🌷 #شهید_علی_محمودوند 🌷
🌷🕊فرارسیدن سالروز شهادت فرمانده با اخلاص گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حاج علی محمودوند در ۲۲ بهمن سال ۱۳۷۹ گرامی باد. 🌷🕊
#فرازی_از_وصیتنامه_شهید ↙️
«بدانید تنها راهی که میتوانید با آن برای خود افتخار جاویدان مهیا کنید اطاعت شما از ولایت فقیه است.
فراموش نکنید که بزرگترین جهاد جهاد با نفس است. با نفس مبارزه نمایید و از وسوسه های شیطان بگریزید و به خدا بپیوندید.»
#سالروز_شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌷 #شهید_علی_محمودوند 🌷 🌷🕊فرارسیدن سالروز شهادت فرمانده با اخلاص گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص
#خاطرات_شهدا🌷🕊
💠شهدای غواص💠
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران تفحص بود
۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود؛
بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند
پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_علی_محمودوند
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
یک زیارت عاشورا،به نیابت ازیک شهید امروز به نیابت از #شهید_علی_محمود_وند🌷 روحش شاد ♦️به نیت تع
#خاطرات_شهدا🌷🕊
💠شهدای غواص💠
داخل خاک عراق مشغول جستجو بودیم؛ یکی از افسران عراقی خبر آورد که در منطقهای جلوتر از اینجا یک گورستان دسته جمعی از شهدای ایرانی است؛
اما عراقیها اجازه عبور نمیدادند؛ با تلاش بسیار و پس از مدتها پیگیری به آن منطقه رفتیم؛ آن روز تلخترین روز دوران تفحص بود
۴۶شهدای غواص آنجا بودند، دست و پا و چشمهای همگی آنها بسته شده بود؛ آنچه میدیدم باور کردنی نبود؛
بعثیها این اسیران جنگی را زنده به گور کرده بودند
پلاک همه آنها را هم جدا کرده بودند تا شناسایی نشوند. آنها ۴۶ شهید گمنام بودند
در کنار همه پیکرها که سالم و کامل بود یک دست قطع شده قرار داشت؛ این دست متعلق به هیچ کدام از پیکرها نبود؛
انگشتر فیروزه زیبایی هم بر دست داشت؛ این دست مدتهای طولانی مونس من شده بود؛
هر وقت کار ما گره میخورد به سراغ این دست میآمدیم؛ گویی این دست آمده بود تا دستگیر همه ما باشد
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_علی_محمودوند
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
♡✧❥꧁♥️꧂❥✧♡
#خاطرات_شهدا
شب عروسی غیب شان زد، عروس و داماد. نگرانشان شده بودیم.
از خانه که راه افتاد بودند بعد دو ساعت هنوز نرسیده بودند سالن.
مهمانها داشتند می رفتند که سرو کله شان پیدا شد.
رفته بودند بهشت زهرا(س) سر مزار شهدا. برادر خانمش از دوست های قدیم جنگش بود.
همان جا به خانمش گفت:
" اینجا کنار قبر برادرت جای من است."
#شهید_علی_محمودوند
#شهیدتفحص
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
🌹شهیدتفحص علی محمودوند
تیر۴٣ درتهران متولد شد،سال۶١ همزمان باآغاز عملیات رمضان به جبهه رفت
درجواب مخالفت مادر برای اعزام گفته بود:
"مادر تو بگو بمیر میمیرم ولی نگو نرو،هیچ کاریم نکنم آب که میتونم بدم دست رزمندهها"
در عملیات والفجر مقدماتی همراه با گردان حنظله به فکه رفت و بعدا یکی از ۶٠نفری بود که از بین ٣۶٠رزمنده اعزامی به عملیات علیرغم جراحت توانست زنده به عقب برگردد
حاج علی درباره آن عملیات میگفت "در والفجر مقدماتی عراق تیپهای کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورده بود...
چندروز زیر آتش دشمن بودیم، مدام از ما ميخواستند تسلیم شویم، میگفتند:راه فرار ندارید،آب جیرهبندی بود،توی خاک دنبال چهارتا فشنگ میگشتیم،تا زندهام صدای درهم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوی دشمن وتکبیرهایی را که از لبان تشنه و قاچقاچ شده نیروها بیرون میآمد،فراموش نمیکنم"...
در والفجر۸ برای همیشه یک پایش را از دست داد
اما باوجود ۷۰درصد جانبازی(شیمیایی،موجی و قطع پا) بازهم از پا ننشست و پس از جنگ شد فرمانده گروه تفحص لشگر ٢٧محمدرسولالله
اتفاقا سال٧١ اولین جایی را که برای تفحص رفت محور والفجر مقدماتی بود، همان قتلگاه شهدای گردان کمیل و حنظله...
طی ٨سال شهدای زیادی را به دامن مادرانشان بازگرداند
تا اینکه در ٢٢بهمن٧٩ پس از خنثیسازی ۶٣مین بهجا مانده از جنگ، با انفجار مین آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست
علی محمودوند قبل از شهادت با اشاره به پای مصنوعیش به همراهان گفته بود "این پا روی مین رفتن دارد"
#شهید_علی_محمودوند 🌷
#تفحص
#سالروز_شهادت🕊
#بیست_و_دوم_بهمن_1379
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
Juz-003.pdf
1.33M
فایل متنpdf جزء ۳
📖 تلاوت قرآن به نیت شهدا #شهید_علی_محمودوند 🌷
#جزءسوم
#قران_كريم
#ماه_رمضان
#فرصت_بندگی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌱توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی
علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب اللهی ها. نمی گذارید بخوابم.”
ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم.
تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش.
#شهید_علی_محمودوند🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌱توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی
علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب اللهی ها. نمی گذارید بخوابم.”
ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم.
تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش.
#شهید_علی_محمودوند🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo