#سلام_امام_زمانم 💚
در بازی نقطه ها کجا قرار داریم
آیا تا حالا از خودمان سوال کرده ایم که
سرباز #امام_زمانیم
یا سربار امام زمانیم؟
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#زیارتنامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یاد_شهدا_با_صلوات
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بعضی ها را هر چقدر بخوانی
خسته نمی شوی !
بعضی ها را هر چقدر گوش دهی
عادت نمیشوند !
بعضی ها هر چه تکرار شوند
باز بکرند و دست نخورده!
مثل #شـهـدا ... 🌱
#صبحتون_شهدایی 🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 کلیپ زیبای "نجوای دختراته"
🏴 به مناسبت شهادت حضرت رقیه_س
🎤با نوای حاج محمود کریمی
🔻تنظیم و میکس: علی افسری
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🥀🖤
سه ساله دخترت افتاده از نفس بابا
دگر مرا ببر از کنج این قفس بابا
به جز تو که آمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو هیچ کس، بابا
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹
#شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
⭕️ #تلنگــرانہ‼️
میگن ما مذهبیمـ✌️🏻
امـــــــا مذهبی واقعی ڪسیه ڪه 👀نگاهش و حفظ ڪنه مخالف هوای نفس باشه :)
نه اینڪه تو فضای مجازی با نامحرم حرف بزنه🌙
نه اینڪه تو فیسبوڪ و اینستاگرام بشینی زیر پست خواهرمون بنویسی مرحبا این چادر برازنده شماست😏آخ آخ دوست دارم اونجا بگم غیرت علوی ڪجا رفته📿
برادرم حواست هست ...
خواهرم شما چی✌️🏻
مولا یار و یاور میخواهد 🌱
خلاصه حواست باشه ....؟!
جمعه ها همینطوری دارن میگذرن 😔🥀
بمیرم برای دل مهدی،فاطمه 😭🥺
حواست باشه اگر میخوای مثل شهدا باشی بر عڪسشون عمل نڪن✌️🏻
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عزاداری🕊 شهید حاج قاسم سلیمانی در حرم #حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#امام_حسین_ع
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊شهید سید جعفر موسوی،
معلمی خوش سیرت که در عملیات مرصاد توسط منافقین به اسارت درآمد.رجویها صورتش را لگد مال کرده و زنده زنده پوست کندند و سپس سوزاندند.
🔸ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک(ایران)، رنج دوران بردهایم و خون دلها خوردهایم.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
بانوی ژاپنی که مادر شهید ایرانی است
این بانوی ژاپنی مادر #شهید_محمد_بابایی از شهدای آرمیده در بهشت زهرا (س) تهران است که چند روزی را مهمان یزدی ها و برخی مدارس علمیه خواهران استان است و مورد استقبال گرم قرار گرفته است.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شھدا . . .
سینہ زنِ اڪبرِ لیلا بودند
ما بہ فرهنگ اصیلِ شهدا محتاجیم
#گردان_حضرت_علیاصغر
#لشڪر10حضرتسیدالشهداء(علیهالسلام )
#شوش_دانیال۱۳۶۴
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #راهیان_نور
🔻شهادت جان مایه ی انقلاب اسلامی است...
🎧 شهید_مرتضی_آوینی
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
راوے میگه ،
دیدم یه دخترے
داره رو این خاراے صحرا میدَوِه ؛
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..؛
دیدم این دختر تا صداے پایِ اسب
رو شنید تند تر دوید...
رسیدم بهش ،
دیدم این دو تا دستاے کوچولوشو
گذاشت رو گوشاش........،
گفت مسلمونے ؟!
تاحالاقرآن خوندی؟!
فَأَمَّاالْیَتیمَفَلا تَقْهَرْ...
نزنیــآ..
نزنـی آقا..
من بابا ندارم ..💔
جانم رقیه جان😭
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
دختر مسلمان نباید بمیرہ بایــــد شہید بشھ
السلام علیک یا بانوی حرم مدافع زینب ❤️...
#پروفایل
مناسب برای پروفایلتون ••🌸📱
دختــــر خــانم با حجاب
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
# شهیدانهــــ🥀
یه جوری خوب باش
که وقتی دیدنت 😍 بگن:
این زمینی 🌍 نیست
قطعا شهید میشهــــــــــ.... ❤️:)
" شهید محمد حسین محمد خانی 🥀"
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
چند صباحیست که شهدا هم ....
جای خالی تان در کوچه و پس کوچه های روز مرگی ام نمایان است...
خشاب ایمان خالی شده ...و سقف سنگرم چکه میکند ...
دیگر در برابر گناه ایمن نیستم ..
عطش..نفس..امانم را بریده...
قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای بی هوای گناه نیستم ..
کمی هوا لطفا...
شهدا دستم را بگیرید ...ب کمک نیاز دارم
شهدا نگاهی
التماس دعا
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌷ابراهیم می گفت:
اگر می خواهیم کنار هم راحت باشیم باید تجمل گرایی را کنار بگذاریم و رفت و آمد ها و صله رحم را مطابق دستورات دین و بدون تجمل انجام دهیم،تا رابطه خانواده ها همیشه برقرار باشد .
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
حضرت آقا بہ سید حسن نصرالله گفتن:
کہ هر وقت دلت گرفٺ...
دنیا بهت سخت فشآر آورد
برو یہ اتاق خالے گیر بیـار.
بشین نمآز بخون بزن زیر گریہ...؛
حرف بزن بآ صاحبت...
مشڪلت حل میشہ..
• #حآجحسینیڪتآ •🌿
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این انیمیشن یک نذر هنریست لطفاً آن را به اشتراک بگذارید.
#شهیدمحسنحججی🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_368
چنگی توی موهایش زد.
دیگر دست خودش نبود. هیچ چیز. لبش را
گزید سخت بود.
گفتنش سخت بود. آرام زمزمه کرد:
-ترنج...
اشک های ترنج بی صدا فرو می ریخت.
با شنیدن نامش سرش را بالا آورد و ولی به ارشیا نگاه نکرد.
با دستمال دانه های درشت اشکش را گرفت.
ارشیا بار دیگر به ماکان نگاه کرد. داشت به طرف انها می آمد.
ارشیا آب دهانش را قورت داد و به صورت خیس ترنج نگاه کرد و زیر لب
زمزمه کرد:
-ترنج...نگاهت و ازم نگیر.
تمام غرور ارشیا فرو ریخته بود. گفت و رفت.
ماکان با تعجب به رفتن ارشیا نگاه کرد. حاضر بود قسم بخورد گریه کردن ترنج به زخمش ربط ندارد.
ولی آیا به ارشیا هم ربط داشت؟
در حالی که نگاهش به شانه های فرو افتاده ارشیا بود که از پله کان درمانگاه سرازیر شده بود به ترنج گفت:
-پاشو بریم.
ترنج هم نگاهی به مسیر رفته ارشیا انداخت و با نفس عمیقی به همراه ماکان رفت.عجیب بود.
اشکش بند امده بود.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_369
دست ترنج بخیه خورد این بار چهار تا.
دکتری که دستش را بخیه زده بود با تعجب از کار بد نفری قبلی انتقاد کرد.
ترنج بی حال به حرف های بی سر و ته دکتر گوش می داد که داشت چیزهایی درباره تعهد و مسئولیت می گفت و ماکان
بی صدا و دست به سینه به جایی خیره شده بود و انگار اصلا توی اتاق نبود.
هنوز از حرکت ارشیا شوکه بود. اتفاقات و
حالات پیش امده را که کنار هم می چید تنها به یک جواب می رسید.
ولی ان جواب برایش اینقدر باور نکردنی بود که
باز هم از اول شروع می کرد.
به چهره رنگ پریده ترنج نگاه کرد.
نمی توانست از او چیزی بپرسد اصا باید چه می
گفت.
بهتر دید فعلا سکوت کند باید اول مطمئن میشد.
باز هم این جمله از ذهنش گذشت.
نکنه ارشیا... ولی باز هم با
حرص نفسش را بیرون داد و سعی کرد فعلا به این چیزها فکر نکند.
ارشیا کش امده بود توی خیابان و خودش هم
نمی دانست دیگر با چه رویی به صورت ماکان نگاه کند.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_370
وقتی که می خواست به کار احمقانه ای که کرده بود فکر
کند مدام تصویر چشمان اشک آلود ترنج توی نظرش می آمد و کلافه اش می کرد.
خودش هم نمی دانست چه مرگش شده. از وقتی که ترنج را دیده بود هیچ وقت اینقدر بی قرار نشده بود.
موبایلش را خاموش کرده بود و همچنان می رفت.نمی توانست اینجور ادامه بدهد.این کارها توی مرامش نبود. دید زدن خواهر دوستش که مثل
برادرش بود.
نه این کار توی مرامش نبود.
یا باید از راهش وارد میشد و یا کلا فراموشش می کرد. راه دوم که ممکن
نبود پس باید راه اول را انتخاب می کرد.
وقتی رسید خانه ساعت نزدیک یک بود.
کلید انداخت و در را باز کرد.
پاهایش از زور پیاده روی در حال خورد شدن بود.به آرامی وارد خانه شد.
و سعی کرد با حداقل صدای ممکن در را
ببندد.
وقتی چرخید چراغ سالن روشن شد و چهره به اخم نشسته مادرش مقابلش ظاهر شد.
-معلوم هست کجایی؟
ارشیا سر به زیر رفت طرف اتاقش و گفت:
-قدم می زدم.
-حال ترنج چطور بود؟
ارشیا با تعجب به مادرش نگاه کرد:
-شما از کجا خبر دارین؟
مهرناز خانم دست به سینه ایستاد و گفت:
-تو که خبر نمی دی کجایی انگار نه انگارکه
یک مادر بدبختی هم داری که ممکنه نگران بشه. وقتی دیدم با ماکان رفتی و دیر کردی زنگ زدم به سوری جون
اونم ماجرا رو گفت.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻