🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_28
وقتی ماکان و ارشیا از کنارم رد شدن مکث کردن و ماکان
گفت:
-چطوری؟
دیگه زیاد درد نمی کنه.
اگه بهتری بابا و ویلون بیمارستان نکن.
بیا اینم از داداشمون.بابا بوق زد که ارشیا همینجور که سرش پائین بود گفت:
-اینجوری خیالتون راحت میشه چیزی نشده. شاید هنوز اولشه دردش زیاد
معلوم نیست.
حالا میمیری به نگاهم به من بندازی!
بابا دوباره بوق زد و من رفتم که سوار شم.ماکان و ارشیا هم سوار
ماشین ارشیا شدن و از کنارمون رد شدن.
ترقوه مبارک ترک بر داشته بود. حالا چه جاییم.
چون نمیشد گچ بگیرن
بانداژ کردن. و دستم و به گردن ثابت کردن.
دکتر می خواست برام دو روز استراحت بنویسه که بابا گفت.
-آخر ساله نزدیک امتحانتشه. همین امروز بسشه.
دکترم اصرار نکرد. فقط گفت
-مواظب باش ضربه نخوره.
بابا رسوندم خونه وقتی پیاده شدم گفت:
-مواظب باش مامانت هول نکنه.پوفی کردم و با حرص گفتم:
-چشم اصلا نگران نباشین مواظب
خودم هستم.
بابا خنده اش گرفته بود.
-برو بچه تو می تونی از پس خودت بر بیای ولی مامانت حساسه.
زیر لب غر زدم:
-حساسه! آره دیگه چهل و هشت سالشه عین دخترای چهارده ساله ناز نازیه.چی داری میگی واسه
خودت؟هیچی.چشم مواظب نور چشمتونم هستم.
بابا دیگه راحت خندید:
https://eitaa.com/piyroo
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_29
-برو ترنج که مارو از کار و زندگی انداختی.
در و بستم و گفتم :
-خوشتون اومدا!
-معلومه که نور چشممه پس چی فکر کردی!
دیگه حواسم بود شونه هامو بالا نندازم. باید یه چند روزی جلوی خودمو می گرفتم.بابا رفت و منم زنگ و زدم.زنگ و که زدم مهربان جواب
داد:
-کیه؟؟
-منم منم مادرتون علف ادوردم واسه تون
مهربان خندید:
-بیا تو وروجک!
مهربان جونم؟جونم؟مامان بیدار
شده؟
-آره تازه بیدار شده.
-ببین من دستم باند پیچیه میشه یه جوری به مامان بگی منو دید هول نکنه.
-خدا مرگم بده بیا تو ببینمت.
و صدای گذاشتن آیفون و شنیدم و رفتم تو.این که بدتر کرد.مهربان داشت می امد طرفم.
-خدا منو بکشه چه به روز خودت آوردی؟
-چیزیم نیست مهربون جونم. یه ترک ساده اس.
-الهی من بمیرم. چیزی خوردی؟
-بابا یه آب میوه واسم گرفت.
-یه آب میوه الان که ضعف می کنی که. بیا بریم تو.
و زیر دست سالمم را گرفت.
-مهربان پام نشکسته ها دستم شکسته برا چی زیر بغلم و می گیری.
-چکار کنم به خدا دلم آشوب شده اینجوری دیدمت.
-حالا خوب شد گفتم به مامان بگو هول نکنه.
-وای راست میگی یه کم صبر کن من بش خبر بدم فکر میکنه رفتی مدرسه.
پشت در وایسادم و گوش دادم. صدای مامان می آمد.
-کی بود مهربان؟
-ترنجه خانم
-ترنج؟ مگه مدرسه نرفته. باز چه گندی زده
https://eitaa.com/piyroo
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_30
فرستادنش خونه.
-نه خانم مدرسه نرفته. صبح یه کم حالش خوش نبود آقا بردنش دکتر.
صدای مامان یه کم نگران شده بود:
-چش شده بود؟
احساس کردم دیگه وقتشه. در و بار کردم و قبل از اینکه چشم مامان بم بیافته بلند سلام
کردم.
-سلام سوری جون!
گامان که با شنیدن صدام انگار یه کم از نگرانیش کم شده بود گفت:
-سلام...
ولی با دیدن دستم انگار رنگش پرید:
-ترنج چه بالایی سرت اومده؟ تو مدرسه خوردی زمین.
بعد خودشو به من رسوند. و با نگرانی
نگام کرد. یه حس خوبی داشتم.
چون مامان خیلی کم نگران من میشد. فرصت و غنیمت شمردم و خودمو لوس کردم.
-از شازده پسرت بپرس.
-ماکان؟
-مگه پسر دیگه ای هم داری؟ مامان راستشو بگو رو کن این داداش مارو.
-ا ِدختره لوس درس حرف بزن.
-چشم به روی چشم. بله جناب ماکان.
-اون این بلا رو سرت اورده؟
خودمو ولو کردم رو مبل که درد پیچید تو شونه ام:
-ای دستم!.
https://eitaa.com/piyroo
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1002
روایتگری شهدایی
🎥 مادر شهید مفقودالاثر:
اگه ماهی طلا هم بشه، نگاهش نمیکنم و نمیخورم... چون بچهام رو ماهی خورد...
#مادرشهید #شهیدجاویدی #جاویدالاثر #شهادت #کربلای_چهار #شهدای_فارس
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️
🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🤲التماس دعای فرج
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
#سلام_امام_زمانم 💚
دل آمده از غمت به جان ادرکنی
جان آمده بر لب
الأمان ادرکنی
ترسـم کـه بمیـرم و نبینـم رویـت
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شـهادتسنـگرابوسیدنےکرد . . .
شـهادتخاـکهارادیدنےکرد . . .
درآنجاـےکـهعقلوعلـمماندنـد . . .
شهـادتعشـ🌹ـقرافهمیدنےکرد . .
#برادر_شهیدم
🌹شهید_محسن_حججی
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo