو انجام بدی». با این حال عباس همه اعمال را انجام داد... همان روز ... به رسیدیم. همه خسته بودیم ... آن شب کسی از ما به نرفت اما دل عباس بی طاقت تر از این حرفها بود و همان شب برای زیارت به حرم رفت : مادر شهید 🌹شهید_عباس دانشگر 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد https://eitaa.com/piyroo
دو شهید...دو رفیق همه جا معروف شده بودن به باهم بودن تو جبهه حتی اگه جداشونم میکردن آخرش نا خواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم خبر شهادت علیرو که آوردن مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت بچم اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دلداری بدی همونجور که اشک میریخت گفت: زانوهای محکم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن عهد بستن آخه مادر... عهد بستن بدون هم پیش "سیدالشهدا" نرن... مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره شد 🌷 https://eitaa.com/piyroo
📸 خاطره سربازی که حاج قاسم را تفتیش کرد 🔺چند سال پیش تازه مردم با چهره حاج قاسم آشنا شده بودن و مراسم بزرگداشت شهدا تو یکی از حسینیه های سپاه بود. 🔺طبق معمول گیت بازرسی جلوی در بود و منم بیرون وایساده بودم تا ببینم کیا میان. 🔺یهو دیدم حاج قاسم با لباس شخصی و تنها اومد جلوی گیت، سرباز ایشون رو نشناخت و مثل بقیه حاج قاسم رو تفتیش بدنی کرد و ایشون هم نه چیزی گفت و نه اعتراضی کرد و با احترام کامل رفتار کرد. 🔺بعدش همه اومدن به سرباز گفتن میدونی کیو تفتیش کردی... ✍️ مهدی یزدی https://eitaa.com/piyroo
•••: 📌 تازه درجه سرلشکری را گرفته بود و چون رسانه‌ای نشده بود جز نزدیکان کسی نمی‌دانست، در فرودگاه مهرآباد دیدمش، کاملا تنها، در گیت بازرسی جیب‌هایش را خالی کرد و از دستگاه رد شد، من را دید و به سمتم آمد، بغلم کرد، درجه را تبریک گفتم، لبخند زد... فقط همین ✍محمدمهدی همت https://eitaa.com/piyroo