eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹خاطرات شب یلدای شهدا🌹 💠دورکعت نماز برای پیروزی💠 🔻سال 65 و در شب یلدای آن سال ما در منطقه "علی شرقی، علی غربی" و تپه 160 بین دهلران و موسیان ایران و مرز عراق در سنگری تنها به وسعت 6 متر و در فاصله کمتر از 100 متری با نیروهای عراقی بودیم و چون در تیررس عراقی‌ها بودیم سقف سنگر را بسیار پائین آورده بودیم تا از دور دیده نشود.  🔻در آن شب 15 نفر بودیم و چون سنگرمان کوچک بود به سختی کنار یکدیگر نشستیم. اما سفره‌ای پهن کردیم و توی آن آینه، قرآن، کاسه آب و اسلحه گذاشتیم و عکس همرزمان شهیدمان را هم به کنارشان قرار دادیم؛ آن سفره شب یلدا هیچگاه از ذهنم پاک نمی‌شود و شب خاطره‌انگیزی شد.   🔻در آن شب توسط یکی از بچه‌های اهواز، هندوانه‌ای تهیه شد، من نیز تخمه و پسته‌ای که یک ماه قبل وقتی در مرخصی بودم تهیه کردم، را توی سفره گذاشتم و بچه‌های شمال هم چند دانه ازگیل و گلابی جنگلی آوردند. سوغات بچه‌های طارم زنجان هم زیتون بود.   🔻بیوک آذری زبان نیز نُقل‌های معروف و خوشمزه از ارومیه آورده بود و خلاصه هر کسی به نحوی نقشی در آماده‌ کردن سفره شب یلدا آن هم در شرایط سخت منطقه و در فاصله کمتر از 100 متر با عراقی‌ها ایفا کرد. اینها همه در شرایطی بود که ما باید برنامه‌مان در 40 دقیقه تمام می‌شد و به دلیل نزدیکی با نیروهای عراقی نگهبانی هم می‌دادیم.   🔻قرار بود سه روز بعد از آن شب به یادماندنی عملیات بزرگ "نهر عنبر" توسط نیروهای سه‌گانه ارتش، سپاه و بسیج در منطقه دهلران و موسیان علیه نیروهای عراقی انجام شود. آن شب در کنار سفره یلدا ضمن اینکه هر کس در فضای صمیمی لطیفه‌ای شیرین یا خاطره‌ای از دوست شهید خودش تعریف می‌کرد. 🔻در پایان همگی با خواندن دو رکعت نماز از خدای بزرگ خواستیم تا در این شب که جزء فرهنگ ملی و باستانی ما است و خانواده‌های ایرانی در کنار هم جمع‌ شده‌اند ما را دعا کنند تا در این عملیات مهم پیروز شویم؛ چه حالت روحانی و وصف‌ناشدنی بود وقتی بچه‌ها با دادن نامه خود به یکدیگر وصیت می‌کردند هر کس که زودتر شهید شد دیگری نامه‌اش را به خانواده‌اش برساند و این عملیات هم با پیروزی ما همراه شد.  https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌹شهید احمدعلی نیری🌹 💠شاگرد آیت الله حق شناس💠 شهید احمدعلی نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای  مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟" در بخشی از کتاب "عارفانه" نوشته شده است: آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!" سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین ! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...." https://eitaa.com/piyroo
دانشجویان خواهر غیر ایرانی (یکی از کشورهای آسیایی) در به زیارت مزار چند شهید مشخص رفتیم؛ سر مزار مصطفی کاظم زاده که روایت و حرکت یوسف وار مصطفی رو گفتم! واقعا منقلب شدند... یکی شون پرسید آیا کسی بوده که در یک فضای دیگه ای بوده باشه و بیاد خوب بشه و شهید بشه؟ گفتم بله نمونه های فراوان... یکی از اونها که بدنش پر از بود!! از خدا خواسته بود طوری بشه دیگران خالکوبی ها رو نبینن تا آبرو و حرمت حفظ بشه... تو مسلم بن عقیل خمپاره خورد روی باک موتورش؛ بنزین و آتش، کل بدن او رو فرا گرفت! و بدنش سوخت... سوال کننده که جوابش رو گرفته بود دیگه تو حال خودش نبود... روای: حاج جواد تاجیک https://eitaa.com/piyroo
🌹 💠ماجرای ایام محرم شده بود قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم هاش بچه های خادم الشهدا باشند. سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه؟ گفتم : بسم الله مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه روز عاشورا محمد رو دیدم کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارهارو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ... چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم گفت : سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بتون ندادم که با کیا باید ببندید منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید. پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها..   https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷 #شهید_علی_محمودوند 🌷 🌷🕊فرارسیدن سالروز شهادت فرمانده با اخلاص گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص
🌷🕊 💠شهدای غواص💠 داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه‌ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی‌ها اجازه عبور نمی‌دادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدت‌ها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخ‌ترین روز دوران تفحص بود ۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم‌های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می‌دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی‌ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛   انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدت‌های طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می‌خورد به سراغ این دست می‌آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از #شهید_علی_محمود_وند🌷 روحش شاد ♦️به نیت تع
🌷🕊 💠شهدای غواص💠 داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقه‌ای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛ اما عراقی‌ها اجازه عبور نمی‌دادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدت‌ها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخ‌ترین روز دوران تفحص بود ۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشم‌های همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه می‌دیدم باور کردنی نبود؛ بعثی‌ها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛   انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدت‌های طولانی مونس من شده بود؛ هر وقت کار ما گره می‌خورد به سراغ این دست می‌آمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد https://eitaa.com/piyroo ♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
فقط یک دارم....!!! گفت: «توی دنیا بعد از فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش. وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت. 🌷 https://eitaa.com/piyroo