eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ارادت به از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند ڪه ارادات و علاقه قلبی به داشتند. 🌷 همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، ڪتاب را خوانده بود و هر وقت از ڪنار تصویر او رد می شد سلام میڪرد. 🌷 هرطور بود در راهیان نور به ڪانال ڪمیل می‌رفت و با ابراهیمش خلوت می‌ڪرد. 🌷 هرزمان یڪی از اساتید دانشگاه ڪه همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. 🌷 ڪه دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری 🌷 بیشتر ڪتابها را خوانده بود و در ڪنار مزار یادبودش عڪس یادگاری گرفت. 🌷 از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرڪز خاصی داشت. اما یڪی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه ڪرد و گفت: برای اوقات بیڪاری رزمندگان احتیاج به ڪتاب داریم. تعداد زیادی از ڪتابها از جمله سلام بر ابراهیم به آنها هدیه شد. بعدها از برڪات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و... در مراسم روز جوان، ڪه یڪی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت. ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد. 🌷مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست ♦️هرکسی با یڪ شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت♦️
✍ مݩ با رضاۍ دل به جبهہ رفٺم. 🔶 از برادراݩ و خواهراݩ حزب‌الله خواسٺارم کہ ایݩ مطلب را درک کرده باشݩد کہ وارث خوݩ شهیداݩ هسٺݩد. https://eitaa.com/piyroo
🌺 شهیدم کن... 🌺 ✅ زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... . خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود. بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند. ✳️ سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده. 💐 مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود. ❄️ من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد... 🌷از خاطرات از علاقمندان شهید ابراهیم هادی 📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم - اثر گروه شهید ابراهیم هادی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
! بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسين بود و من مي‌خواستم بروم به سپاه امام حسين‌! تو چه مي‌گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع). گفت من خودم را هم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است... بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت... من هم به او افتخار مي‌كنم...؛ از عاشقان شهید هادی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🌹 !🌹 بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسين بود و من مي‌خواستم بروم به سپاه امام حسين‌! تو چه مي‌گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع). گفت من خودم را هم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار شيطان است... بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت... من هم به او افتخار مي‌كنم... ❤️ از عاشقان شهید ابراهیم هادی🌹 https://eitaa.com/piyroo ✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
شاید دور از  حقیقت نباشد وقتی می گویند همه شبه هم هستند👥 نگاه به زندگی مهدی عزیزی که عزیز محله ای بود خالی از این واقعیت نیست؛ واقعیتی که گره خورده به نامش شد در ساخت مسجد محل، مکبر بودنش و روزه هایی که بر خود از 9 سالگی واجب کرد.☝️ 💢فعالیتش هایش در بسیج او را شیفته حضور در سپاه کرده بود لذا پس از پیش دانشگاهی در دانشکده افسری ثبت نام کرد📝 و تا سال سوم ادامه داد. آنطور که می گوید مهدی تنها متعلق به خانواده اش نبود بلکه برای همه دلگرمی بود🌹 💢هیچ وقت از کارهایش که برای انجام میداد سخن به میان نمی آورد و هر بار خانواده از او جویای کارهایش می شدند حرف را عوض می کرد☺️ 🌷 https://eitaa.com/piyroo
📚 زمانی که تازه زبان بازکرده بود ازاولین کلمه هایی که گفت این بود: شهیدم کن.. خیلی برام عجیب بود. بزرگترکه شد، می گفت: مامان این دنیا با همه قشنگی هاش تمام میشود. بستگی به ما دارد که چطور انتخاب کنیم. مامان شهدا زنده اند. سر نمازهایش به مدت طولانی دستش بالا بود و گردنش کج! من هم به میگفتم: خدایا من که نمی دانم چه می خواهد هر چه میخواد به اوبده. می دانستم دنبال شهادت بود! شب های جمعه می رفت بهشت زهرا، صبح های جمعه دعای ندبه اش در بهشت زهرا ترک نمی شد. می گفتم خسته میشی بخواب می گفت مامان آدم با شهدا صفا می کند به ما هم می گفت هر چه می خواهید از شهدا بخواهید. من مریض بودم دستانش را بالا می گرفت و می گفت: خدایا شفای مامان را بده، من جبران میکنم! آخر هم جبران کرد. 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo