eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 🔻 مجموعه داستان کوتاه با محوریت جنگ سوریه و مدافعان حرم 🌟 شامل ۱۰ داستان از ۱۰ نویسنده جوان برای ایجاد ارتباط عمیق با باورهای دینی که به بحران جنگ سوره و داعش و مدافعان حرم می پردازند.داستان‌‌ها سعی دارند در بستر عاطفی اتفاقات حماسی را روایت کنند و گوشه‌‌ای از این بحران را نمایش داده و حس همدلی را بپرورانند. زنان محوریت اکثر این داستان‌‌ها هستند. دمشق و دفاع از حرم، جنگ داخلی سوریه، اسارت زنان و کودکان به دست داعش، مدافعان حرم، مستشاران ایرانی، لشکر فاطمیون و حمله تروریستی داعش به مجلس درون مایه اصلی داستان‌های این مجموعه است. ✍🏻 به قلم: جمعی از نویسندگان 🖨 انتشارات شهید کاظمی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 حسابی غرق کار بود و برای خودش زیر لب شعر را همراهی میکرد. "عشق، شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته ٔ سودا نهاد گفتگویی در زبان ما فکند جستجویی در درون ما نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویی در دل شیدا نهاد قصه ٔ خوبان به نوعی باز گفت اتشی در پیر و در برنا نهاد عقل مجنون در کف لیلی سپرد جان وامق در لب عذرا نهاد بهر آشوب دل سودایی انخال فتنه بر رخ زیبا نهاد وز پی برگ و نوای بلبال نرنگ و بویی در گل رعنا نهاد ارشیا با لذت خاصی او را تماشا می کرد. صبر کرد و او هم توی ذهنش آهنگ را برای خودش خواند وقتی تمام شد. به در زد ترنج یک لحظه از کارش دست کشید و با دیدن ارشیا نگاهش را دزید و بلند شد. -اجازه هست؟ -بله بفرمائید. ترنج تنها صندلی اتاقش را به او تعارف کرد. -جای دنجی دارین. -تنهایی راحت ترم. اینجا همه از من بزرگترن و چندتاشونم متاهلن برای همین باهاشون راحت نیستم. ارشیا نگاهی به طرحای روی دیوار انداخت و گفت: -کارای خودته؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج نگاه مشتاقش را روی کارهایش گرداند و گفت: -آره. ارشیا بلند شد و با دقت کارها را نگاه کرد. -فکر نمی کنم با نمره پایان ترم مشکلی داشته باشی. ترنج در حالی که با انگشتش روی میز اشکال درهم و برهمی می کشید گفت: -نمی دونم بستگی به استادش داره. آخه جدید اومده زیاد نمی شناسمش نمی دونم بیشتر معیار نمره دادنش چیه. ارشیا دست به سینه به دیوار تکیه داد و با ابروهای بالا رفته به ترنج که دستش زیر چانه اش بود و نگاهش روی اشکال نامفهومی که روی میز میکشید قفل شده بود،خیره شد و گفت: -من می شناسمش آدم بدی نیست. به کار افراد نمره میده نه به ظاهرشون. پوزخند ترنج را دید: طواقعا؟ ارشیا یک بار دیگر به جمله اش فکر کرد و تازه متوجه منظور ترنج شد. ذهنش قفل کرده و حیران مانده بود. هیچ وقت توی چنین موقعیی گیر نیافتاده بود.تازه جدا از این چه می توانست بگوید 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج خیلی زیرکانه اشتباه ارشیا را به رخش کشیده بود. ترنج لپ تاپش را در سکوت جمع کرد و چادرش را پوشید. ارشیا که همانجا کنار دیوار خشکش زده بود. به خودش آمد نیم نگاهی به ترنج انداخت و سرش را پائین انداخت و شروع کرد با نوک کفشش روی زمین خط کشیدن و در همان حال گفت: - خودمم هر روز دارم هزار باز خودمو سرزنش می کنم برای اون کار. ترنج انگار که اتفاق خاصی نیافتاده و اگر هم افتاده او بی خبر است. دو دستی دسته کیف لپ تاپش را نگه داشت و در حالی که به زمین مقابل پای ارشیا نگاه می کرد گفت: -برای کدوم کار؟ ارشیا بهت زده سرش را بالا آرود و به ترنج نگاه کرد. این دختر چشه؟ یعنی بی منظور گفته؟ یعنی یادش رفته؟ یعنی منو کلا از ذهنش انداخته دور.... پس...پس اون حرفش...خدایا...ترنج... ارشیا تکیه اش را از دیوار گرفت و دستی به موهایش کشید و گفت: - هی..هیچی فراموشش کن. ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت: -باشه. من دارم می رم خونه. ساعت دو با همون استاد که گفتم کلاس دارم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری قسمت 1118 🎥 داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت. 🔺سید مسعود رشیدی، جوانی که می‌گفتند حتی بلد نبود سلام کند! 📌 و اینگونه دل نزد خدا باشد؛ خداوند آن را می‌خرد... https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداے بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 از فڪرگنـاه پـاڪ بودن عشق است ازهجرتو سینه چاڪ بودن عشق است آن لحظہ ڪہ راه می‌روی آقــا جـان زیر قــدم تو خاڪ بودن عشـق است 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃 بیٺ الغزل هر غزل ناب رقیہ سٺ خورشید علے اصغر و مهتاب رقیہ‌سٺ نزدیڪ ترین راه به الله حسین اسٺ نزدیڪ ترین راه بہ ارباب رقیہ‌سٺ 🥀 💔🥀 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🥀🦋 . مواظب‌باشیدڪہ‌ . در‌صحنہ‌ےامتحان‌الهےمردود‌نشوید . و‌شرمسار‌در‌قیامت‌نباشید . ڪہ‌پاسخ‌ندهید‌چرا‌مقدمہ‌ے . ظهور‌ولے‌و‌حجت‌خدا‌را‌فراهم‌نڪردید؟ 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🕊شهیدی که باعث توبه چند داعشی شد *شهید حسین حریری*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۸ / ۱۳۶۸ تاریخ شهادت: ۲۲ / ۸ / ۱۳۹۵ محل تولد: مشهد محل شهادت: سوریه *🌹حسین چند اسیر داعشی را که گرفته بود با رفتار مناسبش موجب توبه آن‌ها شدو با کسب اطلاعاتی از اسیران داعشی تونل‌ها را منفجر کرد که انبار زاغه و تعداد زیادی از دشمنان از بین رفتند💥همسرش← فقط چهار ماه نامزد بودیم در سوریه تمام شبهایی که زنگ زد📞 یکی یا دوبار از دلتنگی‌ام به او گفتم🍂حسین آن شب‌ها با حرف‌هایش آرامم می‌کرد اما به من می‌گفت که دوره‌های آن‌ها سه‌ماهه است و نمی‌تواند زودتر برگردد🥀آن شب دوباره وقتی همین خواسته را مطرح کردم، با خنده گفت: «دارم میام پیشت خانم!»🕊️ گفتم: «حسین‌جانم! من جدی گفتم» گفت: «منم جدی گفتم. دارم میام پیشت خانم!🕊️ حالا یا با پای خودم یا روی دست مردم.»🌷حرفش درست بود آمداما روی دست مردم.راوی← حسین با دو نفر دیگر برای پاک‌سازی به منطقه حلب می‌روندسه تله انفجاری در یک خانه بود که می‌خواستند خنثی کنندحسین فکر می‌کند این تله‌ها جدا از یکدیگر کار شده‌اند🍂تله اصلی را خنثی می‌کند💫اما تله‌های دیگر که به صورت مخفی در خانه کار شده بودند منفجر می‌شوند💥 و او به همراه همرزمش به شهادت میرسند🕊️🕋* *شهید حسین حریری🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🥀🖤 چادر میراثـِ شیعیان است. پارچه سیاهـے کہ تنها کور دلانِ روزگار تاب دیدنش را ندارند.. و توای بانو....🌱 در نرم امروز پررنگ ترین و پیش رفته ترین سلاح همین ست که بر سر دارے... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🖤 امام رضا علیه السّلام فرمود : ♦️چون ماه محرم می رسید، کسی پدرم (موسی بن جعفر ع)را خندان نمی دید. و غم و اندوه بر او غلبه می یافت تا آن که ده روز از محرّم می گذشت ، روز دهم محرّم که می شد ، آن روز ، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود،و می فرمود: این همان روزی است که حسین که درود خداوند بر او باد در آن روز کشته شد. 📚«امالی صدوق ، ص 111» 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo