eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
#کربلای۳ ؛ عملیاتی #دریایی که منجر به فتح اسکله‌های «البکر» و «الامیه» شد. سپاه در اولین حضور دریایی خود توانست با انجام عملیات کربلای ۳، دو اسکله نفتی عراق را در #خلیج_فارس به نام های« الامیه» و «البکر» تصرف کند. در ۱۱ شهریورماه ۱۳۶۵، نبردی دریایی بین ایران و عراق رخ داد که به عملیات کربلای۳ موسوم شد. با اجرای این عملیات محدود، سپاه پا به عرصه نبرد دریایی جنگ تحمیلی گذاشت. در ایام سالگرد اجرای این عملیات، با بهره گیری از آثار مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، مروری بر نخستین عملیات دریایی سپاه در خلیج فارس داریم. مقدمه ایده اجرای عملیات نظامی در دریا - پس از ناموفق بودن عملیات والفجر مقدماتی - با سفر دریایی فرماندهان یگانهای زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس مطرح شد. این امر موجب شد که فرماندهان لشکرها و تیپها، به آموزش یگانهای خود برای عملیات در آب بپردازند. بر همین اساس، به موازات آمادهسازی یگانها برای عملیات در هور، اندیشه عملیات در دریا علیه منافع عراق بارور و در نتیجه، مأموریت تعرض به اسکلههای نفتی«الامیه» و «البکر» به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار شد. به این ترتیب، با اجرایی عملیات کربلای۳ فصلی جدید در جنگ تحمیلی گشوده و عنصر تازهای (حضور عملیاتی سپاه در میدان دریایی جنگ تحمیلی) وارد معادله و موازنه موجود شد که بعدها در درگیریهای ایران و امریکا در خلیج فارس، اهمیت حیاتی خود را نشان داد. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
✍️ هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید مهدی رضایی مجد کاپیتان سابق تیم ملی جوانان و عضو باشگاه های اکباتان و تهران جوان و در آستانه پیوستن به باشگاه پرسپولیس شهید رضایی مجد، مهاجم و کاپیتان افسانه ای تیم ملی جوانان ایران با ۱۵ گل ملی، باشگاه پرسپولیس در به در دنبال قرارداد با او بود. او در اوج دوران ورزشی اش چندین بار به جبهه رفت. آخرین بار قرار بود با باشگاه پرسپولیس قرارداد ببندد و در تمرینات این تیم هم شرکت کرده بود که برای شرکت در عملیات ۵ راهی جبهه شد و در اسفند ۶۵ به مقام رسید. باید بدانید او همبازی و رفیق امیر قلعه نویی در تیم ملی جوانان بود. مرحوم همایون بهزادی بازیکن سابق و باشگاه پرسپولیسدرباره این شهید گفته است: « اگر این شهید امروز هم در جمع فوتبالی های ما بود بدانید که به طور حتم یکی از ستاره ها و مربیان به نام هم چون همبازی خود امیر قلعه نویی در این زمان بود » https://eitaa.com/piyroo
💢رفته بودیم برا شناسایی ۸. وسط که مدشد و ازمسیرمستقیم منحرف شدیم ورفتیم سمت دوعراقی که میکردن.ماه بالا بود هوا هم صاف. گفتم حسین یه دعاکن! 💢دستشو از آب درآورد سمت و گفت:خدا یه بفرست! همان لحظه ابرسیاهی ماه را پوشاند. از کنار ها رد شدیم رفتیم تو نیزار. گفتم:هنوز باورت نکردم؟ گفت: ابررا ببر! ابر کنار رفت و همه جا روشن شد! به او گفتم یک حرف بهت میزنم به من نه نگو؛ گفتم برادرم را برایت بگیرم؟ قبول کرد. رفتیم همه حرفها را هم زدیم اما برای او یک شرط گذاشتند؛ گفتند اگر از سپاه بیرون بیاید دخترم را به او میدهم. 💢امیر گفت: من از نمی توانم بیرون بیایم همین لباس کفن من است! عملیات ۴ بود. لباس به تن داشت؛ تعداد زیادی نارنجک هم به خودش کرده بود. گفتم چه خبره؛ چرا اینقد نارنجک؟ گفت:بچه ها سختشونه با زیاد تو آب حرکت کنن. براشون میبرم اون سمت که دستشون خالی نباشه... ۱۳۶۵/۱۰/۴در عملیات ۴ شهید شد و سال #۷۲ بود که جنازه اش برگشت. (امیر)_مهدی زاده🌷 https://eitaa.com/piyroo
⭕️ ‏بايد زمستان باشد رود باشد باشى شب باشد دستهايت بسته و۳۰ سال بعد برگردی تا بدانى ۴ يعنى چه! صلواتى بفرستيم براى خمينى که اسیر خاک نشدند و دل به دریا زدند.../ https://eitaa.com/piyroo
🌹شهید_عیسی_حیدری(شهید غواص)  همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از دور نمی شد. برش اول: بعد از ۸، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا الیه راجعون. برش دوم: می گفت: دوست ندارم موقع چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود. می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شوم. برش سوم: هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات پنج داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه کرده باشد. با همان لبخند روی لبش. https://eitaa.com/piyroo
🔴19 دی، یادروز دلاوری‌ های رزمندگان اسلام در عملیات کربلای 5 است. از این عملیات به عنوان یکی از بزرگترین عملیات‌های ایران در یاد می شود. 🔹️ اصحاب عاشورایی امام خمینی در عملیات حماسه کربلا را تکرار کردند. https://eitaa.com/piyroo
🌊 سردار علی اصغر سعادتی بیشه (بابل) محور لشکر ویژه ۲۵ کربلا_ ام الرصاص ۴_ وضعیت : ...🕊 📩 امت مسلمان وخانواده ام اگر جنازه ام را آورده‌اند نگذارید در تشییع‌جنازه‌ام کسانی را که مخالف انقلاب بودند و آنه‌ایی را که مرفه بودن را بر هر چیز دیگر ترجیح میدادند و خون شهدا را هدر می‌دادند شرکت کنند. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدعباس دانشگر: خدايا دلم است هم جاهلم هم غافل نہ در جبهۂ مے جنگم نہ در جبهۂ حسين(ع) نمیخواهد يا حقے يا باطل راستے من ڪجا هستم؟ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo