#سلام_شہدا..
گوئے سماوات
از شوق وصــلتان
بہ سجده اى مےافتاد،
از جنس #سجود_ملائڪةاللہ!
ڪہ شما بہ حق،
"خلیفةاللہ" بودید..
#شهید_بیضایی
#صبحتون_شهدایی🌷
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
☘ دلتنگیــم ؛
برای ڪمین هایتان
برای خلــوصتان
برای غـــربتتان
برای این حالتان...☘
#شهید_بیضایی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
این #شهدا🌹
←اول از #دلشون مراقبت ڪردند
←بعد #مدافع_حرم شدند.
چون قلب♥️، خونهے #خداست
از حرم #خدا دفاع ڪردند
ڪه بهشون لیاقت دفاع از
#حرم_حضرت_زینب_س رو دادند✌️🙂
👤 #حاج_حسین_یڪتا
#شهید_بیضایی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#قربة_الی_الله
می گفت:
خواب بود، ولی همه چیز واضح و روشن و طولانی .... می گفت: رزمایش بود
محمودرضا هم بود
با لباس رزم؛
کلی باهم حرف زدیم،
کلی ....
آخرش محمود گفت چیزی میخوای ازم؟
گفتم محمودرضا هیچی... فقط... تو رو خدا بهش زیاد سر بزن....
نگاهم کرد و صورتمو بوسید و گفت بلند شو بریم پیشش
اومدیم تو یه خونه متروکه.،
اومد ...
بدو همدیگرو بغل کردن
بغلش کرد و بوسیدش
ما سه تا کنارهم بودیم.....
.
گفت:
زود بلندشد ؛
رو زانوهاش نشسته بود....
گفت : بچه ها!
بخدا #من_زنده_ام... پیش شما هستم... شما چرا نمیدونین که من کنارتونم....؟ گفت:
هم نوازشمون کرد،
هم غفلتمون رو به رومون آورد...
#شهید_بیضایــے
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری | #شهید_بیضایی🌷
🔻 "خـدا به همـرات ، تنـهایـی رفتـی رسـیدی آخـر بـه رویـات . . ! "
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛ با تعدادی از رزمندگان از جمله #شهید_بیضایی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم .
دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما #محمود_رضا منصرف شد و گفت من برمی گردم .
رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم .
#شهید_بیضایی به من گفت:
شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید من هم بعد از افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم
بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت:
اگر خاطرت باشد این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند!
امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند من آن افطار را نمی خورم .
#محمود_رضا_بیضایی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo