#طنزجبهہ←😅→
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت آخرین نفساشو میزد
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستند عکس روی کمپوتها رو جدا نکنند.
گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو.
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده
#یادشهداراباذڪرصلواٺزندهنگہداریݦ♥️🌱
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
آن قدر کوچک بودم که هرچی به بابا ننه ام میگفتم میخواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمیگذاشتند😕.چسبیدم به پدرم که الّاوبالله بایدبروم جبهه.آخر سرکفری شد و فریادزد:😣 «به بچه که رو بدهی سوارت میشه. آخرتو نیم وجبی میخواهی بری جبهه چه گلی به سرت بگیری.»🧐دست آخرکه دیدمن مثل کنه به اوچسبیده ام روکردبه طویله مان وفریادزد: «آهای نورعلی،بیا این را ببرصحرا و تا مخوردکتکش بزن 😢وبعدآن قدر ازش کاربکش تا جانش دربیاید!😨»قربان خدابروم که یک برادرغول پیکر بهم داده بودکه فقط جان میداد برای کتک زدن. 😮یک بار الاغ مان راچنان زدکه بدبخت سه روزصدایش گرفت😐!نورعلی حاضر به یراق، دویدطرفم ومرابست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زدکه مثل نرم تنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم🙁 . چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم🤩 و سرتق بازی در آوردم تا این که مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت.😌
روزی که قرار بود اعزام شویم، صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زودی برمی گردم.🤭» قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یا علی مدد. رفتم که رفتم.🚶♂
درست سه ماه بعد، از جبهه برگشتم. در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم😓. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم🍵 و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکم در را باز کرد و وقتی حلیم دید با طعنه گفت: «چه زود حلیم خریدی و برگشتی!🤨» خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی بیا که احمد آمده!🤩» با شنیدن اسم نورعلی چنان فرار کردم که کفشم دم درخانه جاماند!🤣
#طنزجبهه
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#طنزجبهه 😁
شب جمعه بود...
بچه ها جمع شده بودن تو سنگر برای دعای کمیل🍃
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه میکرد و اشک میریخت:)
💔
یه دفعه اومد گفت اخوی
بفرما عطر بزن...ثواب داره
_آخه الان وقتشه؟😐
بزن اخوی...بو بد میدی🤢...امام زمان نمیاد تو مجلسموناا☹️
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره😇
بعد دعا که چراغارو روشن کردند💡
صورت همه سیاه بود😶
تو عطر جوهر ریخته بود...😂
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند👊🤕
|.•💖️|
🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج⃟🦋
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
؎خندهحلالツ🌱
#طنزجبهه🗯
قبلِعملیات بود،
داشتیمباھمتصمیممےگࢪفتیم
اگرگیر افتادیمچطورتویبےسیم
بههمرزمامونخبربدیم
کهتکفیریانفهمن.
یھوشهیدمصطفیصدرزاده
بلند گفت:
اقا اگهمنپشت،بےسیم
گفتمهمهچۍآرومهمنچقدرخوشبختم :/
بدونیدکهتمومسرویسشدیمرفت .😐😂
#مثلشمابودنهمآرزوستـ💔"
ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo